2777
2789
عنوان

داستان زندایی کتک خور من

18281 بازدید | 99 پست

سلام میخوام براتون قضیه زن داییمو بگم

من یه زن دایی دارم اسمش الهام هست تو دختره و شش تا برادر داره پدرش کارمند مادرش هم کارمند زن داییم بچه اول هستش.

حالا داییم یه راننده آژانس که اون موقع به جز یه تیکه زمین نزدیک خونه مادربزرگم هیچی نداشت

داییم عاشق یه دختری بود ینی میمرد براش منتها نمیدونم چی شد که دختره رفت ازدواج کرد و خلاصه رفت

اون موقعها من کلاس دوم سوم ابتدایی بودم

داییم گفت بریم برا دختر فلانی برام خواستگاری هرچی مامانم اینا گفتن تو دختره و فلانو اینا بهت دختر نمیدن گفت نه شما برید

هیچی دیگه خاله ها و مامانم و مامان بزرگم رفتن خواستگاری مادر دختره دختر خاله مامانم هست بعد مادر دختره رو حساب دایی بزرگم دختره رو بعد سه جلسه خواستگاری داد

خلاصه اینجا دیگه اصل مطلب شروع میشه

داییم چند بار تو دوران عقد زن داییمو فجیع کتک زد 

اما زن داییم کوتاه میومد صورت خونین و مالینشو یادم میاد هنوز هیچوقت به مامان باباش نمی گفت دوسه روز خونه مادرجونم میموندبعد میرفت خونه خودشون 

داداشاش اون موقع محصل  بودنو تحصیل میکردن 

خلاصه داییم به اینا بسنده نمی کرد چندبار هم با برادرای زنش درگیر شد کتکو کتک کاری 

ولی خب اون موقع میگفتن اونا بچه هستنو اینا.

حالا شب حنا بندونو بگم ما بچه ها داشتیم میرقصیدیم داییم دست مادرزنش پول داده بود که وقتی پولاش تموم شد باز بیاد از مادر زنش بگیره که پولا ازدستش گم نشه

داییم به مادر زنش گفت پولا رو بده که باید شاباش بدم مادر زنه بنده خدا تو اون شلوغی گم کرده بود پولا رو ینی یادش نبود کجا گذاشته داییمم چنان دادی زدسر عروس بهش گفت گهه عوضی بلندشو پولارو پیدا کن دختره گف محمد من چجوری بگردم با لباس عروس دنبال پولا شلوغ بود فوق العاده داییمم یه کشیده تو گوش عروس زد 

گذشت روز بعد عروسی بود

رفتیم دنبال عروس جیغ زنان و پای کوبان 

اون موقع شنل تازه مد شده بود زن داییم شنلو تنش کرد گف تموم بریم داییم گف عه کی بهت گفته چادر نپوشی خلاصه تو اون گرمای تابستون وحشتناک علاوه بر لباس عروس و شنل رو شنل چادر سرش کرد 

ادامه پست بعدی

دیگه عروسی برگزار شد

و عروس و داماد اون موقع داییم خونه اجاره کرد رفتن خونشون

بعدش ساعتای ۱۰ ۱۱ شب بود من خب اون موقع دیگه فک کنم ده سالم بود(دوسال فک کنم عقد بودن)خونه عروس و داماد خاله هام زن داییهای دیگم و مادر بزرگم و مادر عروس بودن

ما بچه ها هم مامانم یادمه لامپو خاموش کرد گفت عروسی دیگه تمام شده بخوابید من خوابیدم یه دختر دایی دارم اون موقع ۱۲ سالش بود

صبح که من از خواب بیدار شدم گف دیشب اینجا دعوا شد گفتم چرا گف عمو محمد چندبار زده تو گوش زن عمو الهام

گفتم چرا

اونم گف من نمیدونم ولی صدای زدنش میومده

خلاصه الان که بزرگ شدم فهمیدم که مثله اینکه اون شب زن داییم دردش میگرفته داییمم میزده تو گوشش با همه ی اینا زن داییم بازم ادامه داد باهاش

دیگه عروسی و پاتختی و اینا تموم شد یه دو سه هفته بعد عروسی یکی دیگه از فامیلا بود ما هم بودیم

یکی دو ساعتی بودیم که خاله هام و مادر بزرگم بدو بدو گفتن جمع کنید بریم

گفتن محمد زنشو میکشه امشب رفتیم سریع خونه مادربزرگم

اونجا داییم زنشو با شلنگ آب داشت میزد دایی دیگم دستشو گرفت و خلاصه گفت چته چرا اینجوری میکنی گفت آره من امشب پایین تو جمعیت بودم این رفته بغل دختر فلانی که دختره خوبی نیست (دوست پسر داشت اون زمان)واستاده

بعد داییم گفت تازه عروسه بعدم این از فامیلا و بستگان تو چه میدونه که تازه داره میشناستشون خلاصه داییم راضی نشد دست الهامو گرفتو تو ماشین کرد که نه باید ببرمش خونه خودمون اونجا حسابشو میرسم خلاصه از دست کسی چیزی برنمیومد تا اینکه مامانم سریع مادر بزرگمو گفت برو زود باش بگو شیرمو حلالت نمی کنم اگه دستت بهش برخوره خلاصه مامان بزرگم رفتو این قضیه حل شد

بعد تابستون تموم شد و ما ها هر کس برگشتیم شهرخودمون

تا اینکه هر دوماهی یه هفته ای خبر میومد که زن داییم کتک خورده

بچه اولشون بدنیا اومد یه پسر خانواده زن داییم جشن گرفتن خلاصه تمام هزینه های پسرداییمومیدادن البته خرج خونه داییمم میدادن مثلن برنج گوشت و اینا همه

بعدش مامان دختره منتقل شد یه شهر دیگه

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و *کاملاً رایگان* با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید .

ایندفعه داییم زن داییمو کتک میزد بعد زنگ میزد رو گوشی مامان دختره که صدا ناله های دخترشو بشنوه زن داییمم گریه نمیکرده این بدتر میزدتش که صداشو بشنوه ولی زن داییم میگفته نه راه دورن الان مامانم سکته میکنه و اینا

خلاصه مامان زن داییم نزدیک به هفت هشت سال تو یه شهر دیگه بودن به دخترشونم سر میزدن

در این بین زن داییم بچه دومو آورد اونم پسر بود

داداشاش یکی یکی بزرگ شدن و کارمند یه جایی شدن

برا عروسی داداش اولی از یه هفته قبل زنداییمو کتک میزده که نمیذارم بری باز مادر بزرگم واسطه شد که بذار که خلاصه تا اینجا که هر شش تا داداشش عروسی کردن این بنده خدا کتکای زیادی برا عروسی هر کدومشون خورده

بعد از اینا مامان زنداییم باز برمیگردن شهر خودشون

و زن داییم بچه سومو بدنیا میاره، اینم پسر

و البته کتکا ادامه داشته وضع زندگی داییم خوب میشه خونه دو طبقه و ماشین و چندهکتار زمینو

بچه چهارمو حامله میشه این یکی دختر

خلاصه زنداییم هنوز همونقدر کتک میخوره فحش میخوره

و زندگی میکنه در این بین داداشاش میگن بیا طلاقتو بگیر برات خونه میخریم حقوق مامان بابا مال تو اصلن برات زندگی تشکیل میدیم میگه نه

من زندگی میکنم

یه چیزی بهتون بگم فک نکنید این کتکا به یه سیلی ختم بشه نه

مثلن یه شب ما صدای جیغاشو شنیدیم هر چی مامانم اینا رفتن در خونشون در رو باز نکرد داییم

صبح زن داییمو دیدم صورتش همه کبود بدنش کبود در این حد میزنتش

ولی زن داییم تا حالا یه بارم از این کتکا ب مادرش نگفته یا به پدرش ولی اونا کمو بیش میفهمن

یه بارم قهر نکرده

خیلی صبوره

نمیدونم تا کِی میخاد اینهمه کتک بخوره و صداش در نیاد

راستی فک نکنید سنش زیاده تازه فک کنم ۳۶ سالش باشه

اینم بگم که مامان من و خاله هام همیشه براش گریه میکنن

خیلی دلمون میسوزه براش خیلی

چند بار مثلن مامانم گفت بهش بچه هاشو بذار برو چند روز خونه بابات گفت بلکه مسئولیت چهارتا بچه بیوفته رو شونش قدرتو بدونه انقد اذیتت نکنه گفت نه نمیرم

خیلی اذیتش میکنه ولی زن داییم بنده خدا فقط سکوت

چه دايي بدجنسي

خدا شفاش بده  

آهااااي تويي كه از من خوشت نمياد  آره دقيقا با خودتم دوست عزيز  به خودت بگير دقيقا   بدون حسمون دو طرفه ست  منم ازت خوشم نمياد كه هيچ، ازت متفرم  نبينمت تو تاپيكام يا ريپلايام  خوش گلدي... ببينمت گزارش ميخوري👊🏻 بدون حتي ارزش نداري نتمو صرفت كنم جوابتو بدم  پس جوابتو ندادم، آب بريز نسوزه  
بیشتر ببینید
ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792