2777
2789
عنوان

مامانایی که بچه بیش فعال دارن یا تو اطرافیانشون چنین بچه ای دارن.......

| مشاهده متن کامل بحث + 981853 بازدید | 11748 پست
پروین جون شما هم مثل خواهرم برام هستی.مااینجا شدیم شریک حرفهای ناگفتمون....خودت رو اصلا نباز.خودت میدونی ما باید روحیه ای قوی داشته باشیم تا بتونیم شرایط بچه هامون رو بهتر کنیم.بهت کاملا حق میدم که گاهی دیگه صبر و مدارا معنایی نداره.ولی خودمون میدونیم که حرص خوردن و ناامید بودن اوضاع رو برامون بدتر میکنه.پس بهتره با توکل به خدا آرامش رو توی خودت تقویت کنی.اینطور که از جو کلاس پسرت نوشتی باید به پسرت هم حق بدی.مطمئنا باعث اذیتش میشن که میگه هیچ کی ازش خوشش نمیاد و خودشم از کسی خوشش نمیاد.اگر صلاح دونستی این جمله پسرت رو به معلمش بگو.شاید معلم بتونه رابطه دوستی بین بچه های کلاس رو بیشتر کنه.
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
بهاران جون من از پارسال بیشتر کلمات فارسی رو از پسرم به صورت شفاهی میپرسم.اونم یا روی هوا مینویسه و یا روی فرش!!! فکر میکنم اینطوری توی ذهنش بیشتر میمونه.خودش هم خوشش میاد.همین کلمات درس اول رو روی فرش برام نوشت.انگار توی ذهنش بیشتر میمونه
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

بهاره جون اینجا دخترت کلی هواخواه داره.هممون این کوچولوی نازت رو دوست داریم.بیشتر هم که پسر داریم!!!از طرف من ببوسش
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
فریال جون ممنون از دستور غذاییت.حتما امتحان میکنم.پسرت کلاس چندمه؟؟ریتالین مصرف میکرده؟؟به نظر من شرایط بچه هامون طوریه که نمیشه ولشون کنیم.البته مدام هم کنارشون باشیم هم خوب نیست.من خودم امسال موقع رونویسی مشق دیگه نمیشینم کنار پسرم.البته میام نگاه میکنم که جا ننداخته باشه.اولین روز خودش انگار اعتمادبه نفس نداشت که تنها خودش بنویسه.ولی بهش گفتم که دیگه میری دوم و باید خودت تنها بنویسی.ولی فعلا برای رونویسی از کتاب تنهاش میذارم.ولی همین چندروز پیش که حفظ شعرداشت باهاش کارکردم.مطمئن هستم خودش تنهایی نمیتونست حفظ کنه
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
سومیسو ممنون از حرفات که مثل قرص آرامبخشه ...امروز با پسرم رفتم مدرسه شوهرم میگه همین کارات بیشتر اعتماد به نفسشو میگیره ولی از دیروز از بس دپرس بود و گریه میکرد که دلم کباب شد و البته خودمم اعصابم خرد بود و همش دعوا میکردم متاسفانه من اصلا صبور نیستم وقتی طرف مقابل اعصابش خرده من نمیتونم خودمو کنترل کنم و به جای آرامش دادن بیشتر اعصاب خودم و طرف رو خرد میکنم و البته این شامل شوهر و بچه هام میشه با مردم اینطور نیستم یعنی اصلا صمیمی نمیشم که بخوام خودمو قاطی مشکلاتشون بکنم.

نازی جون تو تون تاپیک نوشتم من دوست صمیمی ندارم دلیل اصلیش همینه.اینقدر درگیر زندگی خودم هستم که حوصله همکار و دوست و همسایه رو ندارم.
با معلمش صحبت کردم و گفتم پسرم کلاس اول داشته با یکی از بچه ها بازی میکرده اصلا قصد خشونت نداشته ولی همدیگه رو هل دادند و پسرک خورده به نیمکت و سرش ورم کرده و کبود شده مامانش هم اومده مدرسه قشقرق به پا کرده از اون موقع به شدت میترسه از خودش دفاع کنه انگار بچه ها هم نقطه ضعفش رو فهمیدند حالا همش از بچه ها گله و شکایت داره و اعصاب منو خرد کرده ...بنده خدا گفت الهی بمیرم ...من هواشو دارم ...گفتم رو این صندلی هم که گذاشتینش خیلی ناراحته میگه بچه بدها رو میزارن رو صندلی ...گفت نه والله گذاشتم پهلوی خودم که حواسم بهش باشه هفته قبلی هم یکی دیگه رو صندلی بوده و هفته آینده جاشو عوض میکنم ...
یه پاک کن و یه تراش و یه مداد هم دادم خانم معلم و گفتم اینا پیش شما باشه وقتی پاک کن یا تراش یا مدادش گم شد از شما بگیره ...چون مثل اینکه دیروز پاک کنش رو گم کرده بوده و دلیل اینکه میرفته سر نیمکت بچه ها به خازر اینکه ازشون پاک کن بگیره ...

دیگه نمیدونم باید چکار کنم؟به هر تاب و آتشی دارم خودم رو میزنم تا درگیر عوارض ریتالین نشه ...اگه باز هم دیدم نمیشه ریتالین رو با اون دوتا داروی عصر بهش میدم.
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
پروین جان


اگه پسرت ازنظردرسی بدون ریتالین روبراهه کاربه کارش نداشته باش بعدازیک مدت خودش روباشرایطوفق میده شماخیلی

حساس شدی وقتی معلمش چیزی نمیگه شما چه اصراری داری که ریتالین بدی بعضی بچه هاذاتا غرغرو وبهانه گیرن مثل پسرمن
سومیسو جان

پسرمن کلاس پنجمه وقبلا 2سال ریتالین میخوردکه متاسفانه براش تاثیری نداشت وفقط باعث شداین بچه دچارتیک های خیلی بدی بشه که هنوز هم کم وبیش گاهی وقتها خودش رونشون میده برای همین هم این دکترجدیدش این داروها را براش تجویز کرد
خوب جهت اطلاع همه مادر شوهرای عزیز و این که روحیه اتون عالی بشه
بگم که دخترم رفته بود حموم و رفتم دیدم مشغول بازیه دوباره که رفتم دیدم یه مسواک قدیمی رو که برای تمیز کردن مناطق خاص استفاده میکنم و تو یه سطل ته کابینت حمومه برداشته و داره مسواک میزنه و .................
بازم بگم؟؟؟؟
خدائی؟
حالتون بهم نخورد؟؟؟
خودم که فقط میزدم روی پام !!!

یعنی فضولترین موجودیه که بتونین فکرشو بکنین
حالمو بهم زد
دیشب هم باطی موبیل جویده حسابی
بباش هم داد و بیدا که این سمیه و میمیری و
واااااااااااااااااااااااااااااااااااای مغزم داره میسوزه از دست این بچه
مسموم نشه حالا؟؟
شیخی به زنی فاحشه گفتا :مستی!
هرلحظه به دام یک کسی پا بستی
گفتا شیخا! هرآنچه گویی ،هستم
اما تو؟چنان که می نمائی ،هستی؟
پروین جونم
بازم میگم پسرت اضطراب داره تیک ها مال اضطرابن
خودش رو ببر پیش مشاور
بدون همراهی شما بره با مشاور حرف بزنه
من سالها پیش میرفتم یه مرکز مشاوره که مشاور کودک و نوجوان داشتن
هر بار کلی بچه های سنین دبستان و راهنمائی رو میدیدم که پدر و مادر بیرون منتظرشون میشدن و وانا میرفتن پیش مشاور
این که میگی بدون ریتالین هم بعضی کارای مثل تیک رو انجام میده بخاطر اضطرابه
بنده خودم 3 شنبه هفته دیگه وقت دارم برم ببینم چرا الان دخترم یه تیکه از هولاهوپشو کرده تو دهنش و با تمام قوا داره میجوئه؟؟
مریضن بخدا!
شیخی به زنی فاحشه گفتا :مستی!
هرلحظه به دام یک کسی پا بستی
گفتا شیخا! هرآنچه گویی ،هستم
اما تو؟چنان که می نمائی ،هستی؟
بهارهههههههههه عاشق حرف زدنتم البته اینجا نوشتنیه دیگه وقتی نوشته های پروین جون رو هم خوندم دیدم این فقط حس من نیست ... ولی برا من خیلی فرق داره آخه لحنت شبیه یکیه که من خیلی دوسش دارم



فکر کنم این روان درمانیه برا من خیلی جواب بده یه جلسه بیشتر نرفتما ...نمیدونم جو گیر شدم الان یا با گفتن اونهمه حرف تلمبار شده از همه جای زندگیم از گذشته و حالم تخلیه شدم ...

پروین جون تو هم اگه امکانش هست هم گل پسرت رو ببر پیش مشاور هم اگه نیاز میدونی خودت برو
البته به قول نازی جون خیلی مهمه که آدم بتونه با مشاور و یا دکترش رابطه برقرار کنه تا بتونه راحت حرفاشو بزنه این خانمه که خداییش عالی بود البته شاید الان برا قضاوت کمی زود باشه

پروین جون منم فکر میکنم بیشتر مشکل بچه های ما از اضطراب هست و هر کدوم یه جور بروزش میدن مثلا دختر من ناخن میجوید یا الان معلمش گفت پاکن ریز ریز میکنه دخی بهاره چیزا رو میجوه همون کاری که بیتا میکرد یا گل پسر تو تیک میگیره و خودت بهتر میدونی که مهمترین قدم تو کم کردن اضطرابشون آرامش ماست و اینکه خودمون استرس و نگرانیمون رو کم کنیم ، میدونم که سخته اما میتونیم پروین جان پس سعی کن به خودت مسلط باشی تا بتونی به پسرت کمک کنی ...ببخشید من از شما کوچیکترم و میدونم که شما همه ی این حرفا رو بهتر از من میدونین

سومیسو جان سه روز به دخترم دارو دادم و از فردا هم نمیدم میخوام مقایسه کنم ، دیروز مشقاشو تو 45 دقیقه نوشت الان 2 ساعت تمام که5-6 خط نوشته ،منم خودمو زدم به بیخیالی و هیچی نمیگم ،البته ناگفته نمونه امروز اولین باریه که اصلا تو نوشتن از رو درس کمکش نمیکنم و کامل گذاشتم به عهده ی خودش ، خدا رو شکر معلمش خیلی ازش راضیه فقط میگه خیلی استرس داره
راستی دختر من خیلی شلخته ست و هر کاری رو حتما باید بهش بگم مثلا اگه صد بار هم بهش بگم وقتی میایم خونه لباستو درآر ، لباستو آوزیون کن نمیدونم مشق مینویسی وسایلتو جمع کن و ... بازم باره صد و یکم لازمه همه رو تکرار کنم ... بچه های شما هم اینجورین؟؟؟

راستی یه چیزه دیگه... امروز معلمشون برامون جلسه گذاشته بود خیلی فهمیده و با شعوره باید خدا رو شکر کنم ... آخر سر بهمون گفت اگه بچه هاتون مشکل خاصی دارن خصوصی بهم بگین مامان همکلاسیه بیتا که اونم بیش فعالی داره بهم گفت که رفته و معلمشون رو در جریان گذاشته و اونم گفته که خیلی کار خوبی کردین و ... ولی من دوست ندارم به معلمش بگم به نظرتون اشتباه نمیکنم؟ همین مامان همکلاسیش هم ما رو تو مطب دید و متوجه شد وگرنه از مشکل هم مطلع نمیشدیم
درمیان مردمی که میدوندبرای زنده بودن،آرام قدم برداربرای زندگی کردن!!
نیلو چه دارویی بهش میدی؟

پسر من باید امروز اذان و اقامه رو حفظ میکرد هر کار کردم ظهر بخوابه نخوابید عصری هم با من اومد بیرون و سر شب خوابش گرفت فقط مشق ریاضی و فارسی رو نوشت و دیگه خوابش گرفت منم بهش گفتم برو فردا به جای اذان و اقامه ماجراهای پونی کوچولو و آواتار و لاک پشتهای نینجا رو برای معلمت تعریف کن ...اون هم با بغض خوابید ...انگار امسال سال سختی در پیش داریم هم من هم خودش
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
پروین جون منم چند وقتیه صبرم خیلی کم شده.ولی تصمیم گرفتم صبر و تحملم رو بیشتر کنم.شماهم بهتر میدونی که حرص خوردن ما هیچ فایده ای نداره.معلم پسرم امروز جلسه گذاشته بود.توی جلسه از دیکته پسرم تعریف کرد.از منم تشکر کرد که زیاد به درساش میرسم.خیلی خوشحال شدم.ولی رفتم توی حیاط که پسرم رو ببینم دیدم خاک برداشته و داره پرت میکنه.بعد رفت سمت بوفه مدرسه و با یه سیم برق ور رفت.سرایدار مدرسه بهش داشت میگفت که خطرناکه.تا منو دید دوید پیشم...خیلی باهاش حرف زدم که چرا با خاک بازی کردی و به برق دست میزنی.زود هم میگه ببخشید دیگه انجام نمیدم!!! حالا اگر من نبودم و خاک رو میریخت روی یه بچه حتما دعوا میشد...فعلا خداروشکر از نظر درسی مشکلی نداره.دیکته هاشو خوب مینویسه.ولی شیطنت و کنجکاویاش هست.همسرم میگه پسره و طبیعیه.میدونم منم زیادی حساسم.توی حیاط بچه ها همه از سروکله هم بالا میرفتند.انگار همه بمب انرِژی شدند!!!!از غروب خیلی فکرم مشغولش شده.میگم یعنی به خاطر شیطنتاش که هر پسربچه ای داره ریتالین رو بهش بدم.ولی وقتی میبینم درسش خداروشکر فعلا خوبه نمیتونم خودمو راضی کنم.خلاصه موندم توی یه دوراهی پیچیده....
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
نیلوجون فکر کنم دخترت دوم بود.دیگه حافظه ام داره به صفر میرسه!!! منم رونویسی مشق پسرم رو سپردم به خودش.امروز معلمشون گفت مشقاشون رو ساعت بزنیم.پسرم هم انگار همین ساعت زدن مشق باعث شد زودتر مشقاشو بنویسه.من خودم نمیتونم خودمو راضی کنم از مشکلات پسرم چیزی به معلمش بگم.ولی احساس میکنم معلم امسال منطقی هست.حالا یه مدتی از سال تحصیلی بگذره ببینم میتونم باهاش حرف بزنم.ولی متاسفانه هربار با کادر آموزشی از مشکلاتش گفتم پشیمون شدم
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
سومیسو جان
من امروز که رفتم مدرسه پسرم چند تا از بچه ها قشنگ نشسته بودند روی نیمکتهاشون و داشتند جدول تحقیق علوم رو با کمک هم مینوشتند خیلی مرتب و تمیز ...اونوقت پسر من اگه من شب قبل مجبورش نکرده بودم حل کنه امکان نداشت مثل بچه آدم بشینه کنار بچه ها و جدول کامل کنه ... یه همکلاسی پسرم داره اسمش یاسین هست اینقدر ریز و کوچولو موچولوه که نگو یک خطی داشت محشر یعنی اگه با چشم خودم ندیده بودم که داره مینویسه امکان نداشت باور کنم این خط یه پسر کلاس سومیه درست عین یه خطاط به صورت نستعلیق داشت مینوشت ...حالا منم باید همش کنارش بشینم و تذکر بدم و پاک کنم و بعضا داد بزنم تا خوش خط بنویسه وای اینجور مواقع متوجه تفاوت پسرم با هم سناش میشم و حرص میخورم .

سومیسو دارم به تمام حرفهای روانشناسان و مقاله ها و کتابهایی که در مورد بچه های بیش فعال خوندم میرسم ...جایی خوندم به این بچه ها میگن بچه های متفاوت ...من امروز کاملا این متفاوت بودن رو حس کردم ...همش میخوام خودمو توجیه کنم و گناه رو به گردن مدرسه و همکلاسیها بندازم ولی در واقع مشکل از جای دیگه هست.امروز با خودم فکر میکردم نه تنها اون یه دونه ریتالین صبح رو باید بدم بلکه اون نصفی بعد از ظهر رو هم باید بدم شاید اگه داده بودم الان تمرکزش بالا رفته بود و درساشو حفظ کرده بودو با خیال راحت خوابیده بود نه با بغض و گریه.
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز