مامان اعظم پس نی نی گلی به زودی میاد تو بغلت و چهار نفره میشین به سلامتی ولی ناقلا انگار قشنگ تنظیم کرده بودی که دو مااه تابستون بیافته به اخر بارداریت ومرخصی زایمانت رو بذاری برای بعد زایمان...
بهی جون مطلبت عالی بود...مرسیییییی
سمیه مرسی از منیره هم خبر دادی....تو وایبر هم یه سری زد چشممون به جمال نوشتارش روشن شد کمی
سلام به همه دوستانم چند روزه میخوام بیام اما به خاطر ماه رمضون خیلی بی حال شدم،خیلی کارهای دیگه هم دارم که از وقتی ماه رمضون شروع شده امروز و فردا میکنم اصلا سالهای قبل اینقدر تنبل نمیشدم،شاید نشونه های پیری هست اره دیگه پیر شدیم رفت،انگار نه انگار که واسه خودمون برو بیایی داشتیم،دور هم دست ما بود.... اما حالا چی........دیگه از دور که خارج شدیم هیچ.......همش غصه خاطرات گذشته و سالهای سپری شده رو میخوریم..... بگذریم ..... سمیه جون محمد حسین کلاس زبان انگلیسی میره،خودش خیییلی علاقه داره نه اینکه من بگم ،مربیشون میگه خیلی باهوشه و تیزه و مطالب رو زود میگیره،روز اول که بردمش مربی های مهد باور نمیکردن خودم تو خونه فارسی رو بهش یاد دادم،وقتی چند کلمه نوشتن و محمد حسین تونست بخونه باورش‌ون شد،خلاصه اینکه خوشبختانه محمد حسین به یادگیری این چیزا خیلییی علاقه داره چه جالب که خودت موهات رو رنگ میکنی و واست تفریح شده،من که با ۲ بار رنگ کردن موهام کلا از داشتن مو منصرف شدم چه برسه رنگی!رنگ موهام تو این دو بار به نظر همه خیلی خوب شده بود ولی خودم دوست نداشتم چون یه رنگ دیگه ای تو ذهنم بود و یه چیز دیگه از آب در اومد،خلاصه که خوب کاری میکنی خودت رو دست آرایشگرهای ادعا کار نمیسپری تو وایبر جات خالیه خییییلی مطمئنم اگر تو گروه وایبر بودی خییییلی باصفا تر و هنری تر میشد
سلام به همه دوستای گل لیلا اره میدونم که مدت زیادیه که کیمیا رو داری می بری و با عشق و علاقه هم انجام میدی....که خوب نتیجه اش رو هم می بینی..... در مورد بچه ها و وابستگی بیشتر ما هرچی اونا مستقل تر میشن کاملا باهات موافقم....چقدر خوب که این روش جواب داده و کیمیا دیگه بدونه بهانه و با علاقه میره سر کلاس و بهانه کلاس قبلی رو نمی گیره...حتما محیط جدید بهتر و دوست داشتنی تر و جذاب تر شده براش.... در مورد استخر و تایم کم برای افطار کاملا حق با تو و بقیه است...میذاریم برای بعد ماه رمضون...هرچند من خیلی هوای استخر کردم...اگر وقت شد تنهایی میرم..... پس منیره تو وایبر رونمایی شده خدا رو شکر.... بهی ممنون از مطالبی که گذاشتی....مخصوصا در مورد بچه ها که واقعا مفید و آموزنده است..... مامان کامی نمیدونم به پیری ربط داره یا نه ولی امسال همه اینجوری شدن...روزه گرفتن تو این هوای گرم واقعا سخته..... در مورد رنگ مو می فهمم چی میگی...دقیقا خوبیش اینه که حتی اگر خراب هم بشه ادم هزینه خیلی کمی کرده نسبت به پولی که ارایشگرها می گیرن و حداقل ادم دیگه دلش نمی سوزه و تازه به قول تو بازم اون رنگی که ادم میخواد رو درنمیارن ......و تازه گفتم ادم با یه کم تجربه خیلی بهتر از اونا میتونه کارش رو انجام بده و با مواد بهتر.....من الان دو بار موهام رو دکلره کردم....چند بار هم رنگ...بدون نرم کننده موهام رو می شورم و اصلا نسوخته....چیزی که باورش واقعا برام سخته...... برای پسرت هم مرسی که توضیح دادی...چقدر خوب که کلاس زبان میره و این همه علاقه داره به یادگیری و باهوشه.....اینکه دوست داره و با علاقه میره از همه چی مهمتره....چقدر عالی که خوندن رو یاد گرفته...راستی هنوزم باهاش کار می کنی؟..می خوام بدونم اگر باهاش کار نکنی تو ذهنش میمونه کلمات یا نه؟ برای وایبر هم لطف داری دوست گلم به من...دوستان به جای ما....خوشحالم بهتون خوش میگذره.....
سلام به همه دوستای گل معلومه سرتون حسابی شلوغه و گرم تعطیلات که اینجا سوت و کوره..... ما هم این هفته مهمون افطاری بودیم همش و خیلی خوش گذشت...سه شنبه مهمون خواهرشوهر که البته در رستوران بود که خوب خیلی بود...پنجشنبه هم مادرشوهرم نذری داشت که دیگه به بهانه اون همگی افطار و شام رفتیم پارک با خاله های شوهر و مادربزرگ که بعد مدتها خیلی خیلی خوب بود و مزه داد......یه دل سیر خوردیم و خندیدیم امیدوارم تو شب های احیا همگی دعاهاتون مقبول بشه....ما رو از هم دعای خیرتون فراموش نکنید. امیدوارم هرجا هستید خوب و خوش باشید
سلام
آیا باید بگذاریم کودکانمان بدانند که با احساسات و عواطف آنها موافقیم؟ کودکان نیاز ندارد که احساساتشان از طرف ما مورد موافقت قرار گیرد بلکه می خواهند ما احساساتشان را بفهمیم و آن را بپذیریم. "تو کاملا حق داری" ممکن است لحظه ای رضایت بخش باشد اما می تواند مانع تفکر کودک درباره عمل خویش شود. مثال: کودک:معلم میگه می خواد نمایش کلاس رو لغو کنه. اون خیلی بدجنسه. والدین: بعد از این همه تمرین؟ باهات موافقم. اون باید خیلی بدجنس باشه تا یه همچین کاری بکنه. پایان گفتگو توجه کنید زمانی که احساس کودک مورد پذیرش قرار می گیرد.تفکر سازنده تا چه حد برایش آسان می شود. کودک:معلم میگه می خواد نمایش کلاس رو لغو کنه. اون خیلی بدجنسه. مادر:خیلی باید ناامید شده باشی. خیلی منتظر بودی که وقت نمایش برسه. کودک: آره اونهم فقط به خاطر چند احمق که تو تمرین دیوونه بازی درآوردن. همش تقصیر اوناست. مادر: (ساکت گوش می کنه) کودک:اون عصبانیه چونکه هیچکس رول خودش رو بلد نیست. مادر: می فهمم. کودک:خانم معلم گفت اگه ما بتونیم نمایش رو خوب از آب دربیاریمیه فرصت دیگه به ما میده بهتره قسمت خودمو مرور کنم. امشب میای بجای سوفلور با من کارکنی؟ نتیجه: آنچه مردم در هر سنی که باشند در لحظات آشفتگی نیاز دارند موافقت یا مخالفت نیست آنان کسی را می خواهند که حال و روز آنان را درک کنند. و به آنچه آنان از سر می گذرانند پی ببرند.
اگر مهم است نشان دهم حال کودک خود را درک می کنم پس چرا گفتن صاف و ساده "من می دونم تو چه احساسی داری" اشتباه است. برخی کودکان حرف شما را باور نم یکنند و در جواب م یگویند"نه نمی دونی" . ولی اگر شما بخود زحمت بدهید و برخورد ویژه ای داشته باشید:"اولین روز مدرسه م یتونه خیلی ترسناک باشه" "چیزهای تازه ای هست که باید به آنها عادت کرد" آنگاه کودکان در می یابند که شما واقعا می فهمید.
سلام دوستان ! چه تاپیک خوبی هست؟ افسوس میخورم که تا حالا اینجا رو ندیده بودم. گل دختر منم 89/4/4 دنیا اومده
سلام به همه دوستای گل و تنبل....معلومه روزه حسابی شماها رو برده اعظم سلام علیکم...خوبی؟...نی نی در چه حاله؟..اسمش رو نگفتی با اون صداش بزنیم بهی ممنون برای نوشتن این مطالب خیلی خوب و اموزنده....من اتفاقا دیروز رفتم کتاب رو بخرم...تموم شده بود و فقط جلد سوم رو داشت که برای نوجوانان بود.... انجلا به تاپیک ما خوش اومدی...اسم دخترت چیه؟....امیدوارم دوستهای خوبی باشیم و بیشتر اینجا فعالیت کنی نازی من عکسهای هستی رو چاپ کردم و ایشالله تا اخر هفته سعی می کنم به دستت برسونم... فریبا تو هم خیلی کم پیدا شدی دختر....خوبی؟.....نیلای در چه حاله؟..خوبه؟ بچه ها راستی ماه عسل این دو قسمت اخر در مورد این خانمه و تو چاه افتادنش رو دیدین یا نه؟...عجب سر و صدایی به پا شد و عجب داستانی بود...... منیره.......صنم.....سودابه.....لیلا....سایه.....مامان کامی....رکسانا......و بقیه که از قلم افتاده.... امیدوارم همگی خوب و خوش باشید و بیایید از خودتون و بچه ها خبر بدین...
سلام به همه دوستانم سمیه جون نماز و روزه هات قبول باشه،شب ۲۱ مسجد مقدس جمکران رفتیم،یاد همه بچه ها بودم و از خدا خواستم حوائج همه مامانای گل رو برآورده کنه و بچه ها هم سالم و شاد باشن؛در مورد خوندن فارسی محمد حسین پرسیده بودی،تا حالا که حدود ۱۰ ماهه که از آموزشش میگذره یادگیریش خیلی خوب بوده،اوایل ممکن بود کلمه ای رو یادش رفته باشه ولی الان دیگه حروف رو میشناسه و اشتباهاتش خییییلی کم شده طوری که اشتباهاتش نتیجه بازیگوشی بوده تا ایتکه یادش رفته باشه؛کلا از مجموعه ای که گرفتم یه کتاب آخرش مونده که وقتهایی که خودش دوست داره کتاب رو میخونه،در اصل تموم شده وو این کتاب آخری نتیجه گیری هست و جهت یاداوری هم هست ماه عسل بعضی وقتا جریانهای جالبی داره،منم خانمی که تو چاه افتاده بود دیدم،یه لحظه خودم رو جاش گذاشتم واقعا ترسیدم،فکر کنم اگه من به جای اون بودم همون اول از ترس سکته میکردم ولی کار خداست دیگه... راستی چه سرو صدایی سر این جریان شده،منظورت هیجان اتفاق بود یا چیزی دیگه؟؟؟
بهی جون ممنون از اینکه این مطالب رو اینجا میذاری واقعا کاربردی هست و به درد میخوره اسم کتابی که این مطالب رو ازش میگیری دقیق یادم نیست،کتاب خوبیه داشته باشم راستی سمیه جون اعظم بانو اسم نی نی رو دوست داره فاطمه خانم بذاره ولی بابای نی نی معتقده که اسم دوقسمتی باشه که به ثنا خانم بیاد،فکر میکنم یکی از گزینه هاشون فاطمه حسنا بود چون اعظم بانو میاد اینجا فقط سلام میده میره کمکش کردم جواب دادم
امسال بر عکس ماه رمضون سال گذشته که زیاد مهمونی دعوت شدیم امسال خونه نشین بودیم،مثل اینکه حال نداشتن دعوتمون کنن امروز به مدت ۱۰ دقیقه برق خونه قطع شد،محمد حسین داشت تلویزیون تماشا میکرد،وقتی برق قطع شد گفت مامان یه نردبوم بده من برم بالای پشت بوم سیم بالا رو تکون بدم برق بیاد توش.... کلی خندیدم...جالب اینجاست که جدی میگفت و خیلی از دستم عصبانی شده بود که بهش نردبونم ندادم.....
آنجلا جون خوش اومدی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز