حقیقتش من خوشم نیومد . طبقه چهارم بودیم. طبقه پنجم هم عروسی بود. هی این آسانسور رفت بالا اومد پایین پر بود.
آخرش هم پیاده گز کردیم. با اون کفش و قیافه
ولی غذاش خوب بود که خب کم بود.
به شوشو و برادرم و ... هم شام نرسید. فقط 50 اوشلوق کادو توی جیبمون زیادی کرده بود
ی اتفاق جالب اینکه، ما هر وقت خونه همین داییم هم میرفتیم، غذاش کم بود
یاران محمد خیلی خوب و بزرگه. انشالله رفتی بهت خوش بگذره.