چن روز پیش ازدست پسرم خیلی عصبانی شدم چون خودمم حال وروز خوبی ندارم یهو شروع کردم بهش چنتا فوش دادم شوهرمم پشت در بود همرو شنید پسرمم داشت گریه میکرد یهو اومد پسرمو بقل کرد هرچی ازدهنش اومد ب من گفت..بعدش رفت و واس مامان بابام تعریف کرد ک چیا گفتم...منم گفتم وقتی ۲۴ ساعت تنهام وقتی انگار ن انگار شوهر دارم خب معلومه عصبی میشم فوش ندم چی کار کنم. دلم ازیکی دیگه خونه سراین طفلی دادمیزنم و فوش میدم..خیلی خیلی عذاب وجدان گرفتم ک چرا ب پسرم فوش دادم و چرا اینقد این بچه گریه کرد..ولی ازاون روز حالم از شوهرم بهم میخوره سریه فوش دادن ب بچه و گریه بچه .کلا منو شست گذاشت کنار ب من گفت من فقط دلم ب این خوش بود رفتارت با بچه خوبه بیجا میکنی اینطوری باهاش رفتارمیکنی..عصبی بودن من همش بخاطر دروغایی ک خودش بهم میگه هست...بخاطر اینک من خیلی تنهام یک ذره ب من محبت نمیکنه...حالم ازش بهم میخوره من تا چن وقت پیش همیشه بهش میگفتم همینطور ک با این بچه خوبی با منم باش..ولی انگار نه انگار ..دیگه اون روزم خیلی حالم بد بود ک اون کارو کردم...ازکاری ک با بچم کردم خیلی پشیمونم دیگه تصمیم گرفتم ازتموم نیازام ب خاطر بچم بگذرم خیلی تلاش کردم شوهرم بهم توجه کنه ولی هیچ فایده ای نداشت...الانم فقط میخام ب بچم برسم مادرا همیشه باید از خود گذشتگی داشته باشن بخاطر پسرم از تموم ارزوهام میگذرم...
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
سعی کن بین روابطت با شوهرت و رفتار با بچه ت تفاوت قائل بشی.شوهر شما بدترین آدمم باشه هیچ ارتباطی با بچه نداره که بخواد فحش بشنوه.شما با روح و روان اون بازی میکنی.منم جای شوهرت بودم خیلی ناراحت میشدم
متاسفانه تو ایران اینطوریه...دنبال یه راهکاری باش برا زندگیت فرذا اون بچه ام بزرگ میشه اونیکه ضرر میبینه تویی بفکر ایندت باش توام برو باخانوادش صحبت کن بگو اگه ادامه بده من نمیتونم با این شرایط کنار بیام ضمنن تو بهش تا میتونی محبت کن واصلا ازش انتظار نذاشته باش تا شاید بخودش اومد