2777
2789
عنوان

متولدین خرداد 89

| مشاهده متن کامل بحث + 1150448 بازدید | 24572 پست
سلام به همه دوستای گل لیلا ممنونم که با حوصله و دقت به سوالهام جواب دادی...متوجه شدم...کیتی خیلی طرح خوشگل و شادیه و دخترکا خیلی دوست دارن...چقدر هم ذوق داره وقتی ادم می بینه بچه ها اینقدر زود بزرگ شدن که خودشون انتخاب می کنند و علاقه نشون میدن.....اینکه خودش انتخاب کرده و دوست داشته عالیه....ساحل چوب رو هم کارهاش رو دیدم ...خیلی شیک و با کیفیته.......رنگ سبز و زرد دیوار هم ترکیب شاد و قشنگیه...چقدر خوب که روتختیش رو هم پیدا کردی.....اینجور خریدها خیلی مزه میده.....فرشش هم دیگه خیلی خوشگل و خوش رنگه با ترکیبی که گفتی............سرویس قبلیش رو هم چقدر خوب کردی دادی به سرایدار...اینجوری کار خیری هم انجام دادی....که همیشه دعاش پشت سرته.....برای کمبود جا هم حق داری ...ادم رو محدود می کنه حین انتخاب و خرید......این مشکل رو همه داریم......فقط میمونه یه سوال..تختش رو نوجوان گرفتی....درسته؟.....برای عکس هم راست میگی اگه تو وایبر بودم خیلی خوب می شد.....راستش دیگه این ماه می خواستم برم یه گوشی برای خودم بخرم که دیگه پیش شماها باشم.... که همسری گفت اگر عجله ندارم صبر کنم تا سه چهار ماه دیگه....قراره بهشون گوشی بدن از طرف شرکت و گفت که گوشیش رو میده به من و الکی پولم رو خرج نکنم...این بود که باز منصرف شدم.....هاهاهاها
سلام دوستان همه خوبین خوشىن میبینم کما فى سابق سمیه جون چراغ اینجا رو روشن نگه داشته مرسى خانومى سمیه جون وساىل جدید مبارک هنوز هم از روند پیشرفت خونه عکس میگیرى راستى تو فىس هم کم کار شدى عکسات کم شدن لیلا جون اتاق کیمیا مبارک باشه مىتونم تصور کنم چقدر ذوق زده است ما هم ىه بیست روزى خونه بابا بودیم اونم بدلیل اىنکه وروجک حاضر به دل کندن نبود هر چند چون باباش نبود زیاد نتونستیم بریم بیرون ولى حسابى آب بازى کرد تو اىن استخراى بادى حسابى برنزه کرده خانوم هواى اونجا هم مثل اینجا گرم بود از موقع رفتن هم آلرژی گریبون گیرمون شد تا الان حسنش دىد و بازدىداى فامیلى بود هر چند که دىگه عین گذشته ها نیست خیلى ناراحت شدم از اینکه همسر نبود تا با بهى که تا تبریز اومده بود وقت بگذرونیم ایشالا فرصتهاى بعد همسرى هم چهارده روز آخر اومد که ىه روزش گردنه حیران و آستارا رفتیم واسط در حد یه گردش ساده کوتاه دوشنبه هم برگشتیم و مشغول به کاراى خونه سمیه جون من تو واىبر هم پیشنهاد دادم آگهی بچه ها موافق باشن ببریمشون سینما شهر موشها تا الان که کسى جواب نداده اگه موافق باشن روز و ساعت رو هماهنگ میکنیم

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

سلام نیروانا چه جالب که خودتون هم آب بازى کردین متاسفانه فقط بچه ها بازى کردن ما بینصیب بودیم براى سینما هم اکثرا بچه ها خودشون رفتن دیگه نشد گروه بریم ما هم سه نفره میریم به شما هم خوش بگذر ه حالا یه برنامه دیگه جور میکنیم بچه ها میخوان یه قرار فىکس کنن براى الرژى هم باید یه دکتر برم دیگه از انتى هیستامین خوردن و صداى گرفته خسته شدم بهى هم احتمالا خودش میاد مفصل از سفرش تعریف میکنه
سلام و روز بخیر نیروانا جون امیدوارم خوش و سلامت باشی. دلم برات تنگ شده بود. من مثلا بسته اینترنتی گرفتم برای موبایل که بتونم هم به اینجا سر بزنم و هم تو گروه وایبری باشم، وایبر که مشکل نداشت ولی نمیدونم چرا هیچکدوم از مرورگرای اینترنت به سرور وصل نمیشد نمیدونم مشکل از چی بود. تبریزو سرعین و جنت رودبار موندیم خدا رو شکر خوب بود . وقتی می خواستیم بریم سرعین باهات تماس گرفتم که ازت راهنمایی بخوام ولی فکر کنم خونه نبودین گوشیت هم خاموش بود. خلاصه سودابه و منیره کمک کردن دستشون درد نکنه. بابت وسایل عکاسی هم حسابی تبریک میگم انشالا که حسابی کار و بارت رونق پیدا کنه و به سرعت پیشرفت کنی. فریبا جون اگه شوهرت هم بود من اصلا راضی نبودم از شهر دیگه بیای و بهتون زحمت بدم. همون راهنمایی ها هم کلی با ارزش بود ممنون. اون حساسیت هم امیدوارم خوب شده باشه.
دستم به روی سینه برای ارادت است این بارگاه قدس امام کرامت است فرقی نمی کند ز کجا می دهی سلام او میدهد جواب همه، اصل نیت است.... صَلَّیَ أللهُ علیکَ یا سُلطـان یا أباألحَسَن یا عَلیَّ بنَ مُوسَی ألرِّضــا
  مردادی  
دل سراپرده محبت اوست دیده آیینه دار طلعت اوست من که سر درنیاورم به دو کون گردنم زیر بار منت اوست تو و طوبی و ما و قامت یار فکر هر کس به قدر همت اوست گر من آلوده دامنم چه عجب همه عالم گواه عصمت اوست من که باشم در آن حرم که صبا پرده دار حریم حرمت اوست بی خیالش مباد منظر چشم زان که این گوشه جای خلوت اوست هر گل نو که شد چمن آرای ز اثر رنگ و بوی صحبت اوست دور مجنون گذشت و نوبت ماست هر کسی پنج روز نوبت اوست ملکت عاشقی و گنج طرب هر چه دارم ز یمن همت اوست من و دل گر فدا شدیم چه باک غرض اندر میان سلامت اوست فقر ظاهر مبین که حافظ را سینه گنجینه محبت اوست
  مردادی  
ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﯿﻢ ﻓﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ ‏( ﻉ ‏) ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ! ﺳﺆﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﻡ . ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺛﺮﻭﺕ؟ - ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ ‏( ﻉ ‏) ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ : ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ؛ ﺯﯾﺮﺍ ﻋﻠﻢ ﻣﯿﺮﺍﺙ ﺍﻧﺒﯿﺎﺳﺖ ﻭ ﻣﺎﻝ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﻣﯿﺮﺍﺙ ﻗﺎﺭﻭﻥ ﻭ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﻭ ﻫﺎﻣﺎﻥ ﻭ ﺷﺪﺍﺩ . ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺳﺆﺍﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ . ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪ : - ﺍﺑﺎﺍﻟﺤﺴﻦ ! ﺳﺆﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﻡ، ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﭙﺮﺳﻢ؟ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺑﭙﺮﺱ ! ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺁﺧﺮ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺛﺮﻭﺕ؟ - ﻋﻠﯽ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ؛ ﺯﯾﺮﺍ ﻋﻠﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﻣﺎﻝ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﺭﺍ ﺗﻮ ﻣﺠﺒﻮﺭﯼ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﯽ . ﻧﻔﺮ ﺩﻭﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺎﺳﺦ ﺳﺆﺍﻟﺶ ﻗﺎﻧﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻧﺸﺴﺖ . ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﺳﻮﻣﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ، ﺍﻭ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺆﺍﻝ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ... ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺨﺶ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ؛ ﺯﯾﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺨﺺ ﻋﺎﻟﻢ ، ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ! ﻫﻨﻮﺯ ﺳﺨﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﻬﺎﺭﻣﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪ . ﺍﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﻣﯽﻧﺸﺴﺖ، ﻋﺼﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺟﻠﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : - ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ! ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺛﺮﻭﺕ؟ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ : ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ؛ ﺯﯾﺮﺍ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻣﺎﻝ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﮐﻨﯽ ﮐﻢ ﻣﯿﺸﻮﺩ؛ ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻋﻠﻢ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﯼ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ . ﻧﻮﺑﺖ ﭘﻨﺠﻤﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﺑﻮﺩ . ﺍﻭ ﮐﻪ ﻣﺪﺗﯽ ﻗﺒﻞ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﺘﻮﻥ ﻣﺴﺠﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻥ ﺳﺨﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺆﺍﻝ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ . ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ : ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ؛ ﺯﯾﺮﺍ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﺨﺺ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﻭ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﺨﯿﻞ ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﻋﺎﻟﻢ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻭ ﻋﻈﻤﺖ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ . ﺑﺎ ﻭﺭﻭﺩ ﺷﺸﻤﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﺳﺮﻫﺎ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﮔﺸﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﮔﻔﺖ : ﺣﺘﻤﺎً ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺛﺮﻭﺕ ! ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻧﺪ . ﻣﺮﺩ، ﺁﺧﺮ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﮐﺮﺩ : ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ! ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺛﺮﻭﺕ؟ ﺍﻣﺎﻡ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ؛ ﺯﯾﺮﺍ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﺎﻝ ﺭﺍ ﺩﺯﺩ ﺑﺒﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺒﺮﺩ ﺑﻪ ﻋﻠﻢ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ . ﻣﺮﺩ ﺳﺎﮐﺖ ﺷﺪ . ﻫﻤﻬﻤﻪﺍﯼ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ؛ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺮﻭﺯ ! ﭼﺮﺍ ﻫﻤﻪ ﯾﮏ ﺳﺆﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ؟ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻣﺮﺩﻡ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩﻫﺎ ﺩﻭﺧﺘﻪ ﻣﯿﺸﺪ . ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻫﻔﺘﻤﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﮐﻪ ﮐﻤﯽ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻥ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﭘﺮﺳﯿﺪ : - ﯾﺎ ﺍﺑﺎﺍﻟﺤﺴﻦ ! ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺛﺮﻭﺕ؟ ﺍﻣﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ : ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ؛ ﺯﯾﺮﺍ ﻣﺎﻝ ﺑﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻬﻨﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﻋﻠﻢ ﻫﺮﭼﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺑﮕﺬﺭﺩ، ﭘﻮﺳﯿﺪﻩ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ . ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻫﺸﺘﻤﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺳﺆﺍﻝ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺨﺶ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ؛ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﻝ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﻓﻘﻂ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮒ ﺑﺎ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﻋﻠﻢ، ﻫﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﻫﻢ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ . ﺳﮑﻮﺕ، ﻣﺠﻠﺲ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﮐﺴﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﮕﻔﺖ . ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﭘﺎﺳﺨﻬﺎﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺷﮕﻔﺖﺯﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ … ﻧﻬﻤﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﻫﻢ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﻬﺖ ﻭ ﺣﯿﺮﺕ ﻣﺮﺩﻡ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ! ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺛﺮﻭﺕ؟ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﺒﺴﻤﯽ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺩﺍﺷﺖ، ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ؛ ﺯﯾﺮﺍ ﻣﺎﻝ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺳﻨﮕﺪﻝ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﻋﻠﻢ ﻣﻮﺟﺐ ﻧﻮﺭﺍﻧﯽ ﺷﺪﻥ ﻗﻠﺐ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ . ﻧﮕﺎﻫﻬﺎﯼ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻭ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﻫﻤﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻧﺪ . ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﻮﺩ، ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪ . ﺍﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻣﺠﻠﺲ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﻣﺸﺘﯽ ﺧﺮﻣﺎ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻦ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭ ﭼﺸﻢ ﺩﻭﺧﺖ . ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺴﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﭙﺮﺳﺪ، ﺳﺮﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻧﺪ، ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : - ﯾﺎ ﺍﺑﺎﺍﻟﺤﺴﻦ ! ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺛﺮﻭﺕ؟ ﻧﮕﺎﻫﻬﺎﯼ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﮔﺸﺖ . ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﻋﻠﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺁﻣﺪﻧﺪ : ﻋﻠﻢ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ؛ ﺯﯾﺮﺍ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﺍﻥ ﺗﮑﺒﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺗﺎ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﮔﺎﻩ ﺍﺩﻋﺎﯼ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺻﺎﺣﺒﺎﻥ ﻋﻠﻢ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻓﺮﻭﺗﻦ ﻭ ﻣﺘﻮﺍﺿﻊﺍﻧﺪ . ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻫﯿﺎﻫﻮ ﻭ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺠﻠﺲ ﺭﺍ ﭘﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﺳﺆﺍﻝ ﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ، ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﯿﺼﺪﺍ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ . ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺴﺠﺪ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ، ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﺳﺆﺍﻝ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯿﭙﺮﺳﯿﺪﻧﺪ، ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﯽ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ . =-=-=-=-= ﻣﻨﺒﻊ : ﮐﺸﮑﻮﻝ ﺑﺤﺮﺍﻧﯽ، ﺝ 1، ﺹ .27 ﺑﻪ ﻧﻘﻞ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﺍﺑﯽ ﻃﺎﻟﺐ، ﺹ
  مردادی  
حبیب‌الله‌ چایچیان(حسان) ماجرای سرودن شعر: «آمدم ای شاه پناهم بده» می‌گوید: در آخرین لحظاتی که خدمت مادرم رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم. دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود متاسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند کمتر زنده خواهد ماند!» به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟ ایشان گفت آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا (ع) را زیارت کنم. و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را می‌گرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند. با هواپیما به سمت مشهد رفتیم. نمی‌دانم در ایام تولد حضرت رضا(ع) بود یا شهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود، گفتم مادرجان! از همین جا سلام بدهی زیارت است. گفت: «ما قدیمی‌ها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمی‌چسبد» گفتم: دل چسبی‌اش به این است که حضرت جواب بدهد... ... هرچه کردم دیدم مادر قبول نمی‌کند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت می‌کردیم؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجه‌ام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من! و شعر تا «تخلص» رسید. وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمی‌تواست برود. خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را می‌بوسید و من هم ضریح را بوسیدم و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است. یکی از خادمین اهل بیت(ع) که آذری‌زبان هست این شعر را خوب و عالی خوانده است.... شعر کامل به شرح زیر است: آمدم ای شاه پناهم بده / خط امانی ز گناهم بده ای حرمت ملجأ درماندگان / دور مران از در و راهم بده ای گل بی‌خار گلستان عشق / قرب مکانی چو گیاهم بده لایق وصل تو که من نیستم / اذن به یک لحظه نگاهم بده ای که حریمت مَثل کهرباست / شوق و سبک خیزی کاهم بده تا که ز عشق تو گدازم چو شمع / گرمی جان‌سوز به آهم بده لشکر شیطان به کمین منند / بی‌کسم ای شاه پناهم بده از صف مژگان نگهی کن به من / با نظری یار و سپاهم بده در شب اول که به قبرم نهند / نور بدان شام سیاهم بده ای که عطابخش همه عالمی / جمله ی حاجات مرا هم بده آن چه صلاح است برای «حسان» / از تو اگر هم که نخواهم بده مجدداً میلاد هشتمین چراغ درخشان ولایت,شه ایران, صمیمانه تبریک می گویم هرکجاهستیدسلامت باشید اگه حال خوشی پیدا کردید التماس دعا
  مردادی  
سلام نیروانا نه بابا خواهش می کنم ... جدای از راهنمایی خواستن دوست داشتم باهات صحبت کنم و صدات رو بشنوم. برای گوشی هم انشالا هر چه زودتر بدستتون برسه و بیای توی جمع وایبری. برای خونه هم امیدوارم سختیهاش گذشته باشه و از این به بعد راحت تر پیش بره. مامان کامی این متنی که از حضرت علی نقل قول کردی در مورد علم و ثروت چقدر جالب بود ولی واقعا چقدر حیف که در حال حاضر شرایط بد اقتصادی جامعه هاباعث شده بیشتر مردم از درس خوندن گریزون بشن و به فکر آب و نون باشن.
سمیه جون ممنونم راستی منم میخواستم بگم چرا وایبر و رو لب تاب فعال نمیکنی! حالا که دیگه مشکل نصب داری ! واسه خونه هم فکر کنم مشکل عمده شما مجوز طبقه ای بوده که الان استارتش خورده دیگه تو سراشیبی افتاده و به قسمتهای خوبش رسیده دیگه بهی جون خوشحالم که از مطالب خوشت اومده ولی شاید فکر کنی شعاره ولی واقعا دنیا اینقدر کوتاه و بی ارزشه که نباید غصه هیچ چیز رو خورد
  مردادی  
بخون لطفا خوب زندگی کن هیچوقت شخصیت خودت رو برای کسی تشریح نکن چون کسی که تو رو دوست داشته باشه بهش نیازی نداره و کسی که ازت بدش بیاد باور نمی کنه. وقتی دائم میگی گرفتارم، هیچ وقت آزاد نمیشی. وقتی دائم میگی وقت ندارم، بعد هیچوقت زمان پیدا نمی کنی. وقتی دائم میگی فردا انجامش میدی، اونوقت فردای تو هیچ وقت نمیاد وقتی صبحا از خواب بیدار میشیم، ما دوتا انتخاب داریم. برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم، یا بیدار شیم و رویاهامون رو دنبال کنیم. انتخاب با شماست... ما کسایی که به فکرمون هستن رو به گریه می اندازیم. ما گریه می کنیم برای کسایی که به فکرمون نیستن. و ما به فکر کسایی هستیم که هیچوقت برامون گریه نمی کنن. این حقیقت زندگیه. عجیبه ولی حقیقت داره. اگه این رو بفهمی، هیچوقت برای تغییر دیر نیست. وقتی تو خوشی و شادی هستی عهد و پیمان نبند. وقتی ناراحتی جواب نده. وقتی عصبانی هستی تصمیم نگیر. دوباره فکر کن..، عاقلانه رفتار کن. زندگی، برگ بودن در مسیر باد نیست، امتحان ریشه هاست.! ریشه هم هرگز اسیر باد نیست. زندگی چون پیچک است، انتهایش میرسد پیش خدا
  مردادی  
سکوت گورستان را میشنوی ؟؟ دنیا ارزش دل شکستن را ندارد ... میرسد روزی که هرگز در دسترس نخواهیم بود .... خاک آنتن نمیدهد که نمیدهد ... بیخیال نداشته هایت بیخیال غصه هایت بیخیال هرچه که خیالت را نا آرام میکند ... امروز نفس کشیده ای ؟ پس خوش به حالت ، عمیق نفس بکش : عشق را ، زندگی را ، بودن را ، بچش ، ببین ، لمس کن وبا تک تک سلولهایت لبخند بزن
  مردادی  
روزی حضرت داوود از یک آبادی میگذشت. پیرزنی را دید بر سر قبری ضجه زنان. نالان و گریان. پرسید: مادر چرا گریه می کنی؟ پیرزن گفت: فرزندم در این سن کم از دنیا رفت. داوود گفت: مگر چند سال عمر کرد؟ پیرزن جواب داد:350 سال!! داوود گفت: مادر ناراحت نباش. پیرزن گفت: چرا؟ پیامبر فرمود: بعد از ما گروهی بدنیا می آیند که بیش از صد سال عمر نمیکنند. پیرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسید: آنها برای خودشان خانه هم میسازند، آیا وقت خانه درست کردن دارند؟ حضرت داوود فرمود: بله آنها در این فرصت کم با هم در خانه سازی رقابت میکنند. پیرزن تعجب کرد و گفت: اگر جای آنها بودم تمام صد سال را به سجده خدا میپرداختم. 
  مردادی  
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   baransiyah7676  |  5 ساعت پیش
توسط   avaz76  |  6 ساعت پیش