2777
2789
عنوان

متولدین خرداد 89

| مشاهده متن کامل بحث + 1150448 بازدید | 24572 پست
سلام به همه دوستای گل نازی سورنا هم مثل هستیه و وقتی خوابش میاد واقعا بهانه گیری هایی می کنه که هیچ جوری نمیشه راضیش کرد جز اینکه بره بخوابه تا حالش خوب بشه........البته هرچی داره بزرگتر میشه کمتر میشه ولی یه زمانی واقعا کارهاش تو این حالت تعجب برانگیز بود و وقتی به بقیه میگفتم خوابش میاد باورشون نمیشد دلیل این کارهاش این باشه.... در مورد مزایا و معایب هر موقعیتی کاملا باهات موافقم و بهترین راه همونه که از شرایط راضی باشه ادم....وگرنه خیلی اذیت میشه.... در مورد فرشته ها شاید من اگر بودم می گفتم تو اسمونها هستند و ادم نمی تونه ببینه اونها....البته نمیدونم بشه این بچه های کنجکاو رو راضی کرد اینجوری یا نه؟....ولی امتحان کن در مورد ماه عسل...والله منم تو خونمون کلا تی وی دست سورنا و باباشه و منم هیچی نمی بینم ...ولی دیگه سر این برنامه کوتاه نمیام جلوشون..........هاهاهاها فریبا میدونم محیط وایبر چه مدلیه...ولی فعلا تنبهیتون می کنم تا عکسهاتون رو اینجا هم بذارین...هاهاهاها...هرچند بهتون حق میدم چون اونجا بهترو خصوصی تره در مورد علیخانی....نظرت برام محترمه و جالبه که یه سری مثل من واقعا از کارش خوششون میاد و یه سری هم مثل تو واقعا بدشون میاد و خیلی حرفهای این مدلی شنیدم ولی من نمیدونم چرا اصلا چنین رفتارها و برخوردهایی غرورآمیز با مهموناش تو برنامه هاش ندیدم....شاید چون من اجراش و برنامه هاش رو خیلی دوست دارم این جوری هستم.........من برنامه های تلویزیون ایران رو اصلا نگاه نمی کنم چون واقعا بدم میاد...تنها دو تا برنامه رو می بینم...یکیش همینه که خوب سالی یه ماهه...اگر منتقدینش بذارن.........یکیش هم ورزش از نگاه دو که هفته ای دو روزه و اگه خونه باشم حتما می بینم....هر دو هم تم مستند اجتماعی دارن که خوب از علاقه های شدید منه......حتی تو عکاسی هم یکی از شاخه های مورد علاقه منه..... در مورد جک هم واقعا میشه گفت واقعیته...این کشور اینقدر مشکلات و بدبختی داره که برنامه عسل هر روز هم اگر برنامه بسازه بازم کمه...منم واقعا متعقدم در زمینه افسردگی باید مقام اول رو به ایران داد با مشکلاتی که برای مردمش درست کردن.....اصلا شادی تو این کشور حرومه..... اما در مورد مهمونای دیشب...کاملا حق با توئه...راستش موندن زنه با اون مردی که صورتش اسید پاشی شده بودجوری که هنوز خودش نتونسته بود خودش رو ببینه تو اینه....واقعا جای تقدیر داره و شاید هیچ کی انجام نده ولی شاید چون نمونه های فداکاری زنها رو زیاد دیدیم...عادی باشه...اما در مورد این پسره واقعا میشه گفت نادره چنین مردی تو این کشور...که وقتی ادم نگاه می کنه می بینه برای کوچکترین و بی ارزش ترین درخواست هاشون که توسط زنهاشون براورده نشه ممکنه حتی زنشون رو طلاق بدن یا هزار تا رفتار بدی که انجام میدن...ادم اصلا باورش نمیشه که یه مرد 5 سال با چنین زنی با چنین شرایطی زندگی کرده باشه که حتی نمی تونسته و نمی تونه ساده ترین کارهای شخصیش رو انجام بده....... اونم اینجوری عاشقانه.....و با چنین حمایت و پشتیبانی....یعنی چنین مردی رو باید مجمسه کنند و طلا بگیرنش......البته خوب با چیزهایی که از پدرشوهر و مادرشوهرش می گفت باید هم چنین پسری تربیت کرده باشند...فقط میشد گفت خوش به حالشون و خوش به سعادتشون که دارن چنین زندگی و لحظاتی رو تجربه می کنند....چیزی که به قول علیخانی هرلحظه اش ارزوی خیلیهاست ...... جهازبرون هم مبارک باشه...دیگه دارین به مراسم عروسی نزدیک میشین حسابی....خوش بگذره و خوش به حالتون که من دلم لک زده برای یه مراسم عروسی..... در مورد رنگ مو جای خوبی رو نمی شناسم چون برای رنگ آرایشگاه نمیرم..دیگه دارم به سمت استادی میرسم در این زمینه....هاهاها...چون جدیدا تغییر رنگ مو دادم که داستانی داره جالب و خنده دار که بعدا میام تعریف می کنم.....ولی فعلا رنگ موهام قهوه ای زیتونی خوش رنگی شده که دوستش دارم مخصوصا روش رسیدن بهش خیلی جالبه....اما تو هم به نظرم ببین چه تناژ رنگ مویی بهت میاد و البته با لباست هم هماهنگ باشه....
سلام برو بچ خوفین؟ سمیه جون استخر رو چک کردم همونطور که گفتی روزای زوجه..سانش هم 9.30 منم با دوشنبه یه چهارشنبه موافقم...حالا کارمندا بین این دو روز رو انتخاب کنن تا قطعیش کنیم.... برای کیمیا هم راست میگی دقیقا و خودمم میدونم که بیشترش لوس بازیه ولی بازم اذیت میشم...جدیدا یه دفتر درست کردم برای کارای خوبش و هر کار خوبش رو اون تو مینویسیم و بهش ستاره میدیم...5 تا ستاره بشه یه جایزه کوچولو داره...نمیدونم تاثیر اون چقدر بوده ولی الان چند روزه قشنگ باهام خداحافظی میکنه ومیره تو ... یه چی بگم بخندین...اون روز که قشنگ ازم جدا شد و دست تو دست مدیر مهد رفت به سمت کلاسش بغضی گلوم رو فشار داد...یه لحظه دلم گرفت و اومدم تو ماشین گریه کردم...واقعا از دست ما مامانا...خخخخخ...خودمم مونده بودم که تکلیفت چیه دختر...بچه هر کار میکنه تو بغض میکنی و دغدغه داری... اینم از این ولی پیشرفتش تو مهد جدید خیلی بیشتر شده و تو خونه که میاد همش انگلیسی حرف میزنیم با هم که خیلی مزه میده... برنامه ماه عسل رو هم دوست دارم ولی نمیدونم چرا امسال به منم یه حسی شبیه حس فریبا میده...ولی اون قسمت سولمازو احسان واقعا عالی بود... کتاب هم واقعا عالیه بخرش....سه جلده البته و من فعلا جلد اولشو خریدم... انتخاب عکسا هم برام خیلی سحته....چند تایی رو جدا کردم تا دوباره از بینشون چند تا انتخاب کنم بهت بگم که هنوز تصمیم نگرفتم... نازی جون منم خیلی دلم میخواد کیمیا رو کلاسای دیگه هم ببرم ولی واقعا سخته و دوبار در روز بیرون رفتن واقعا حوصله میخواد که ببرمش و بیارمش...هاهاها در مورد فرشته ها هم جواب سمیه جالب بود...من چیزی دیگه ای به ذهنم نمیرسه فریبا جون به غیر از این کتاب از بچه ها گفتن از بچه ها شنیدن....بقیه کتابایی که خریدم از سری انتشارات صابرین هست...اعتماد به نفس و رفتار با کودک 4 ساله و 5 ساله و اموزش جنسی... جالبه تو کتاب رفتار با کودک4 ساله دقیقا این مورد کیمیا رو نوشته بود که ممکنه موقع رفتن به مهد اذیت کنن و جدا نشن ولی به محض ورود برن بازی کنن و عادی باشن..نوشته تو بردنشون به مهد شک نکنین و برای رشد اجتماعی و فکریشون حتما ادامه بدین
الهی مادرم را از ان کسانی قرار بده که آتش به انها خواهد گفت گذر کن همانا نور تو نور مرا خاموش کرد.بهشت به او خواهد گفت وارد شو که همانا دلتنگ تو بودم قبل از انکه حتی ببینمت...

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سلام به همه دوستان فریبا جون چه خوب که تو حال و هوای عروسی هستین واقعا مزه میده ، انشالله همیشه به شادی و خوشی باشین ، عروسی برادرشوهر منم نزدیکه ولی اصلا تو حس و حالش نیستیم کلا ...حتی اصلا حسش رو ندارم برم برای هستی لباس بخرم احتمالا یکی از همونهایی رو که داره بپوشه سمیه جون ممنون بابت راهنماییت ولی مشکل من اینه که فعلا سر یه موضوعی فرشته ها از آسمون اومدن پایین هه هه هه ولی حالا موندم که چرا دیده نمیشن ... تا حالا از زیرش دررفتم ، هستی شبها میگه میترسم بهش گفتم یه چیزی یادت میدم که نترسی ، اگه سوره توحید رو بخونی به تعداد سوره هایی که خوندی فرشته ها میان پیشت و مواظبت هستن و دیگه نمیترسی .....حالا هرشب ده بار میخونه و به کمتر از اون راضی نیست میگه فرشته های کم به چه دردم میخوره؟! بعد هم از ذوق دیدن فرشته ها خوابش نمیبره و همش منو از خواب بیدار میکنه که چرا فرشته ها نیومدن میگم اومدن ولی ما نمیبینیمشون ... حالا چرا؟؟ هر شب هم میپرسه منم میگم امشب خیلی خوابم میاد بعدا بهت توضیح میدم هه هه هه لیلا جون اون موردی رو که گفتی دقیقا درک میکنم منم اوایل که هستی رو میبردم مهد وقتی جدا نمیشد و گریه میکرد منم گریه میکردم بعد که یه روز دیگه خوب شد و راحت رفت تو کلاس و من از دوربین دیدم که راحت نشسته و بازی میکنه همش درحال گریه بودم مدیرشون میگفت چیه حالش خوبه که ؟ مگه نمیبینیش؟ ولی من همچنان بغض داشتم هنوزم علتش رو نمیدونم ولی یه حسی بین خوشحالی و عذاب وجدان بود نمیدونم ... چقدر عالی که تو مهد جدید این همه پیشرفت کرده کیمیا ، من هنوزم چشمم دنبال همون کلاس هستش و یه جورایی چون اونجا رو دیدم بقیه به دلم نمیشینه ولی حیف که چاره ای ندارم راستی اون روش نوشتن کارهای خوب تو دفتر خیلی عالیه منم تو یه مقطعی که مشکل داشتم تو بعضی کارهای هستی با اون روش خیلی خوب جواب گرفتم البته بعد از یه مدت دیگه از سرشون میفته و انگار عادی میشه براشون برای استخر هم راستش من قبل از افطار یه مدل افقی هستم و بعد از افطار هم یه مدل دیگه غش میکنم کلا امسال همش خواب آلودم انگار و هرچی میخوابم سیر نمیشم ، بعید میدونم بتونم بیام تو قرارهای بعد ماه رمضون میام بقیه دوستان هم امیدوارم خوب و خوش باشین و با خبرهای خوب بیاین
نازی جونم به نظرم رسید برای سوال هستی بهش بگی یه چیزایی تو دنیا هست که با چشم دیده نمیشن..مثلا مهربونی رو میشه دید؟این جور چیزا رو میشه حس کرد...مثلا وقتی ما ارامش پیدا میکنیم و حالمون خوبه معلومه که اون فرشته ها که از طرف خدا اومدن پیشمونن و دارن ازمون مواظبت میکنن.. البته نمیدونم چقدر این مدل جواب دادن درست باشه و یه وقت بدتر سوالات بیشتری تو ذهن بچه ایجاد نکنه..بازم خوب فکر کن راجع بهش بعد تصمیم بگیر که چی جوابشو بدی دقیقا پس تو هم حسی شبیه من داشتی....چه جالب...دقیقا یه حسی بین خوشحالی و عذاب وجدانه... دفتر رو هم اره حدس میزدم که مقطعی باشه ولی چه میشه کرد باید از این مدل های مقطعی استفاده کرد ... برای استحر هم تنبل نشو دختر خوب...منم بعد افطار کمی بیحال میشم ولی اگه بریم تو اب سرحال میشیم..یه بارش جالبه و مزه میده..به خصوص به بچه ها... پس یالا بگو برای چه روزی راحتتری... عروسی هم پیشاپیش مبارک...انشالله حس و حالش هم به زودی میاد سراغت...
الهی مادرم را از ان کسانی قرار بده که آتش به انها خواهد گفت گذر کن همانا نور تو نور مرا خاموش کرد.بهشت به او خواهد گفت وارد شو که همانا دلتنگ تو بودم قبل از انکه حتی ببینمت...
سلام دوستان حضور شما در حراجی لباس افتخار ماست. تلاش ما ارائه اجناس با کیفیت و با قیمت مناسب می باشد و امیدواریم بتوانیم رضایت شما را جلب کنیم. آدرس ما : www.harajilebas.com آدرس کلوب ما : http://old.ninisite.com/clubs/detail.asp?clubID=30076
سلام نازی جون آره تمام نکات در مورد همه بچه ها صدق نمی کنه. بعضی راهکارا جواب میده بعضی ها هم نمیده. بچه ای که خوابش میاد که اصلا هیچ راهکاری روش اثر نمیذاره بیتا که موقع خواب خیلی بی منطق و بدخلق میشه فقط باید بخوابونمش فکر م یکنم بچه ها همه همینطورن. ولی من یکبار به بیتا گفتم که کاش من جادوگر بودم برات فلان چیز رو میاوردم . کلی خندید و هی می کفت یکبار دیگه بگو. در مورد فرشته ها بهش بگو خیلی چیزا دیده نمیشن مثل خدا ..فرشته ها ... شادی.. مهربونی...فقط حس میشن. البته قبول دارم بازم سنگینه و شاید بچه گیج بشه... فریبا جون انشالا که جشن خیلی خوبی در پیش داشته باشید نیروانا رنگ موی جدید مبارک باشه نمی دونم عکسای تولد رو دیدی یا نه چند روز گذاشتم توی وبلاگ و چون کامل نبود فعلا برش داشتم. لیلا آره بچه ها موقع جدا شدن اینجوری رفتار می کنن این داستان قدیمی ماست خواهر کاملا درکت می کنم.
لباسای دخترانه http://behpoosh.blogfa.com/category/7?p=2 پسرانه http://behpoosh.blogfa.com/category/8 شال و کلاه http://behpoosh.blogfa.com/category/2 دستکش http://behpoosh.blogfa.com/category/1 عروسک http://behpoosh.blogfa.com/category/10 کیف http://behpoosh.blogfa.com/category/3 پاپوش http://behpoosh.blogfa.com/category/4 تزیینی(جهیزیه) http://behpoosh.blogfa.com/category/9 ست های آتلیه ای http://behpoosh.blogfa.com/category/11 پیش بند http://behpoosh.blogfa.com/category/5 جا موبایل و تبلت http://behpoosh.blogfa.com/category/12 تل و هد بند http://behpoosh.blogfa.com/category/13 در صورت داشتن سوال ویا جهت سفارش تماس بگیرین یا مسیج بدین 09379263987
سلام خانومای گل و خوب تاپیک این روزا معلوم نیست من روزه میگیرم یا روزه منو میگیره شدید بی حالم سرگیجه هام ادامه دار اصلا ولش کنین باز انرژی منفی ندم ما این چند وقته سرمون گرمه به کلاسای نفس که یه خرده تنبلی و بیحوصلگی قاطیش شده البته بیشتر برای باله حرکتها یه خرده سخت تر شده نفسم بهونه پادرد میگیره حالا تا چقدر واقعیت داره نمیدونم مربیشم میگفت سر کلاس سر به هوا شده از زیر تمرینا در میره موندم چی کار کنم از طرف کلاس میگن براش جایزه بگیر بهش بدیم تشویق شه ولی نمیدونم چقدر این کار درسته حس میکنم جایزه بخاطر تنبلی میشه بیشتر لج میکنه نفس باهوشه به این راحتی گول نمیخوره ولی کلاس موسیقی رو با علاقه دنبال میکنه الان رسیدن به نتها که یاد گرفتن و دارن نحوه گرفتن مضرابهای بلز رو روی یه بلز مقوایی تمرین میکنن تا هفته بعد که قرار بلزاشونم ببرن و شروع کنن سمیه جون من اصلا به برنامه نقد ندارم خیلی میپسندم چون موضوعهای خوبی داره ولی موضوع همون تغییر لحنه کلا برنامه های اجتماعی از این دست خیلی جالبه حداقل میشه فهمید دور وبرت چی میگذره خیلی وقتا به خودت میایی مثلا همین قضیه سولماز خیلی ذهن منو درگیر کرده که من اگر بودم جای همسرش چقدر پای عشقم میموندم البته به حرف راحته اصل پای عمله برام خیلی جالب بود وقتی کوچکترین کارای همسرشو با حوصله انجام میداد میگفت هیچکس عین همسرم بهم غذا نمیده تند تند غذا بهم نمیده حوصله میکنه من تنبیه نمیخوام عکس تولد نفس رو هیچ جا نذاشتم در مورد رنگ هم مرسی ما که از این هنرا نداریم یه بار خواستیم استادی به خرج بدیم که رنگ قهوهای روشن شد سیاه پر کلاغی تا مدتها هم اسیرش شدیم بهی جون راست میگی نفس هم موقع خواب بدخلق میشه کاملا هم معلومه که خوابش میاد ما هم از روشی مثل تو استفاده کردیم بهش گفتیم هر کی زودتر بی ادا بخوابه فرشته مهربون میاد تو خوابش و اونو هر جا که دوست داره میبره مثلا شهربازی که هر مدل تاب و سرسرهیای توشه یا دریایی که نفس میتونه توش شنا کنه و غرق نشه البته اینا مال قبل ماه ررمضون بود الان که بخاطر برنامه سحری و افطار شب بیدار شده حسابی لیلا جون ممنونم از معرفی کتابها حالا اون کتابی رو که گفتم دوستم قرار شد برام بخره بیاره بازم برای من تنبل اگه نکاتی که برات جالب میاد بنویسی ممنون میشم برای استخر هم هر کدوم از دو روز باشه من مشکلی ندارم فقط باید از اقای همسر درخواست کنیم تا زحمت حمل و نقل رو بکشن فکر نمیکنم شب بتونم تا اونجا رانندگی کنم مرسی که باز زحمت هماهنگی میافته گردن تو نازی جون راستشو بخوای منم به دلایلی حس و حال عروسی ندارم ولی خب مهمونی ها رو میرم پنج شنبه اصلا حوصله نداشتم سر درد هم امونم بریده بود ولی مهمونی خوبی بود کارتا رو نوشتن کلی هم بزن و برقص و شوخی کردن که خیلی خوب بود فردا هم احتمالا جهاز برون دارن اگه روزه حس و حال گذاشت میرم کمک برای لباس هم لباسای هستی قشنگه منم حس بیرون رفتن نداشتم قرار بود همون لباس تولدشو بپوشه که خاله هاش زحمت کشیدن برای فرشته ها هم جواب بچه ها جالب بود ما به نفس گفتیم اگه فرشته مهربونی تو خواب بچه های خوب میره تو بیداری نمیدونم چی باید بهش گفت تا قانع بشه اعظم بانو خوبی؟ نی نی چطوره چه میکنی با گرمای هوا مرخصیاتو گرفتی یا تا اخر سر کار میری ؟ ما رو هم دعا کن این روزا دعای خانوم باردار میگیره منیره جون حسابی کم پیدا شدی دوست گلم
سلام به همه دوستای گل لیلا در مورد کیمیا خیلی خوب حست رو می فهمم.....به قول تو این بچه ها نمیدونند از دست ما مادرا چیکار کنند....هاهاها...ولی این روش ستاره دادن و جایزه و....باید خیلی جالب باشه و خوشحالم که تا حالا جواب داده...ایشاالله دیگه کلا از سرش بیفته....اما همین که این همه تو زبان پیشرفت داشته واقعا عالیه...خسته نباشی برای تحمل سختیهاش..... منم جدیدا این مدلی شدم که سورنا میره خونه مامانم اینا بعد دوساعت به شدت دلم براش تنگ میشه حتی دلم می خواد بلند شم برم برش گردونم خونه.....در حالی که قبلا که بچه تر بود اصلا چنین حسی پیدا نمی کردم...هرچی داره بزرگتر میشه این حسم داره بیشتر میشه...چند شب پیش حتی نشستم کلی گریه کردم...شوهرم بنده خدا می گفت....من موندم واقعا از دست شماها...وقتی هست میگی خسته شدم یکی بیاد چند ساعت اینو نگه داره...وقتی نیست میشینی گریه می کنی.....با خودت چند چندی؟؟؟......هاهاهاها برای استخر هم مرسی که چک کردی...من با هردوش موافقم....ولی چهارشنبه شب احیاست شاید برای بچه ها سخت تر باشه....اگر موافقین بذاریم برای چهارشنبه هفته دیگه و همگی فیکسش کنیم..... برای کتاب هم حتما میرم می خرم....برای عکسها هم میدونم انتخاب سخته حتی برای خود من هم خیلی خسته همیشه.....ولی روشی که در نظر گرفتی بهتره و امیدوارم موفق به انتخاب بشی....هاهاهاها در مورد برنامه ماه عسل هم بهتون حق میدم..منم کمی متوجه تغییر لحنش شدم که برای فریبا میگم.... نازی حالا متوجه شدم مشکل چیه...پس با این حساب همونی که بچه ها گفتند بهتره و با اینکه شاید به نظر سخت و سنگین بیاد ولی به نظر من این وروجک ها همه چیز رو خیلی بهتر از ما متوجه میشن.....یعنی مطمئنم اونو بگی قانع میشه و دیگه نمی پرسه...سورنا هم جدیدا روش بوجود اومدن بچه ها براش سوال شده و هی می پرسید که بچه ها چه جوری به دنیا میان....از چی درست میشن..من چه جوری بدنیا اومدم و....که دیگه باباش براش توضیح داد و اونم قانع شد.....توضیحشم یه جورایی سنگین بود ولی قانع شد.... برای استخر و خستگی بعد افطار حق داری ولی جور کن بیایی خوش می گذره.... بهی نه حیف شد من اون پست تولد رو اصلا ندیدم.....حالا زودی تکمیلش کن برامون بذار....تا برم ببینم... فریبا در مورد ماه عسل اتفاقا منم دیشب دقیقتر شدم احساس کردم شاید به خاطر تغییر لحن سوالهاش چنین احساسی درشماها پیدا شده که ممکنه درست باشه....ولی خوب به قول خودت و همون جوری که گفتم من به خود موضوعات بیشتر دقت می کنم و سعی می کنم به حواشیش زیاد کاری نداشته باشم.....شاید اونم از دست انتقادها خسته شده و عصبانیه و این مدلی شده و عصبانی تر حرف میزنه....چون چند باری دیدم هی به مهمونا میگفت کامل توضیح بدین.....فردا شروع می کنند به این مدلی گفتن....اون مدلی گفتن.....اخه کلا هرکاری می کنه شروع می کنند به نقد کردن الکی...یادمه حتی پارسال چقدر به لباس پوشیدنش گیر داده بودن.....فکر کنم امسال دیگه حسابی خسته شده.......همیشه به جای حمایت از چنین برنامه هایی یه عده شروع می کنند به سگ انداختن و اذیت کردن تا طرف خسته بشه بره پی کارش.... در مورد موضوعاتش کاملا باهات موافقم و واقعا تاثیرگذاره...ادم خودش رو تو اون شرایط میذاره و همین باعث میشه کلی فکر کنه....برنامه دیشب هم درباره طلاق بود که اونم واقعا غم انگیز بود و پندآموز.....چند وقته داره میگه آمار طلاق در ایران داره رکود جهانی رو می شکنه و ایران داره به مقام اول می رسه که واقعا مایه تاسفه...یعنی وضعیت خانواده ها در ایران داره به بحران شدیدی میرسه و هیچ کی هم هیچ فکری نمی کنه...نه برنامه درست و حسابی...نه آموزش درستی و نه هیچی...... برای رنگ مو هم نه بابا هنر کجا بود....منم از همین خراب کاریها انجام میدم که قبلا اعصابم رو خرد می کرد و اصلا سراغ رنگ نمی رفتم....ولی الان جدیدا بهش به عنوان تجربه نگاه می کنم و همین جالب شده یعنی دیگه ترسم کلا ریخته....مثلا داستان همین رنگ موی این دفعه این بود که منم یه قهوه ای روشن تو خونه داشتم که گذاشتم روی موهام...ریشه ها که بنفش نبود رنگ درست از اب دراومد وقهوه ای روشن شد ولی ساقه ها که بنفش بود میدونی چه رنگی شد؟......یه سبز نقره ای فانتزی جالب و خوش رنگ....دقیقا رنگ لباسی که برای عروسی دخترخالم خریده بودم...یعنی اگر ادم ده تا ارایشگاه بره بگه این رنگی میخوام محاله دربیاد..همسری هم خوشش اومده بود و هی میگفت بذار باشه...که خودم دیدم ست کردن لباس و ارایش و...خیلی سخته قبول نکردم....فرستادم رفت یه رنگ قهوه ای تیره خرید اورد...گذاشتم...دیدم زیتونی تیره شده....یعنی قاطی کرده بودم...هی می گفتم حالا اگر ادم رنگ زیتونی بخواد محاله دربیاد..خودم دوستش نداشتم...ولی چون همسری این رنگ رو هم خیلی دوست داشت گفتیم بمونه...فرداش خواهرم زنگ زد که برای مراسم خواستگاری باید باشی....من مونده بودم چیکار کنم.....چون نمی خواستم بار اول اینجوری منو ببینند...هاهاها....خلاصه هرچی فکر کردم دیدم هیچ رنگی نمی تونه اینو تغییر بده که یهویی به ذهنم رسیدکه فقط حنا میتونه این تناژ زیتونی رو تغییر بده.....و تصمیم گرفتم حنا بذارم تا قهوه ای روشن بشه....منتظر اومدن همسری شدم که با ماشین برم که موقع برگشتن زنگ زد و گفت ماشین رو پلیس گرفته...که اونم ماجرایی بود و اشتباهی با یه دزد گرفته بودنش......دیگه موقع رفتن خونه مامانم اینا با داداشم رفتم دنبال حنا...سه تا عطاری رفتم تا تونستم حنا پیدا کنم...همه تموم کرده بودن.....خلاصه رفتم و گذاشتم و در نهایت تعجب مامانم و خواهرم پیش بینیم درست از اب دراومد و موهام قهوه ای زیتونی روشن خوش رنگی شد که خوب بهم میاد و خیلی با لباسی که برده بودم بپوشم ست بود..... اونم فقط دوساعت قبل اومدن خواستگارها....یعنی داستانی بود اون روز.... پر از استرس ولی تهش خوب تموم شد.....ولی تو چون قراره برای عروسی رنگ کنی نباید ریسک کنی و باید بری ارایشگاه....و کلا به این نتیجه رسیدم که برای رسیدن به رنگ دلخواهم موهام حتما باید دکلره داشته باشه و اینکه ادم با یه برند رنگ مو کار کنه تا رنگهاش دستش بیاد...حتی این بار اگر موهام رو قبل رنگ کردن دکوپاژ می کردم که خیلی هم راحت بود این همه اذیت نمیشدم و زود به رنگ دلخواهم می رسیدم ولی خوب درس عبرت شد که دیگه این کار رو نکنم.... چه خوب که مراسم نوشتن کارت خوب بوده و خوش گذشته....جهازبرون هم خوش بگذره...راستی لباس تولد نفس کار خواهرات بود؟...به به چقدر هنرمندن...... راستی برای کلاسهای نفس که گفتی...شاید به هر دلیلی از کلاس باله خسته شده یا دوست نداره..به نظر من فعلا دیگه نذار بره...بعدا دوباره یه مدت دیگه ثبت نامش کن...راستش من نمیدونم تو ایران وضعیت آموزش باله چه جوریه ولی در مورد خارج میدونم که کلاسها و تمرینهاشون واقعا سخت و طاقت فرساست و بچه ها اصلا دوست ندارن و خیلیها ادامه نمیدن..چون به شدت حرفه ای و سخت بهش نگاه میشه.....ولی حالا منظورم این نیست که تو ایران اینقدر جدی و حرفه ای بهش نگاه بشه مثل اونجا.....ولی حتما یه دلیلی داره که دوست نداره...... اعظم خوبی دختر؟...نی نی در چه حالیه؟..تاریخ زایمانت مشخص شده...بیا از خودت خبر بده..... منیره تو هم دیگه گندش رو دراوردی واقعا.....باید به مدیر تاپیک بگم تنبهیت کنه........
سلام مرسی بچه ها که حالمو پرسیدین خوبیم الحمدالله با گرما هم کنار میایم تا آخر تیر میام سرکار و بعد دیگه تعطیل تاریخ زایمانم هم چهار مهره که احتمالا یه هفته زودتر یعنی همون اواخر شهریور درش میاریم
اعظم به به دیگه حسابی داری نزدیک میشی به دیدن نی نی گلت...من اگر جای تو بودم میذاشتم همون مهر بدنیا بیاد...من متولدین مهر رو خیلی دوست دارم..ولی خوب تو مسلما دوست داری مثل خودت شهریوری بشه....راستی بالاخره اسمش چی شد؟..... راستی من با منیره امروز صحبت کردم گفت که سرش برای مهمونی های ماه رمضون حسابی شلوغه و ما قرار استخر رو فیکس کنیم...اگر تونست میاد و اگر هم نه که هیچ....
عمر عقاب 70 سال است ولی به 40 که رسید چنگال هایش بلند شده و انعطاف گرفتن طعمه را دیگر ندارد . نوک تیزش کند و بلند و خمیده میشود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پر به سینه میچسبد و پرواز یرایش دشوار است . آنگاه عقاب است و دو راهی : بمیرد یا دوباره متولد شود ، ولی چگونه ؟ عقاب به قله ای بلند میرود نوک خود را آنقدر بر صخره میکوبد تا کنده شود و منتظر میماند تا نوکی نو درآید. وبعد شروع به کندن پرهای کهنه میکند . این روند دردناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد میشود که میتواند 30 سال دیگر زندگی کند. برای زیستن باید تغییر کرد ، درد کشید ، از آنچه دوست داشت ، عادات و خاطرات بد را هرس کرد و دوباره متولد شد.
چرا پرسیدن صریح این سوال اشتباه است؟ "چرا اینجوری احساس می کنی؟" اغلب کودکان نمی دانند که چرا احساسات و عواطفشان اینگونه یا آنگونه است. در بسیاری موارد نیز میلی به گفتن ندارند چون می ترسند دلایلشان در چشم بزرگترها چندان موجه جلوه نکند( "واسه همینه که داری گریه می کنی؟") برای کودک ناراحت شنیدن این که "می دونم از یه چیزی ناراحتی" بیشتر مفید است تا این که مورد بازجویی قرار بگیرد و بشنود که "چی شده؟" یا "چرا اینجوری احساس می کنی؟"گفتگو با بزرگتری که عواطف شما را می پذیرد بسیار آسان تر است از گفتگو با کسی است که با سوالاتش شما را زیر فشار می گذارد.
سلام سلام صد تا سلامممم سمیه جون ممنونم عزیزم...الان که نگاه میکنم میبینم که الان بیشتر از یه ساله که هر روز دارم کیمیا رو میبرم کلاس و میارم و خدایی اصلا از اینکار خسته نشدم و با عشق و علاقه اینکارو میکنم ...راهکارم هم فعلا خیلی خوب جواب داده و صبح ها سرحال حاضر میشه و عجله هم داره که کلاسش دیر نشه و اونجا هم راحت و خوشحال میره تو کلاسش ... کلاس جدیدشو هم دوست داره و برام جالبه که در عین علاقه اش به معلم ها و بچه های کلاس قبلی ولی اصلا بهشون وابسته نشده و زیاد سراغشون رو نمیگیره به خصوص من فکر میکردم سراع ملیسا رو خیلی بگیره ولی پیش بینی ام غلط بود ...فقط گاهی ازشون یاد میکنه یا کلاس جدیدشو با قبلیه مقایسه میکنه در مورد وابستگی ما به بچه ها هم راست میگی و انگار هر چی اونا مستقلتر میشن ما دلتنگ تر میشیم...خوب اینا همه اقتضای مادر بودنه و بلاخره یه روزم باید پروازشون بدیم و اجازه بدیم پر بکشن به همه جا و از همه چی سر در بیارن و پیشرفت کنن که ارزوی قلبیه همه پدر مادرا همینه شوهرت هم بامزه گفته با خودت چند چندی! استخر رو هم والا منم یه کم تنبل شدم چون افطار امسال خیلی دیره و سانس هم 9.30 و نمیشه سر حوصله افطار کرد ..سانس بعدش هم خیلی دیره و برگشتمون خیلی دیر میشه..خلاصه فکر کنم بعد ماه رمضون بریم بهتره...خیلی از بچه ها هم که انصراف دادن از اومدن و تعدادمون کمه... در مورد برنامه ماه عسل هم دقیقا درست میگی و تو لحن اش و نوع سوالایی که از ملت میپرسه گاهی خیلی زیاده روی میکنه به نظرم و یه هو با حالت بدی میره تو شکم طرف...این حالتا رو امسال بیشتر توش میبینم ...شایدم حق با تو باشه و به خاطر نقدهای بدی که بهش میکنن بعضیا اینکارو میکنه ولی خوب به نظرم درست نیست کارش...
الهی مادرم را از ان کسانی قرار بده که آتش به انها خواهد گفت گذر کن همانا نور تو نور مرا خاموش کرد.بهشت به او خواهد گفت وارد شو که همانا دلتنگ تو بودم قبل از انکه حتی ببینمت...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز