خداي مهربانم مگر داريم لحظه هايي از اين شيرينتر لحظه هايي ناب از جنس حس زيباي دوباره مادر شدن ❤️❤️خدايا اين حس و حال ناب رو نصيب همه ي دوستانم بگردان🙏🏻
چی بگم والا! توفیق اجباری بود. پسرم پنجشنبه با دوستاش رفت کوه، گوشیش رو گم کرد. اومد خونه و هر چی زنگ زدیم، فهمیدیم یه جایی افتاده که کسی برنداشته. جمعه شش صبح سه نفری رفتیم کوه. یه کوهیه به موازات دربند از یه جاده دیگه. آخرش هم پیدا نکردیم و دست از پا درازتر برگشتیم.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
پس اینطور چه بد که گوشیش رو گم کرده بود....... گوشیش چی بود؟ فدای سر همتون
خداي مهربانم مگر داريم لحظه هايي از اين شيرينتر لحظه هايي ناب از جنس حس زيباي دوباره مادر شدن ❤️❤️خدايا اين حس و حال ناب رو نصيب همه ي دوستانم بگردان🙏🏻
خداي مهربانم مگر داريم لحظه هايي از اين شيرينتر لحظه هايي ناب از جنس حس زيباي دوباره مادر شدن ❤️❤️خدايا اين حس و حال ناب رو نصيب همه ي دوستانم بگردان🙏🏻
همکار شوهرم گفت من کار بهتر پیدا کردم رفتم فکر نکنم برگردم دیگه.چند ماهیم نرفته بود.جدیدا خبردار شدم برگشته. بنظرتون چیکار باید بکنم؟ شوهرمم چیزی به روی من نیاورده که اومده نیومده چی.....منم نخواستم ازش بپرسم