هر کی دلش از مادر شوهر پره بیاد با هم درد دل کنیم

.....

امروز کل پستها رو خوندم.
غمناک جون. مبادا. بی فکر کار کنی ها. منو ببین. خانواده شوهرم هم با ازدواج ما مخالف بودن. شوهرم نذاشت من بفهمم و الا قبول نمیکردم. تازه ما دوست نبودیم. مادرش از همون اول تا منو تنها گیر می آورد هی میگفت من مخالف بودم ولی به فلان علت راضی شدم و هر بار یه دلیلی میگفت که دلمو آتیش میزد. نگو شوهرم هم برای موافقت کردنشون خودشو لوس میکرده و باهاشون قهر بوده. حالا بلد شده باید احترام بزاره. شوهرم تا قبل از عروسی خیلی جلوشون هوای منو داشت ولی بعد از ازدواج که کارهاشون بدتر شد همش به من میگه تو باید تحمل کنی.

جوانه جون اصلا برات مهم نباشه. به درک . والاااااااااااا
انقدر بد جنسی کردن که این کاراشون به چشمم نمیاد

http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=363466

مامان شنتیا. همون باهاشون سر سنگین باش نه از روی غرور به خاطر بهتر شدن رابطه. متاسفانه با کارهاشون همینو می خوان. ازشون هم هیچ انتظاری نداشته باش. به فول شاعر. مرا به خیر تو. امید. نیست. شر مرسان.
من کلا به این نتیجه رسیدم. به قول حضرت علی علیه السلام. با انسان متکبر متکبرانه. رفتار کن
نه به این علت که کینه جویی کنی به خاطر اینکه با این روش میشه بیماری شونو معالجه کرد
کلا با آدمهای جاهل و نادان باید مثل بچه ها رفتار کرد. بی ادبی هاشونو ندید و خودشو در حد اونها پایین نیاورد

ببینید دوستان به نظر من اگه شوهراتون منطقی باشن و حرف شما هم در رابطه با خانوادش منطقی باشه باید قبول کنه که اونا چه ادمایی هستن...

سلامی دوباره به همه دوستان
قبل از اینکه چیزی بگم از مدیرسایت تشکر میکنم که یه همچین موقعیتی رو برا دردودل ماها فراهم کرده
فری راد
خانومی به نظر من همین که مادرشوهرت در ظاهر خوبه و ازت تعریف میکنه هم خیلی خوبه.کاش مال من حداقل یک بار یه حرف خوب در ظاهر میزد:-)
و اما اینکه میگی یه حس حسودی هست میتونی بعضی از کارایی رو که برا مادرت انجام میدی اصلا به شوهرت نگی و یا اینکه منطقی حرف بزنی و بگی بنا به این دلایل نمیتونم این کارو برا مامان جونت انجام بدم.

مامان زهرا جان
ممنونم
از اینکه راهنماییم کردین ولی چون همسرم کارش اونجاست مجبورم تو شهری باشم که اونا هم اونجا هستن.
در مورد گرفتن تعهد و این حرفا ما خیلی خیلی با هم خوبیم و از گفتن این حرفا پیش همسرم خجالت میکشم.اما در مورد اینکه بهش بگم که دیگه مثل قبل با مادرت برخورد نمیکنم گفتم حتی ابراز تنفرام رو هم گفتم.خودش به مرور زمان اشتباهات خونوادش دید و الان کامل حق به من میده.هر روز ناراحتی افسردگی و گریه هام دیده و تلفنی شنیده.من به کسی نه توهین کردم نه بی ادبی و نه کمترین حرفی تنها گناهم داشتن یه خونواده بهتر با یه شرایط بهتر و مدرک تحصیلی بالاتر بود که اون جادوگره(مادر همسرم) یک سال و نیم از بهترین دوران منو خراب کرد.یه زمانی(زمانی که هنوز خواستگاری نیومده بودن و از نزدیک همدیگرو ندیده بودیم) از ته دلم دوستش داشتم و مهم تر اینکه کارایی براش کردم که حتی برا مادر عزیز خودمم نکردم.اما الان متنفرممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
و دوست عزیزم جالب تر اینکه تازه تو این چند روزه جادوگره که دید با هر ترفندی نتونست مارو از هم جدا کنه الان تصمیم گرفته برا عقدمون بیاد(عقد محضری)
فقط از خدا میخوام به خیر بگذرونه.
دوستان برام دعا کنید و اگه دوست داشتین بهم بگید که تو اون روز چطوری برخورد کنم؟؟؟آخه موندم از اینکه اون که همه حرمتارو شکسته الان چطوری میخواد بیاد و تو روی من نگاه کنه؟؟؟بار آخر یعنی یک سال و نیم پیش ایشون بهم زنگ زدن و بی حرمتی کامل و اینکه دیگه با پسرشون کاری نداشته باشم وبماند از گفتن کارایی که برا پسرش کرد تا از من دست بکشه اما من بعد اون تماسش کاملا با وجود همه عشقی که به همسرم داشتم بیخیالش شدم و البته همسرم کلی تلاش کرد تا دوباره این اطمینان بهم داد که واقعا دوستم داره و حتی یک سال ونیم که یک بار هم لب به غذایی که اون درست میکنه هم نزده و حرفی باهاش نزده (تو یه خونه) و تو این مدت به خاطر من همسرم هم خیلی اذیت شد.الان فقط به این فکر میکنم که زنه میخواد چیکار کنه؟اصلا نمیخوام باهاش رو به رو بشم.

سحر جان خیلی ناراحت شدم.
برات دعا میکنم.ایشالا که شوهرت از این به بعد بیشتر هوات داشته باشه.
وضع روحیت بدتر از اینی که هست خراب نکن.به این فکر کن که یه خدایی هم هست و همه این کاراشون میبینه.خودش جوابشون بده الهی.
فرشته مهر خدا به دادت برسه.
توهین تحقیر بی ادبی درکت میکنم.اصلا محلشون نزار دیگه زنگ نزن.برا کسی باید خوبی کرد که خوبی رو درک کنه ذاتش خوب باشه.اگه ذات کسی پلید و بد باشه اون خوبیهارو هم توش غرق میکنه محو میکنه و به بدی تبدیل میکنه.
میدونم وقتی میگی انرزی منفی بهت میدن یعنی چی هنوزم که هنوزه از یادآوری ناخوداگاه خاطره های بد گذشته گریم میگیره.دقیقا مادرشوهر منم بیست ساله که با خونواده همسر قطع ارتباطه. همسرم اصلا تا به حال داییشو ندیده و دو تا خاله داره که یکیشونم با این زنه قهره.فقط الان با پسر بزرگش و عروسش درارتباطه که من اذیت کنن.(تو کامنتای قبلیم توضیح دادم)

مادرخانومی ضمن ابراز همدردی اینو بهت میگم و به خودمم و به بقیه دوستام هم میگم باید سعی کنیم یه جورایی با این مشکلات کنار بیایم
زندگی خیلی کوتاهه ارزش نداره

مامان شنتیا خودتو ناراحت نکن.اتفاقا چون کاری باهاشون نداشتی و بی احترامی هم نکردی اینجوری رفتار میکنن چون اگه مثل خودشون بد بودی که جرات گفتن بالا چشت ابرو هست رو هم که نداشتن.مثل جاری من که اون بلد بوده چطوری با اون جادوگره رفتار کنه و چقدر حرصش بده که الان مثل بید جادوگره ازش بترسه.مثلا برا کادو روز مادر یه بلوز قهوه
ای دست دوم بدون کاغذ کادو براش ببره و این بهش بگه که مادر فک کردم این بهتون خیلی میاد.این حرفا یادگار زمانی که هنوز حرف از خواستگاری نبود و همسرم با مادرش رابطش خوب بود هستن. (یک نمونه بسیار بسیار کوچک)
و نیلوفرجون نذار بچتو ازت دور کنن.خودت تربیتش کن.

و در آخر اینکه دوستای گلم نباید خودمون ناراحت کنیم.از خدا کمک بخوایم
اگه دوس داشتید بهم بگید که اگه برا عقدم اومد با کسی که بهم توهین کرد افسردم کرد چشام ضعیف کرد موهام سفید کرد باعث افت درسیم شد و فوق العاده ازش متنفرم چه جوری برخورد کنم؟؟؟

و اینم بگم خطاب به مامان شنتیا
همیشه کسانی ما را میرنجانند که سعی کرده ایم از ما نرنجند.

سلام دوستای گلم
همه مادر شوهرا بد نیستن
بعضی ها یه مادرشوهرایی دارن ماه
یکیش مامان من اگه مثلا بگیم چرا فلان چیزو برای خرید عروس برای عروسمون خریدی
میگه شما فضولی نکنین بزارین هر چی دوست داره بخره طفلکی یه بار که بیشتر عروس نمیشه
یا میگه همین عروس از شما مهربونتره یا بهتره با این که اصلا کاری نمیکنه
عزیزای من همه کسایی که تو این تایپیک هستیم از نوع بد شانساش هستیم
مادر شوهرامون وپدرشوهرامون دختر پرست شدیدن

غمناک عزیز به نظر من بزار بیاد هیچی هم بهش نگو از صد تا بی محلی بدتره
بعدعقدتون دیگه باهاش زیاد ارتباط نداشته باش
و از همه مهمتر به خدا بسپارشون که خدا اون دنیا جوابشونو بده
چون این دنیا فایده ای نداره جزای کارشونو ببینن از بس که دل رحم نیستیم بازم وقتی مشکلی داشته باشن
خودمونو قاطی مشکلاتشون میکنیم
پس دعا کن این دنیا در کمال خوشی زندگی کنن
واون دنیا اماده جواب پس دادن بشن

سلام خانمها بله ساره جون قبول دارم همه مادرشوهرها بد نیستن نمونش مادرشوهر خواهرشوهرم ماهه خواهرشوهرم همش کم محلی و بی محلی میکنه نه از قصد اصلا آدم حسابش نمیکنه اما بیچاره انقدر مهربونه هر وقت میاد خونه اینا غذا میپزه ظرف میشوره مادر شوهر من رو مبل میشینه و دست به هیچی نمیزنه اونوقت این طفلی هم کار میکنه آخرش که جا نباشه رو زمین میشینه.الهی بره بهشت که انقدر بی تکلف و مهربونه.

غمناک جون نمی خوام ناراحتت کنم اما این مردها تا قبل از اینکه خیالشون راحت بشه خیلی مهربونن و رمانتیک اما خرشون که از پل گذشت یاد فداکاریهای مامانشون میوفتن باور کن همون جادوگر طوری براش اشک میریزه و ادای مریضها رو در میاره و حتی از تو تعریف میکنه و بهش سفارش تو رو میکنه که پسره باورش میشه مهربونترین مادر دنیاست ،شوهرت الان درددلتو گوش میده اما بعدا میگه مادرمه چی کارش کنم!!! به خاطر همین از همین حالا باهاش اتمام حجت کن نه خودت تنها به یه بزرگتر مخصوصا پدرت بگو یه روز دعوتش کنه و بگه من دخترمو میدم که خوشبختش کنی نه اینکه آرامشش رو از دست بده و..... کلا بهش بفهمونه که باید حواسش باشه چون اونا حواسشون بهتون هست