مینیمالیست شدن یعنی چی؟

اره خیلی برام جالبه که تو این زمینه تجربیات مشابه داریم😊 

راستش مامانم کلا دوست نداشت بچه داشته باشم 

از بچه خوشش نمیاد ولی وقتی از اب و گل در بیان(حدودا بعد سربازی) جونش واسشون در میره و راه به راه بچم بچم میکنه... 

فقط یه دونه اولی رو چیزی بهم نگفت که خونواده همسرم نگن نازاست، ولی همون بچه اولمم مثل همه مادرها خوشحال نشد یا بعد زایمان کادویی برام نگرفت، بابام یواشکی یه گردنبند برام گرفت و گفت به مامانت نگو... 

بچه دوم حدودا بعد 5سال اوردم سر آزمایش جواب مثبتش ناراحت شد و بهم تشر میزد که بچه که داشتی واسه چی آوردی چرا میخوای جلو آزادیتو بگیری 

مادرم آزادی رو تو سفر حتی با تور و تنها بدون بابام و یا بدون دردسرهای بچه اینور اونور رفتن و خواب راحت و... میدونه و اینکه دوست داشت من بچه نداشته باشم تا وقت مریضی بتونم بهش برسم یا بریم مسافرت و یا خونه خاله و عمه و دایی و... 

بچه سومم که باردار شدم تا 4ماهگی بهش نگفتم بعدشم که گفتم تا مدتها باهام قهر کرد و فقط اومد بیمارستان، دیگه تا مدتها خونمم نیومد، منم سزارینی بودم و واقعا برام سخت بود، ولی همسرم کاملا حمایتم میکرد و بهم دلداری میداد و خیلی کمکم بود 

بچه چهارمم تا 6ماهگیم نداشتم بفهمه، فکر میکرد چاق شدم بچه هم تو پهلوهام بود و پیدا نبود هرچند من سر بچه آخرم حتی 1کیلو اضافه نکردم چون اوایل به شدت وزن کم کردم و فقط دوماه آخر کم کم وزنم برگشت تا روز آخر بارداری رسید به وزن روز اولم... 

خلاصه که سر بچه اخرمم وقتی فهمید بازم باهام قهر کرد و نه دیگه بیمارستان اومد و نه تا 1سالگی بچم خونم اومد...

بله این یکی از اخلاق مادرمه 

منم رو حساب اخلاق ایشون خیلی مستقل بار اومدم و برام رفتار و حرف کسی تو زندگی مهم نیست 

بدونم کارم مشکل اساسی نداره شده یه تنه جلو برم میرم و اون قهراش از بچگی تا الان باعث شده خیلی چیزها نتونم بهش بگم و حتی نخوام بگم 

یه کار دیگه اینه که یاد بگیریم خودهیپنوتیزمی انجام بدیم ،  تو گوگل سرچ کنید هست ، حالا یه جاهاییش گفته اراده کنید دستتون بیاد بالا و اینا بیخوده

فقط ریلکس کامل بشید و برید به زمان نوجوانی ، بچگی ، نوزادی و با اون هستی کوچولو صحبت کنید ، بغلش کنید ببوسیدش، بهش بگو من بی قید و شرط دوستت دارم ، بارها بگو من بی قید و شرط دوستت دارم 

شما رو نمیدونم ولی من علت افسردگیم در درجه اول این بود که خودمو دوس نداشتم و اینو نمیدونستم

آه هیدواجانم ، منم با مامانم صمیمی نبودم و نیستم ، البته قهر و اینها نداریم ولی کلا راحت نیستم و خیلی بابتش غصه میخورم ، سعی کردم با دخترم دوست باشم ولی بازم حس میکنم اگه با مامانم صمیمی بودم الان با دخترمم بهتر می بودم ، نمیدونم 

لطف داری نازنینم❤❤❤

شاید اونم به خاطر شرایط بچگیش نمیتونه باهاتون ارتباط بگیره 

در هرصورت چیزی که آدم نمیتونه براش کاری بکنه باید رها کنه تا آسیبی که بهت میرسه در کمترین حد باشه 

۱۰۰ تا

بله ، من اصلا ازش دلخور نیستم ، نمیدونم بچگی خودش چجوری بوده ، زمانی هم که منو باردار بوده بدلایلی استرس داشته و بعد از بدنیا اومدن من هم همینطور و از سمت خانواده پدرم اذیت می‌شده 

من توی خودهیپنوتیزمی حتی میرم اون سن مامانمو بغل میکنم و ازش تشکر میکنم که منو بدنیا آورده 

هر چند خودم اصلا بابت خلق شدنم راضی نیستم ولی تلقین میکنم که شاید موثر باشه

سلام هستی جان چه پروفایل زیبایی 😍

دو روز پیش میخواستم پیامتو ریپلای کنم نمیدونم چرا نمیشد هی میزدم روگزینه ریپلای ولی نمیومد 

کاملا درست گفتید من کلا همیشه توی همه کارام فقط به هدف فکر میکنم و از مسیر لذت نمیبرم واقعا باید تو این زمینه رو خودم کار کنم

ممنونم 💚🌹

هیپنوتیزم درمانیت عالیه عزیزم

ممنونم از لطفت عزیزمممم

برای من یک ماه و نیم میخورم تا چند ماه راحتم

وااای چه جالب من نمیدونستم شما چهار تا بچه دارید 

انشاالله خدا براتون حفظشون کنه همچنین سایه تون همیشه رو سرشون باشه🤍🌹چشم بد به دور باشه💚

میشه یه کم بیشتر توضیح بدید البته اگه اشکالی نداره خیلی دوست دارم و کنجکاو شدم بدونم 😍 

 الان چند سالشونه ؟چقدر فاصله سنی دارن ؟ جنسیتشون چیه؟ چند سالگی بچه دار شدید ؟ زایمانا چه طور بود؟🤓

منم یه دختر ودو تا پسر دارم فاصله شون سه سال سه ساله 

۲۱ سالگی بچه دار شدم

سعی کن با یه کار یا هنر سر خودت رو گرم کنی روی تغذیه سالم کار کن که یه پروژه طولانی هست اما جوابگو

ممنون عزیزم 

اتفاقا من زیاد اهل خرید و ورودی های زیاد نیستم یعنی در واقع نه که نباشم ولی شرایطشو نداشتم اتفاقا گاهی به خاطر این قضیه از خودم ناراحت میشم ولی بازم میگم خدا وشکر من که زیاد خرید نداشتمو نمیتونستم خرج کنم الان شلوغم اگه شرایطشو داشتم چی میشد ...

ولی خب اینو بگم که وسایل زیاد نگه میداشتم و یا دیگران زیاد بهم وسیله میدادن 

ولی الان یه چیز خیلی جالب وخوبی که داره برام پیش میاد اینه که از  وقتی که شروع به پاکسازی کردن از حدود دوسال پیش که من دارم تلاش میکنم اتفاقا یه برکتی داره وارد زندگیم میشه که تازه بتونم خرید کنم خرید های  لازمه ی زندگیم و خوب که با برنامه ریزی و از قبل فکر شده در موردشون  انجام میشن که تا الان کمبودشون رو داشتم ولی نمیتونستم تهیه کنم 😍😢

نمیدونم بین دوستان کسی بوده که مثل من براش اتفاق افتاده باشه 

یه مدت به شدت بی حال و خسته بودم

همینم باعث شده بود از لحاظ روحی هم اذیت میشدم 

چون نمیتونستم کارام رو با سرعت انجام بدم

آزمایش دادم ذخیره اهنم ۲ بود

دکتر سرم همراه با آمپول آهن تجویز کرد

از روزی که امپولها رو زدم انگار بهم سوخت هسته ای زدن 

اینقدر سرحال شدم 

که امروز کل کمد دیواری رو ریختم بیرون و جمع کردم و کلی کار دیگه انجام دادم

بیکاری واقعا سمه