بچه ها من حالم افتضاح خواهرم یادتون براتون تعریف کردم چند روز زنگ نزدم بهش خودش زنگ زد وحرف حرف وحرف.جالبه همیشه من باید زنک بزنم شارژم تموم شه.
بعد این خواهرم باردار بود من هر روز می رفتم ظرفهاش می شستم هر روز حالا بماند کارای دیگه
من الان ۴ ماه تموم کردم نمیگه برم یه بار ظرفهاش بشورم.
یه گردگیری بکنم خونه اش.امروز بهش زنگ زدم کار داشت سریع قطع کرد.نمی دونم چطوری این رابطه بیمار مدیریت کنم
چون اگه این خواهرم نباشه من زندگی نرمالی تجربه خواهم کرد