مینیمالیست شدن یعنی چی؟

باورت نمیشه آنقدر برندش عالیه بعد این همه سال هیچی نمیشه لبام!

در مورد سایه موافقم باهاتون ولی منبعد تک رنگ میخرم اگه لازم شد

ورودی: یه اسپری برای بینی گرفتم چون خیلی خشک شده بینیم

خروجی: سه تا ظرف پلاستیکی خانواده انبار کرده بودن مثل ظرف ماست و خرما و ... که دادم رفت

دقیقا بارها دوستان گفتن اینجا که هر کسی نسخه مینیمال زندگی خودشو داره

اما در کل لباس های بیرون من و همسرم تو یه کمد دیواری دو تایی جا شده با کلی فضای خالی

لباس کارمون یه کمد دیواری تکی

لباس های خونه تو هر فصل با ام سه تا کشو داریم

یه سری دوستام دیدم که کمد دیواری شون جا نداره اصلا

کیپ به کیپ لباس چیدن!

خب من اون طوری هم نیستم

و این که بازم میگم من با تنوع و رنگ لباس حالم خوب میشه

لباس خونه و بیرون صورتی،نارنجی، آبی، سبز و ... دارم

خیلی کم پیش میاد مشکی بپوشم اونم سر کار بیشتر🙂

تو خونه هم کوسن های رنگی، لوازم رنگی آشپزخونه

اینا حالمو خوب می کنه

حیفه خدا این همه رنگ آفریده و ما ازشون استفاده نکنیم

خدایا شکرت🤲

چقدر وحشی!

خدا از همه به دور کنه

کاش که شکایت و پیگیری می کردید پدرشو دربیارن

دعا می کنم خدا بهت آرامش بده

طفلی دخترت چقدر ترسیده

می فهمم حال بدتو😭

سلام

یه مدت نبودم،ولی پیاماتونو خوندم و لذت بردم😍

خروجی خاصی نداشتم این یک ماه اخیر 

_یه تیشرت، و یه دست گرمکن شلوار پسرم که کوچیک شده،

_یه خودکار که رنگ پس داده،

_یه جفت کفش فوتبال پسرم که خراب شده بود

_یه جفت دمپایی از شوهرم که تو ماشینش بوده دم بیمارستان یه آقایی بدون کفش بوده داده بهش

_یه مانتو تابستونی که اینترنتی خریدم و از اولم بهم نمیومد،کلا چند بار پوشیدمش،بهش چند ماه فرصت دادم ولی استفاده نکردم و رفت خروجی

...

ولی ورودیام یکم زیاد بوده که همه اش ضروری بوده خداروشکر خرید هیجانی نداشتم

_یه روسری مشکی 

_دو تا کیف مدرسه برای بچه ها

_یه مقدار لوازم التحریر آنلاین خریدم و گفتم بزارن سبد خرید هنوز دستم نرسیده

_یه دست لباس و یه تیشرت برا پسرم

_یه دست لباس اسپرت برا باشگاه دخترم(لباس رزمی براش نخریدم چون نمیدونم ادامه میده یا نه)

_یه جفت صندل برا شوهر

_یه بلوز و شلوار برا شوهر

_ دفتر طراحی برا خودم

_و یه مانتو جین مشکی پاییزه که آف خورده بود(خیلی وقت بود تصمیم گرفته بودم از حراجیا خرید نکنم چون طبق تجربه خریدای حراجی طبق نیازم نیست، ولی این مانتو رو واقعا خوشم اومد و چون هیکلم ظریفه اصولا مانتو این مدلی سایزم خیلی سخت گیر میاد ولی این مانتو تو تنم خوب بود و مهمتر این که جلوباز هم نیست)

میخوام از پاکسازی اخر هفته خونه مامانم بگمممممم😍😍😍😍

جای همتون خالی

مامان و بابای من از همون ماکسیمالیستان که خودتون میدونید، ورودی دارن ولی خروجی اصلا

خونه پدرم یه خونه ویلایی خیلی بزرگه با یه زیرزمین بزرگ،

مامانم هیچوقت نمیذاره من چیزی بیرون بزارم همش میگه لازم میشه حتی یه کاغذ یا دفتر از ده سال قبل رو بابامم همینطور...

آشپزخونه اشون انصافا خیلی بزرگه و کابینت هم زیاد داره، بعد چند ماهیه ورداشته یه کمد چوبی گذاشته بود تو اشپزخونه قابلمه ها و جانونی و... رو میچید داخلش و بالاش😭 

پایه قابلمه هارو هم گذاشته بود بالای ماشین لباسشویی توش سبد و خرت و پرت چیده بود😭(البته تو دید نبود ته اشپزخونه بود)

عید امسال هم مامانم خونه تکونی نکرد یه دستمال کشی سرسری،منم گردنم درد میکرد نتونستم کاری بکنم...

خلاصههههه

جونم براتون بگه...😄

صبح جمعه دقیقا راس ۹صبح وارد اشپزخونه شدم

ساعت ۸ شب اومدم بیرون

ظهر فقط در حد یه نهار و نماز از اشپزخونه اومدم بیرون

تمام کابینتارو ریختم بیرون

ظرف زیاد داره ولی نتونستم چیزی خروجی بزارم ولی مرتب و طبق نیاز چیدمشون، ظرفایی که کمتر استفاده میشد رو طبقات بالا چیدم،

کاشی هارو تا سقف سابیدم

کلی مواد خوراکی خراب شده ریختم بیرون

بعد جالب بود به مامانم میگم این جعبه چوبی چیه گذاشتی خیلی زشته،میگه جا ندارم

تو کابینتارو که نگاه میکنم میبینم کلی جا هست فقط وسایل رو نامرتب و پراکنده گذاشته

مثلا تو یه کابینت فقط یه کیسه برنج گذاشته🥲

یه عااالمه نمک پاش که فقط یه کابینت رو پر کرده بود همه رو ریختم تو یه ظرف و...

جعبه چوبی که مثل کمد بود رو انداختم بیرون

اون پایه قابلمه رو هم همینطور

یه تعداد ظرف حلوا رو جمع کردم از تو کابینتا، 

از کابینت زیر سینک چند تا شیشه نوشابه اب بود برا مواقع قطعی اب،که فقط دو تا گذاشتم محض احتیاط

و یه سری خرت و پرت دیگه رفت خروجی

چربی زدایی اساسی هم شد اطراف گاز...

هر چند مامانم وسطاش هی غر میزد ولی آخرش خودشم خوشحال شد و کیف کرد چون کمرش درد میکرد هی میگفت کارگر میگیرم ولی اینکارو نمیکرد،تو عمل انجام شده گذاشتمش😄

در پایان آشپزخونه خلوت و مرتب و تمیییز شد😍

خدا قوت 

لذت بردم از پیامتون و کمک دلسوزانه تون به مادر 

در کنار هم شاد و برقرار باشید

خب خب خب من اومدم باز یه گزارش دیگه از امروزم بدم 😋

امروز یکی دیگه از کمد های کمد دیواری رو تمیز کردم 

خروجی ها این ها بودن 

البته من دوست داشتم بیشتر از این هارو بندازم بره منتهی می‌خوام طی چند مرحله انجام بدم میترسم الان هیجانی تصمیم بگیرم 😝😝

✅یدونه جلد دفتر از زمان دانشگاهم داشتم چون دوسش داشتم و مربوط به رشته تحصیلیم بود نگهش داشته بودم 

✅یه دونه دیگه جلد نمی‌دونم چی چی مال شوهرم بود دیدم کاربردی نداره 

✅هفت هشت تا برگه بزرگ باطله 

✅ده تا پاکت خالی که به دردم نمی‌خورد 

✅دوتا کاغذ کادو کهنه که اصلا نمیشد برای کسی استفاده کرد 

✅یه دونه دفتر خط که فقط سه تا برگه داشت و کسی بهم داده بود منتهی استفاده نمیشد توی خونه ما

یکی از بهترین لذت های دنیا زندگی مینیمالیستی هستش از خودتون دریغش‌نکنید 

مگه چقدر قراره زندگی کنیم که دورمون رو پر از وسیله به درد نخور کنیم من حالا حالا ها برنامه ها دارم برای خودم و خونه 

منتهی با قدم های کوچولو کوچولو می‌خوام بهش برسم 😋😍

یه روز دیگه هم یکی از اتاقارو مرتب کردم

ولی زیاد نتونستم چیزی خروجی بزارم🥲 در حد چند تا تیکه کوچیک

مثلا مامانم ده تا چادر رنگی تو یه کشو گذاشته برا مهمان، انصافا قدیما که رفت و امد زیاد بود چادر رنگی خیلی استفاده میشد تو خونمون ولی الان بنظرم ۳_۴تا کافیه

اولا دیگه کسی تو فامیل چادر نمیپوشه تو خونه فقط برا نماز بیشتر استفاده میشه

دوما دیگه مثل قدیم همه ی خاله ها و داییام با هم نمیان شهر ما،جدا جدا میان 

برا بالشت و تشک هم همینطور دیگه مثل قبل همه اش استفاده نمیشه ولی برا مامانمم سخته خروجی بده، همینقد که ورودی نداشته باشن هم خوبه

ولی یه زیرزمین دارن اوووووف🤦🤦🤦🤦 کتابای کلاس اول ابتدایی منم پیدا میشه توش

یعنی من میترسم پامو بزارم اونجا😂

سلام خانما من امروز خروجی زیادی نداشتم امروز فقط خونه رو در حد تمیز شدن تمیز کردم میخوام لحاف و تشک هامو بریزم بیرون هوا بخورن ولی میگم یکم هم بگذره موندم دو راهی 

ممنونم سلامت باشید🌹

راستش من خواهر ندارم،مامانمم از اون مدلاس که تو مجردی نذاشت یه استکان آب بکشم

حتی بعد ازدواجم هر بار رفتم خونشون زیاد نمیذاشت کاری انجام بدم،فقط نزدیک عید برا خونه تکونیا کمکش میدادم... 

همیشه کاراشو خودش انجام میداد

ولی یک سالیه دیگه واقعا از نظر جسمی توان قبل رو نداره و واقعا به کمک نیاز داره

الان گاهی پیش میاد غرورشو میزاره کنار بهم میگه مثلا خونه رو جارو بزن یا فلان کارو انجام بده

از یه طرف خوشحالم که ازم کمک میخواد،از یه طرف غم همه وجودم رو میگیره که میبینم دیگه توان قبل رو نداره و داره ضعیف میشه🥲

برا کار خیر استخاره نکن دیگه بریز بیرون تشکارو😄 

گزارش ها عالی بود.

امیدوارم زودتر حال روحیتون خوب بشه و اون اتفاق رو فراموش کنید. بعضی آدما تعادل روانی ندارن و ظاهرشون شبیه بقیه س. منم خیلی وقت پیش تو تاکسی کنارم یه خانم نشسته بود که بعد قطع شدن مکالمه ش با تلفن یهو  یه عالمه حرف های زشت بهم زد که اصلا شوکه شدم فقط به راننده گفتم بزن کنار پیاده شدم، تا چند روز یاد حرفاش می افتادم حالم بد میشد.