2777
2789
عنوان

هر کی دلش از مادر شوهر پره بیاد با هم درد دل کنیم

| مشاهده متن کامل بحث + 203747 بازدید | 439 پست
اینم بگم غربت خیلی سخته ها ...از الان بگو اگر بهت سخت گذشت برمیگردی
کلا هر تعهدی می خواهی الان بگیر بعدا بهت میگه تو که همه شرایط رو میدونستی خودت قبول کردی
و اینکه عزیزم این جادوگر مثل همه آدمهای بد خیلی راحت میاد و تو چشمات نگاه میکنه و بابت کارهاش هم اصلا ناراحت نیست تازه ممکنه طوری رفتار کنه که تو فکر کنی تو مقصر بودی انقدر خوب بلدن فیلم بازی کنن خیلی رسمی برخورد کن اصلا دلت براش نسوزه بی احترامی نکن و حتی اگر شروع کرد حرفی زدن که ناراحت کنندس فورا موضوع حرف رو عوض کن اجازه نده ادامه بده طوری رفتار نکن که انگار ازش دلخوری طوری رفتار کن که انگار نمی بینیش .
امیدوارم خدا هما ما رو به راه راست هدایت کنه وهم اونارو مگه چه عیبی داره که همه با هم خوب باشن که این آدمها دوست ندارن؟از تنهایی چه لذتی میبرن ؟
در برابر تمام ظلمهایت تنها یک پاسخ دارم: از خدا بترس.

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

اتفاقا اینم بهش گفتم که از کجا معلوم بعدا عوض نشی گفت یعنی منو انقدر نامرد میدونی و در ثانی اگه زیر حرفم بزنم که زندگی برا خودمم جهنم میشه مگه دیوونم.ثالثا مادرم بهم عذابایی رو داد که محال یادم بره.اینا جوابشه
ساره جون گوشیم ذاتا برنامه ضبط صدا رو داره و همه حرفاش ضبط شده دارم.یه بارم مادرش که فهمید گوشیم صدا رو ضبط میکنه توفانی راه انداخت که نگو حالا بیا بهش بفهمون که بابا به عمد نبوده و به صورت خودکاره و دست من نیست و غیرفعال نمیشه و این حرفا.میگفت تو هدفت چیه که بعدا اینارو نگه داری و و و ........نمیخوام بگم چون میرم تو اون روزا و حال و هوا
نازان جون تاپیکت دیدم .منم مثل تو با یه تفاوت من هنوز یک بارم خونش نرفته بودم و حتی عقد هم نکردم که اینجوری کرد.از خودم از احترامی که کردم از محبتایی که کردم و از اینکه خودم رو تا حد اونا پایین اووردم و به خاطرشون دست کم گرفتم حالم بهم میخوره.حتی یه بارم بهش گفتم مادرم من من خاک پاتم خیلی دوست دارم برگشت گفت اینارو میگی که چی بشه یعنی پسرم فک کنه من بدم.هر جایی که مسافرت میرقتم بخش عمده ای از پولمو برا کادو خریدن واسه خونواده همسرم کنار میذاشتم و خیلی کارای دیگه.دوباره اعصابم خورد شد
خدا خودش میدونههههههههههههههههههههههههههههههههه.جوابش میده ایشالا
حالا میخواد بیاد خونه من و تو روی من نگاه کنه
ایشالله غمناک جون مطمئنم خدا جای حق نشسته فقط نمیدونم چرا کاری نمیکنه گرچه میدونم که ما آدما تو این قضیه صبرمون کمه
غمناک جون یه نصیحت خواهرانه من اگه شوهرم مثل شما هوامو داشت 1 لحظه ولش نمیکردم ولی فکر نکن چون دوست داره و دوسش داری دیگه همه چیز تمومه حسابی محکم بگیر و همه شروطی که دوستان بهت گفتن و تو عقدنامه قید کنید به خدا اینو از تجربه میگم
من هیچوقت خانوادمو مخصوصا مادربزرگم و به خاطر اینکه خیلی منو راحت و بدون شرطو شروط دادن به اینا نمیبخشم همه بدبختیام از اینجا شروع شد اونام فکر کردن چه گهی هستن که خانواده من بدون هیچ شرط و تحقیقی منو گذاشتن تو مجمع تقدیمشون کردن حی یه بار شوهرم تو دعوا به من گفت خانوادت از تو سیر بودن که بدون چون و چرا منو قبول کردن!!!
مگه آدم یادش میره بهش چی گذشت تا گذشت‌.‌...
یعنی مطمعنم که قبول نمیکنه ولی بعضی شرایط اون خودش بهم میگه مثلا اینکه میتونیم چند سال دیگه بیایم تو شهر شما زندگی کنیم و اگه بخوای با مادرم رفت و آمد میکنیم اگه نخوای قطع ارتباط میکنیم مثل این یک سال که باهاش قطع ارتباط بودم.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز