اتاق دخترم هیچی توش نبود فقط یه فرش وسط اتاق پهن بود من هر وقت می خواستم اروم شم می رفتم تو اون اتاق امادرحال حاضر:
سطل برنج تو پنتری کرم می زد گذاشتیم تو اتاق.
چندتا کیسه برنجکه همسرم وهمکارش مشترک خریدند
گهواره دخترم که امانت بود با کریرش که همسرم هنوز نبرده پس بده
چند روز پیش همسرم برای سفره هفت سین یه میز بزرگ آورد که گذاشتیم که گذاشتیم هفت سین روش قشنگ نشد برد گذاشت تو اتاق گفت می برم خونه باغ هنوز نبرده.
جاروبرقی چون به خاطر دخترم هر روز چاروبرقی می کشم دیگه نمی ذارم تو کمد دیواری یعنی وقتی می بینم اتاق شلخته است منم انگیزه ندارم با سلیقه بذارم تو کمد
یه گلدون که چون دخترم دست می زنه همسرم گذاشته تو اتاق
اتاق نازنین من به این شکل در اومده.
یه جوری شده دلم نمی خواد برم خونه
الان خونه مامانمم.