من اختلاف سنیم با داداشم زیاده
داداشم که ازدواج کرده بود یادمه اوایل ازدواجشون همه خانواده مینالیدن از دست زن داداشم
میگفتن هرکی براش چیزی کادو میبره نگه نمیداره و میده به کسی!
الان که فکر میکنم میبینم واقعا چه کار خوبی میکرده واقعا از اول چیزای اضافی دور و برش نگه نمیداشته. خب بنده خدا حتما سلیقه ش نبوده بیاره بذاره تو دکور که چی بشه!
الانم میرم خونه داداشم حظ میکنم خونشون خیلی خلوت و مینیماله
لباس هاشون رنگ و روش میره سریع میبخشه به کسی یا میندازه دور
از وقتی یادمه همیشه خودش و بچه هاش لباسای تمیز و مرتب تنشونه
به دیوارا به جز ساعت و یه دونه تابلو هیچی نیس.
مثلا یه چیزای تزئینی هم شاید گاهی مد میشد علاقه داشت میخرید ولی همونم اینقدر تمیز و مرتب بود که دلت میخواست تو هم داشته باشی! مثلا یه مدت یه ظرف با این میوه های مصنوعی گذاشته بود رو میز کنار سالن و یه رومیزی قشنگ رو میزش بود. بعدش از مد رفت اونو برداشته بود و مثلا سماور ذغالی گذاشته بود جاش و...
مثلا ظرفاش رو بعد چندسال عوض کرده بود سفید ساده با یه گل نقره ای کمرنگ خریده بود. دسته چاقوهاش هم سفید بودن
دوتا اشپزخونه دارن کلا وسایل مهمونشون جداس، اونا هم سفید ساده بودن.
ما زیاد نمیرفتیم خونه ش ولی هروقت می رفتیم چیز اضافه ای ندیدم تو خونه ش و همیشه خونه ش بهم حس گرمی و روشنی میداد که الان که فکر میکنم میبینم به خاطر همین خلوتیش بوده
اینم خاطره من از خونه زن داداشم 😁
ولی خونه ما از قدیم ات و اشغال زیاد داشت الان تازه یه کم بهتر شده با تلاش های من در دوران مجردی ولی چندوقت پیش رفتم خونمون دیدم دوباره همه جا داره به هم ریخته میشه
در کشو رو باز کردم نخ و سوزن بردارم حرصم گرفت سریع بستمش. کلی چیزای بی ربط کنار هم بود که معلوم بود مامانم بنده خدا سعی کرده بود مرتب بچینه ولی موفق نشده بود. یکی از دلایلش هم کمبود جاست چون خونمون کمددیواری نداره