2777
2789
عنوان

متولدین خرداد 89

| مشاهده متن کامل بحث + 1150448 بازدید | 24572 پست
نیروانا مگه شما هم جنوبی هستید؟ این قضیه عکس چیه؟ میشه برای منم توضیح بدید؟
می شوم بیـدار و می بینم کنارم نیستی حسرتت سر می گذارد بی تو بر بالینِ من ... روحت شاد مامان مهربونم

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

سلام به همه دوستای گلم روز همگی بخیر آنجلا خوش اومدی خانم. نیروانا جات توی وایبر خالیه ولی از طرفی وجودت اینجا باعث شده اینجا کامل به دست فراموشی سپرده نشه....جاداره من چند تا از جکای وایبری رو برات اس ام اس کنم. در مورد برنامه ماه عسل هم بزرگترین ابهامی که برام پیش اومد این بود که خانمه گفت گنجی در کار نبوده ولی اگه گنجی در کار نبود پس این آدم کشی برای چی بود دیگه برای اون آقاهه چه نفعی داشت که اینا رو توی چاه بندازه بعد با خودم گفتم شاید پلیس بهشون این اجازه رو نداده که از گنج جلوی دوربین حرف بزنن. دیگه اینکه خانمه می گفت شوهرش با اون آقا توی پیدا کردن گنج همکاری کرده و خودش نقشی نداشته که بازم به نظرم منطقی نمیومد. اینکه خیلی اصرار داشت شوهرش رو دوست داشته و اینکه موقع تعریف از مرگ شوهرش اینقدر ساده گذشت برای منم عجیب بود. ولی فقط خدا می دونه جریان از چه قرار بوده و قضاوت کردن کار درستی نیست. اونجا ها رو که می گفت توی چاه به خدا پناه برده و یاد ائمه افتاده باور کردم چون توی همچین شرایطی چیزی غیر از خدا نیست که آدم بهش متوسل بشه. این که به عشق دخترش زنده مونده و اونجا همش چهره دخترش توی نظرش میومده رو هم باور کردم و خیلی برام دلخراش بود. کلا این ماجرا ذهن منو هم خیلی درگیر کرد و مثل تو شب کمی ترس برم داشته بود. ولی کلا نتیجه اخلاقی خوبی داشت. این که طمع پول آدما رو احمق و یا قاتل می کنه و حتی ممکنه باعث بشه توی یه چاه 25 متری سقوط کنن و همه چیز رو از دست بدن. خدا برای هیچکس پیش نیاره.
بهی ممنونم دوست گلم و مرسی که به یاد من هم هستید....در مورد جک ها هم لطف داری..... اگر همراه با جک یه لیست از خبرهای مهم مثل همین باداری سودابه رو برام بفرستید هم خیلی خوشحال میشم..هاهاهاها..البته این کار یه نفر نیست...فکر کنم هر روز باید یکی مسئولیت خبرررسانی به من رو به عهده بگیره.......هاهاهاها....یعنی تو رو خدا حداقل خبرهای به این مهمی رو اینجا هم بگید منم خبردار بشم.........امروز که با منیره صحبت کردم و گفت سودابه 5 ماهه بارداره احساس کردم دیگه من خیلی عقب افتادم از همتون ....گریهههههه..... در مورد برنامه با همه حرفات موافقم....در مورد انگیزه اون کارگر از قتل راستش اولین سوال منم همین بود....ولی همسری بهم پاسخ داد که تو این جور مواقع اون شخص از اونی که تونسته گولش بزنه پول زیادی می گیره برای خرید لوازم گنج یابی و هزینه های پیدا کرن گنج....بعد از اینکه گنجی پیدا نمیشه چون همیشه همین جوریه....ادمی که طمع کرده و گول خورده شروع می کنه فرد شیاد رو تحت فشار قرار دادن که پولش رو پس بگیره.......و این میشه انگیزه قتل.....تا شیاد از فشارها راحت بشه و این خانم هم شب دوم دقیقا همین مساله رو مطرح کرد.......متاسفانه این مساله هم خیلی رواج پیدا کرده تو ایران و سر خیلیها رو به باد داده...اما در مورد ادمهایی با سطح فرهنگی که این خانم گفت که هردو خانواده همگی مدیر و معلم بودن و.....اینقدر راحت گول خوردن کمی عجیب و عیر منطقی به نظر میاد.... اما در مورد اینکه خیلی راحت با مساله مرگ شوهرش برخورد می کرد که همش می گفت به صورت رویایی دوستش داشته حتی از بچه هاش بیشتر برای همه عجیب بوده...هرچند می گفت ارام بخش می خوره و 4ماه مشاوره شده و جلوی بچه ها گریه نکرده تا حالا.... ولی بازم خیلی عجیب بود.....و ادم احساس می کرد هیچ احساسی نداره یا قضیه بوداره.... اما در مورد ائمه و توسل کردن به اونها دقیقا باهات موافقم و تو اون شرایط اولین چیزی که به ذهن ادم می رسه همینه حتی اگر ادم مذهبی هم نباشه...هرچند کمی تو گفتن روز به روز و لحظه به لحظه های توسل داشت اغراق می کرد و این همه رو عصبانی کرده بود ولی نمی تونه دروغ باشه...... اما چیزی که برای خود من عجیب تر بود اینکه ادم بعد از تحمل 7 شب گرسنگی و تشنگی در حد بیرون افتادن زبونش و کنار جنازه شوهرش در ته یه چاه 25 متری و ترس و تاریکی و حشرات و دردهای شدید جسمی و روحی چطور می تونست بعد از اینکه پیداش کردن این همه تند تند حرف بزنه و داد بزنه؟؟...چیزی که تو فیلم معلوم بود کاملا......برای همین من احساس می کنم همون حرفی که گفتن سه روز فقط تو چاه بوده منطقی تر به نظر میاد....هرچند به معجزه و خواست خدا هم معتقدم و مواردی از زیر اوار زنده بیرون اومدن های طولانی تر هم شنیدم.......و درس اخلاقی که تو گفتی رو دقیقا باهاش موافقم که در واقع این همون عذاب کاری بود که انجام داده بود...ولی چیزی که مردم رو عصبانی کرده بود همین بود که شب اول وقتی علیخانی بهش گفت فکر نکردی این عذاب کدوم گناهت بوده؟..گفت نه بهش فکر نکردم....وقتی مردم عصبانی شدن و گفتن چقدر پررو جواب داده...فرداش گفت که عذاب طمع کاریم بوده.... مامان کامی مرسی که خبر دادی...لحظاتی پیش منیره هم خبر رو بهم داد.... سودابه بهت خیلی خیلی تبریک میگم دوباره مامان شدنت رو و امیدوارم صحیح و سلامت به دنیا بیاد گل دخترت..ولی خیلی نامردی..... تو که به سایه می گفتی چرا دیر خبر داده و اگر باردار بشی هفته اول میگی...خودت به قولت عمل نکردی که.....هاهاهاها...راستی شنیدم مسافری....سفر بی خطر و خوش بگذره و با دست پر برگردی......راستی اعظم که زیاد نیومد از تجربه های بارداری دومش اینجا بگه لااقل....شاید تو وایبر گفته باشه....تو حداقل بیشتر بیا بگو.....
انجلا نه من جنوبی نیستم .... راستش قضیه عکسها سر دراز داره ولی خلاصش اینه که من بعد از بدنیا اومدن پسرم کم کم و اروم اروم به عکاسی علاقمند شدم که با انگیزه هایی که دوستای گلم همینجا بهم دادن هی این علاقه بیشتر شد...تا اینکه پارسال یه دوربین حرفه ای خریدم و به صورت جدی تری وارد این دنیا شدم...راجع بهش تمرینهای زیاد و مطالعه زیادی کردم...تو قرارهای عکاسی زیادی شرکت کردم و می کنم و یه دوره تو ژانر موردعلاقم شرکت کردم... و سعی کردم به صورت حرفه ای وارد این مسیر بشم و هنوز هم راه زیادی در پیش دارم...البته بیشتر برای علاقه خودم و به صورت هنری کار می کنم تا به صورت تجاری و کسب درامد.... تا اینکه که لطف دوستانم امسال بیشتر از همیشه شامل حالم شد ...همیشه به عکسهای من لطف زیادی دارن......و عکاسی از تولد الین دختر منیره به عهده من بود و با امکاناتی خیلی کمتر از اتلیه یه سری عکس از بچه ها گرفتم که با اون شرایط و امکانات برای خودم راضی کننده بود و ایشالله در صدد گسترش بیشتر کارم هستم.....و مشتری های دیگه ای هم با دیدن عکسها و نمونه کارهام پیدا شدن....که ایشالله بتونم همشون رو راضی کنم.....
سمیه آره اینجوری هم میشه به قضیه نگاه کرد ولی آخه پول ابزار گنج یابی مگه چقدر بوده؟ یعنی آدم به خاطر همچین بدهی دو نفر رو می کشه؟بعدش هم پول با حسابای بانکی جابجا میشه یا دستی داده میشه نه پنهونی یه جای پرت کنار چاه 25 متری. آدم باید خیلی نادون باشه که با خاطر پول همچین جایی قرار بذاره بیشتر منطقی به نظر میرسه که مثلا قاتل گفته باشه گنج رو توی چاه پنهون کردم بیاید تقسیمش کنیم یا یه همچین چیزی, و اونا هم مطمئن باشن گنجی در کار هست....(کارآگاه بهی) در مورد زنده موندن هم زیاد پیش اومده توی همچین شرایطی یا شرایط بدتر از این آدما زنده موندن ولی برای منم عجیب بود که موقع بیرون اومدن از چاه کاملا بهوش بود و حواسش جمع بود من که یه روز روزه می گیرم نزدیک افطار بیتا باید سه بار صدام کنه تا جوابش رو بدم بسکه تمرکزم رو از دست میدم البته هر آدمی بدنش یه مقاومت و بنیه ای داره.
سلاااااااااااامم سمیه جون ایمیلت رو چک کن... و اما در مورد سودابه ما هم تازه دیروز فهمیدیم و ناقلا تا حالا رو نکرده بود... مطمئن باش اگه از این خبرای مهم بشه حتما تو هم زودی خبردار میشی برای سایز عکسا هم ممنون توضیح دادی پس تو هم اون سایزو جا انداخته بودی...و برای اون سورپرایزت هم بازم ممنون دوستم.مزه داد ...هوووم...منم تو ایمیل برات نوشتم که کدوما رو میخوام... برای اولیت های خرجی هم بهت حق میدم و ادم تو هر شرایطی باید ببینه خرید چی براش بهتره ...خبر خوبت رو هم بیا زودتر بده...نکنه داری اتلیه راه میندازی ناقلا؟ و اما تحلیل هات در مورد ماه عسل و اون ماجرا رو منم قبول دارم و نمیشه گفت واقعا اصل ماجرا چیه و نمیشه قضاوت کرد ولی هر چی هست قضیه بوداره که هنوزم پرونده اش بازه و قضیه تموم نشده...
الهی مادرم را از ان کسانی قرار بده که آتش به انها خواهد گفت گذر کن همانا نور تو نور مرا خاموش کرد.بهشت به او خواهد گفت وارد شو که همانا دلتنگ تو بودم قبل از انکه حتی ببینمت...
بهی جون راست میگی با یه روز روزه داری هم ما غش میکنیم وای به حال یه هفته گشنگی و تشنگی ولی یه چیزی که هست اینه که شاید با دیدن تیم نجات دچار هیجان شده و جون تازه ای گرفته ولی حماقتشون در رفتن به همچین مکانی واقعا جای تعجب داره که اگه ذره ای با عقل و تدبیر بهش فکر میکردن هرگز باهاش همراه نمیشدن به همچین مکانی...معلومه که پول حسابی عقل و هوششون رو برده و چشمشون رو به همه چی بستن...
الهی مادرم را از ان کسانی قرار بده که آتش به انها خواهد گفت گذر کن همانا نور تو نور مرا خاموش کرد.بهشت به او خواهد گفت وارد شو که همانا دلتنگ تو بودم قبل از انکه حتی ببینمت...
سلام به دوستای خوبم به به !!! چه خبره اینجا!!! سمیه جون چه سورپرایز دلچسبی ....واقعا لطف کردی بابت عکسها ،‌خیلی ممنونم عزیزم ، انشالله بتونم جبران کنم برات ،حالا عکسها رو ببینم احتمالا یکیش رو سایز بزرگترش رو هم بخوام. آره عجله ندارم بذار تو اولین قرار میاری برام نمیخوام به خاطرش تو زحمت بیفتی ، شایدم اگه کار خاصی نداشتم خودمون بیاییم ازت بگیرم. راستی شماره کارتت رو بهم اس ام اس کن بابت خبرها هم آره باید بهت اطلاع رسانی کنیم امروز هم هستی رو بردم مهد ،‌خداروشکر خیلی خوب و راحت جدا شد و رفت سرکلاس و منم ثبتنامش کردم و حدود یک ساعت اونجا نشستم تا ببینم چیکار میکنه وقتی دیدم همه چیز خوبه اومدم سرکار ولی بازم همون حس پارسالی که لیلا هم تجربه اش رو داره اومد سراغم و همش بغض داشتم، واقعا به قول همسر سمیه اصلا معلوم نیست با خودمون چند چندیم........ من هنوز کسری خواب آخرین شب قدرم جبران نشده و کاملا گیج و منگم و خیلی خوشحالم که فردا تعطیله ببخشید برای تک تکتون نمینویسم اصلا تمرکز ندارم و چشمام باباقوری میبینه آخر هفته خوبی داشته باشید ......... بوس برای همه
بهی در مورد هزینه ها..راستش من شنیدم هزینه دستگاه زیاده و البته خوب این افراد شیاد و کلاه بردار هستند و خوب می تونند سر بقیه رو کلاه بذارن تا مبلغ هنگفتی به دست بیارن...خود خانمه هم می گفت تو چند مرحله پول زیادی گرفته ولی اینکه چه جوری سر ادمهایی که پولدار هستند و خودشون مثلا یه شهربازی رو اداره می کردن کلاه گذاشته خوب عجیبه....هرچند شدنیه..چون مبلغ وسوسه کننده بوده..اما در مورد اینکه چه جوری راضی شدن برن تو یه بیابون برهوت خانمه یه دلایلی اورد و گفت پول رو چون زیاد بوده اونجا پنهان کرده...ولی خوب مردم قانع نشدن.....به قول تو شاید هم گنجی در کار بوده...ولی شایعات دیگه ای وجود داره که سمنانیها گفتن و اینکه کارگره گویا این خانم رو می خواسته و باهم ارتباط داشتند و مرده جای دیگه ای کشته شده و بعدا به چاه پرت شده و بعد از پیدا شدن نامه خانمه دیگه نمی خواسته با کارگره همکاری کنه و کارگره که دیده داره لو میره بعد سه روز به بهانه اینکه برن ببینند شوهرش زنده است یا نه..میرن سر چاه و این بار خانمه رو به چاه پرت می کنه که من اصلا نمیدونم درسته یا نه..ممکنه همش دروغ و شایعه باشه......ادم اصلا میمونه چی باید بگه به قول لیلا هنوز پرونده بازه..شاید بعدا بشه داستان اصلی رو فهمید....هرچند بعید میدونم...... لیلا ایمیلت به دستم رسید عکسها رو چاپ می کنم برات دوست گلم..... در مورد خبر نه درباره اتلیه نبود...اولویت ها واقعا مهمتر از اتلیه است.......البته اتلیه پارسال برای من یه رویای دور از دسترس بود...الان خیلی دور نیست و خیلی رویای نزدیکیه...اما خوب مساله اصلی مکانی است برای این کار که فعلا ندارم...در مورد کار و تجهیزات و....هیچ مشکلی دیگه ندارم.....شاید بعدا بگردم دنبال یه شریک که مثلا جا از اون باشه...کار از من...یا راه هایی اینجوری..یا اگر نشد توی خونه کار می کنم و تو ومواقع لزوم اتلیه اجاره می کنم..هرچند همسری زیاد موافق نیست و میگه فقط به عنوان علاقه بهش نگاه کن و نه کار....اگر خودش راضی بشه بقیش رو فراهم می کنه.......هرچند باید اول مسائل خونه که بدجوری درگیرش هستیم حل بشه و تموم بشه...... برای سودابه هم اره مثل اینکه به موقع فهمیدم...هرچند نامرد زمانی که من خبر بچه دوم سایه رو دادم کلی همه رو دعوا کرد که زودتر خبر بدین ولی خودش باردار بوده......هاهاهاها نازی خواهش می کنم....کاری نکردم دوست گلم....انگیزه و اعتماد به نفسی که شما دوستای گلم به من دادین از هرچی برای من با ارزش تره......بذار اول عکسها رو بیبنی اگر راضی بودی بعد میریم سر وقت شماره کارت....هاهاهاها در مورد هستی خوشحالم که با مهد جدیدش راحت کنار اومده و اینقدر خوب جدا شده هرچند حست رو با تمام وجود درک می کنم.....ادم با خودش دچار درگیری ذهنی میشه....ولی دیگه رسم روزگاره و به قول لیلا یه روزی این بچه ها باید از ما جدا بشن..دیر و زود داره...سوخت و سوز نداره..... ایشالله کسری خوابت تو تعطیلات جبران بشه اعظم نامرد من تنبلم...من اگر وایبر داشتم اون وقت تنبلی رو بهت نشون میدادم........هاهاهاها...شوخی کردم حتما تو همون وایبر از خودت و زمان زایمانت خبر بده...بالاخره به گوش منم میرسه و خوشحال میشم....
لباسای دخترانه http://behpoosh.blogfa.com/category/7?p=2 پسرانه http://behpoosh.blogfa.com/category/8 شال و کلاه http://behpoosh.blogfa.com/category/2 دستکش http://behpoosh.blogfa.com/category/1 عروسک http://behpoosh.blogfa.com/category/10 کیف http://behpoosh.blogfa.com/category/3 پاپوش http://behpoosh.blogfa.com/category/4 تزیینی(جهیزیه) http://behpoosh.blogfa.com/category/9 ست های آتلیه ای http://behpoosh.blogfa.com/category/11 پیش بند http://behpoosh.blogfa.com/category/5 جا موبایل و تبلت http://behpoosh.blogfa.com/category/12 تل و هد بند http://behpoosh.blogfa.com/category/13 در صورت داشتن سوال ویا جهت سفارش تماس بگیرین یا مسیج بدین 09379263987
سلام به همه دوستای گل امیدوارم هفته خوبی رو شروع کرده باشید...... من فقط اومدم بگم که امروز عصر دارم با سورنا و مامانم اینا میرم روستای پدری....و این هفته نیستم....براتون بهترینها رو آرزو می کنم و پیشاپیش عید فطر رو هم به همتون تبریک میگم....تعطیلات خوش بگذره.....فعلا خداحافظ
سلام میدونم این چند وقته خیلی تنبلی کردم و اینجا اصلا سر نزدم ولی نمیدونم چی شده این ماه رمضونی اصلا حس و حال ندارم اگه بگم کار داشتم هم دروغ گفتم چون وقت ازادم تو روز زیاد بوده دوست نداشتم زیاد از بی حوصله گی هام اینجا بگم الان بهترم تو تب و تاب عروسی افتادیم دیگه عید فطر حنابندونه من رفتم موهامو رنگ کردم زمینه قهوهای با مش یخی خودم زیاد راضی نیستم ولی بقیه میگن خوشمله امروز رو هم برم بند و ابرو یکم خوشمل شم ابروهام خیلی بهم ریخته اس هر چند یه جوش گنده زدم که هیچ جوره خوب نمیشه دیروزم جاتون خالی طبق عادت سالهای قبل رفتیم فشم نفس حسابی اب بازی کرد ولی یه خرده دیر رفتیم افتاب زیاد نبود اخرا سردش شده بود ولی بازم رضایت نمیداد از اب بیاد بیرون حسابی کیف کرد وروجک همچنان کلاسهاشو میبرم هر چند هنوز هم با ناز میره ولی این ترم باله رو ثبت نام نمیکنم چون میخوام برم ولایت یکم نفس دلش واسه کلاسش تنگ بشه شاید بهتر شد سمیه جون اینطور که معلومه کارای خونه افتاده رو روال ایشالا که هر چه زودتر تموم بشه مقدمات اتلیه هم برات فراهم بشه اتلیه رو هم راه بنداز کی گفته خودتو خسته کنی همین گروه خودمون مشتری دایمت میشیم قول هم میدیم اذیتت نکنیم تعطیلات هم خوش بگذره خوب کاری کردی از تهران زدی بیرون در مورد ماه عسل هم از شب قدر به این ور برنامه هاش برام جالب بوده داستانهاش مجریشم شده عین قبل اون روز که با اون بیمارای سرطانی صحبت کرد یا موقعی که از اون مردی که پول پیدا کرد حلالیت خواست برام خیلی جالب بود نازی جونم مهمونات این هفته میان ایشالا که عروسی شما هم به خوشی و شادی بگذره و اوقات خوبی با مهمونات داشته باشی از الانم خسته نباشی عزیزم عکس هستی ناناز رو هم تو عروسی بگیر برامون بذار بهی جون اون بیتا نانازی رو بچلونش که استیکرای خوشگل تو وایبر میذاره نفس هنوز وایبر رو دست نمیزنه بلد نیست ولی با اجازهتون تلفن کلانتری رو گرفته بود نمیدونم میخواسته راپورت کی رو بده مامان کامی چقدر خندیدم چه پسر مهندسی ای جان که این کوچولوها چقدر بانمکن هزار ماشالا بهشون دوستان دیگه همتونو دوست دارم عید رو هم به همه تبریک میگم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز