رفتم ارایشگاه وموهامورنگ کردم برگشتم خونه رفتم جلوی آینه که موهاموببینم رنگشو،چراغوروشن کردم که تواینه رنگشوخوب ببینم دیدم تلفن زنگ میزنه گوشی روبرداشتم دیدم شوهرمه ازمغازه زنگ زده میگه چراغ روشنه؟میگم آره چطور؟میگه خاموشش کن.منومیگی نمیدونستگ ازین بدبختی چیکارکنم.پدرشوهرم زنگ زده به شوهرم که به زنت بگوالان روزه چراغ روخاموش کنه
انصاف نیست …
دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی …
و آنقدر بزرگ باشد …
که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی …