2777
2789
عنوان

متولدین خرداد 89

| مشاهده متن کامل بحث + 1150448 بازدید | 24572 پست
سلام به همگی دوستانم طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق نمیدونم چرا گاهی پستهای من ارسال نمیشه،چند روز پیشم همینطور شد،به خاطر همین خیلی مختصر و مفید موند بهی جون عکسهای تولد بیتا رو دیدم خیلی زحمت کشیدی،فقط حیف که ما نبودیم سمیه جون امیدوارم که تعطیلات در خانه پدری بهت خوش بگذره و الحمد ا... که عمل پدرت خوب انجام شده کاش نزدیک هم بودیم و منم از هنر شما استفاده میکردم،چون خییییلی دوست دارم از محمد حسین عکس حرفه ای داشته باشم ولی به خاطر وقت گیر بودن ...سخته لیلاجون خیلی خوب شد که با مشاور در مورد کیمیا صحبت کردی،اینجوری خیالت راحت شده فریبا جون خسته نباشی،وای منم این جریان قاشق غذا....دنبال کردن محمد حسین رو دارم،آرزو دارم یه بار محمد حسین بگه گرسنه ام هست،یا ببینم خودش رفته سر یخچال چیزی بخوره اعظم خانم ای جانم ثنا خانم که ۵ تا خواهر برادر میخواد،ازش میپرسیدی این ۵ تا رو با خودش و نی نی تازه حساب میکنه یا غیر از خودشون ۵ تا دیگه میخواد،تا شما هم برنامه ریزی داشته باشید نازی جون ممنون
  مردادی  
سلام به همه دوستان بهی جون آره واقعا فقط زورشون به کارمنداست امروز هم نامه همون اضافه کار رو تو اتوماسیون دیدم ،‌قبلا میگفتم احتمالا شایعه است و اجرا نشه ولی دیگه نامه اش رو دیدم ... راستی چرا سقف اضافه کار شما کمتره ؟ عکسهای تولد بیتا هم خیلی قشنگ بودن ،‌اون توپهای رنگی از همونهایی بود که پارسال صورتیش رو درست کرده بودی؟ راجع به اون مطالب هم ممنون که برامون میذاری منم گاهی انجام میدم ولی خب با مرور و یادآوری مطالب سعی میکنم برطرفشون کنم ، مثلا همین مطالب اخیر رو تو همون کتاب خونده بودم ولی یادآوریش برام خیلی خوب بود نیروانا جون تعطیلات تو خونه پدری خوش بگذره ،‌حال پدرت بهتره؟ ای وروجک شیطون پس سورنا دوست داره تو نباشی تا راحتتر باشه و بیشتر خوش بگذره بهش ، هرچی باشه پدر بزرگها و مادر بزرگها بچه ها رو لوس میکنن و به همه حرفهاشون گوش میدن در مقابل اونا هم بیشتر راحتن باهاشون ، وقتی پدرومادرها هستن هرازگاهی در مورد خواسته هاشون مقاومت میشه ولی وقتی نباشن دیگه حسابی آزادن لیلاجون راستی به کلاس زبان کیمیا سرزدم واقعا تمیز و عالی بود فقط مسیر برگشتش کمی سخت بود که با مسول سرویسشون صحبت کردم و در نهایت همسری موافق سرویس نبود میگه به راننده ها نمیشه اطمینان کرد و بچه رو بهش سپرد ، خیلی از کلاسشون و محیطشون خوشم اومد ولی نمیتونم از بابااینا بخوام که ظهرها برن دنبالش ... یه مهد دیگه هم نزدیک خونه مامانم پیدا کردم هرچند که از این مهد فعلیش هزینه اش خیلی بیشتره ولی همین جدیده رو ثبت نام میکنم برای برگشتش هم مسیرش خوبه و میتونن پیاده هم برن دنبالش فریبا جون بابا اول یه استراحتی میکردی بعد بافتنی رو شروع میکردی بعد از این همه کار... انشالله که خوب و قشنگ دربیاد ولی عکسش رو برامون بذار ببینیم

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سلام به همه دوستای گل مامان کامی لطف داری دوست گلم در مورد پدرم...در موردعکاسی هم ایشالله هر بار اومدی تهران من در خدمتت هستم........ نازی اره در مورد بچه ها که دوست دارن تنها اونجا باشند دقیقا همینه که میگی و علتش همینه.... پدرم هم بهتره ولی خوب هنوز کمی درد داره...تعطیلات هم حسابی خوش گذشت و کلی به کارهای عقب مونده ام رسیدم ولی دیگه تموم شد و برگشتیم خونه.....هاهاهاها راستی چرا می خوای مهد هستی رو عوض کنی؟..امیدوارم همه چی خوب پیش بره بهی خوب بازم من عکسها رو ندیدم...گریههههههههههه...... حداقل برای منم اینجا بذار یا تو وبلاگ بیتا که البته به نظر میاد رمزی که دارم قدیمیه....هر وقت فرصت کردی تو وبلاگ سورنا برام رمز رو بذار......
سلام بر و بچ خوبین؟؟ سمیه جون خدا رو شکر عمل پدرت خوب انجام شده و چه عالی که در حال استراحتی،خوش باشی عکسا رو هم سر فرصت بهت خبر میدم عزیزم نازی جون پس سر زدی به رنگین کمان،خؤشحالم خوشت اومده ولی حیف که شرایط جور نبود اسم بنویسی امیدوارم مهد جدید خوب باشه و راضی باشی و هزینه ها رو رو هم نگو که اینجا هم هزینه اش برای ما بیشت از قبلیه شد بهی جون عکسای تولد عالی بود،دستت درد نکنه مامان هنرمند مطالب کتاب هم عالیه،من تازه رفتم و یه سری کتاب خریدم من جمله همین کتاب واقعا عالیه و تازه شروع به خوندنش کردم فریبا جون پس خواهرت رو راهی کردین به سلامتی مامان فعال افرین بهت که فوری رفتی سراغ بافتنی بجه ها هم هر کدوم یه مدل برامون فیلم دارن دیگه مامان کامی جون ممنون عزیزم ،اره فعلا همش در حال مشاوره با مشاورین و سوپروایزر مهدش هستم و امیدوارم به زودی بتونم مشکل رو حل کنم فکر میکنم باید روی اعتماد به نفسش کار کنم بیشتر صنم جون اینجا هم سر بزن بقیه دوستان هم امیدوارم خوب و خوش باشین
الهی مادرم را از ان کسانی قرار بده که آتش به انها خواهد گفت گذر کن همانا نور تو نور مرا خاموش کرد.بهشت به او خواهد گفت وارد شو که همانا دلتنگ تو بودم قبل از انکه حتی ببینمت...
سلام نیروانا جون خواهش می کنم . آره این از همون کتاب بود. انشالا که بتونیم نکات مهم این کتاب رو با هم اینجا مرور کنیم و اونقدر نکرار کنیم که آویزه گوشمون بشه و بهش عمل کنیم. من میگم حتی تجربه هامون رو در ارتباط با بچه هامون موقعی که این نکات رو رعایت می کنیم بیایم اینجا بنویسم و اثراتش رو بگیم اینجوری حتما بهتر یادمون می مونه و آموزنده تر خواهد بود. امروز فرصت نشد از این کتاب چیزی اینجا بذارم ولی فردا حتما ادامه میدیم. نازی جون آره خود منم هر بار برمی گردم و می خونم کلی برام یادآوری میشه. در مورد اضافه کار هم آره همیشه همینطوره خیلی از مزایا رو کارمندای تهرانی دارن که شهرستانی ها ندارن. حتی بک پی ها و امتیازها و تسهیلات خیلی زودتر به دست تهرانی ها میرسه بعد اگه پولی توی صندوق دولت بود به شهرستانی ها هم تعلق میگیره ما کلی بک پی داریم که حتی فیشش رو زدن ولی هنوز که هنوزه پولی بهمون ندادن. بعضی از بک پی ها هم رسما هاپولی شد. مامان کامی آره واقعا جای همگی خالی بود. اگه دعوت می کردم تا اهواز می اومدین ؟ سال دیگه دعوت می کنم.
لیلا ممنونم برای پدرم...اره دیگه استراحت خیلی خوبی بود ولی تموم شد.... امیدوارم این مساله که درگیرش هستی هرچه زودتر حل بشه..چه خوب کردی که این کتاب رو خریدی...معلومه کتاب خیلی خوبیه.... بهی ممنون که مطالب اون کتاب رو برامون می نویسی و پشنهادت برای نوشتن تجربیاتمون هم خیلی خوبه...راستی همه مطالب رو تایپ می کنی؟..خسته نباشی واقعا برای تسهیلات هم که گفتی...من نمیدونستم...واقعا مایه خجالت و تاسفه برای رمز هم ممنونم...حتما سر میزنم
سلام به همه دوستای خوبم نیروانا جون خوشحالم که حال پدرت بهتره ،‌کمی درد هم بالاخره تا یه مدتی هست و طبیعیه که امیدوارم اون مورد هم زودتر خوب بشه درمورد مهد هستی پرسیده بودی خب اخیرا مدیریتش عوض شده بود که به نظرم میمومد کمی سهل انگار شدن و بیخیال مخصوصا تو حوزه بهداشت ،‌چون قبلا مثلا لباسی که تن هستی میکردم تا دوسه روز تمیز میموند ولی این اواخر هر روز لباسش به طرز وحشتناکی کثیف میشد تا حدی که من خجالت میکشیدم که دخترم با این سرووضع از مهد تا خونه بیاد ، دیگه کم کم تصمیم گرفتم یه مهد دیگه رو هم تجربه کنم که از لحاظ هزینه 200 تومن گرونتر از قبلیه و امیدوارم از لحاظ کیفیتی هم بهتر باشه ... البته برای بازدید مهد که رفته بودم مربیهاشون باتجربه تر از مهد قبلی بودن هرچند که فضاش به نظرم کوچکتره لیلاجون از کلاس کیمیا خیلی خوشم اومد واقعا تمیز و مرتب و دلباز بود کاش موقعیتش برام خوب بود که همونجا بذارم ... خب دیگه این هم از مزایای خانه داریه که شماها هرجا که دوست دارین میتونین بچه هاتونو ببرین بهی جون بابت این موضوعی که گفتی واقعا متاسفم ، از اینکه تا این حد وضعیت کارمندای اینجا و اونجا متفاوته ناراحت شدم درمورد مطرح کردن نتایج و عکس العمل در برخورد با بچه ها هم کاملا موافقم و به نظرم میتونه برای هممون مفید باشه
سلام نیروانا همه مطالب رو تایپ نمیکنم مهم هاش رو تایپ میکنم امروز هم فرصت نشد انشالا فردا... نازی یادم رفت بگم...آره اون آویزا همونا بود که قبلا هم صورتیش رو درست کرده بودم.
راهکارها برای اینکه به کودکان کمک کنیم احساساتشان را درک کنند: 1- با دقت تمام گوش دهید. 2- احساس آنان را با کلمه ای تصدیق کنید. "آه" "هوم" "صحیح" 3- احساسات کودکان را با عباراتی بیان کنید مثل: "حتما خیلی ناامیدکننده بود" یا "لابد خیلی دست پاچه شدی". 4- به طور خیالی آرزوهایشان را برآورده کنید مثل:"ای کاش من یه جادوگر بودم تا همین الان برایت بستنی میاوردم". - باید کودکان را تشویق کرد تا در مورد احساساتشان صحبت کنند. برای اینکار واقعا باید به حرفهایشان گوش دهیم یعنی روبروی آنها قرار بگیریم و به آنها نگاه کنیم بدون اینکه کار دیگری انجام دهیم (روزنامه بخوانیم و به تلوزیون نگاه کنیم) برای بچه توضیح مشکلات برای پدر و مادری که گوش می دهند خیلی آسانتر است. - در بیشتر مواقع سکوت از روی همدردی همان چیزی است که کودک به آن نیاز دارد. - برای کودکان دشوار است در حالی که کسی آنها را پند می دهد یا سرزنش می کند و سوال پیچشان میکند به طور واضح و مثبت فکر کنند.پس زمانی که کودک با ما صحبت می کند پند دادن سرزنش کردن و سوال پیچ کردن ممنوع.
سلام دوستاى خوبم همه خوبین خوشین؟ نیروانا جون خوشحالم که حال پدرت خوبه تعطیلات هتل ددى خیلى خوش میگذره مخصوصا به نوه ها سورنا حق داره بخواد تنهایى پیش پدر بزرگ و مادربزرگش باشه معلومه خیلى دوستش دارن نوه اول دىگه نفسم حکمش تو خونه ما فرق داره بابام حسابى لوسش میکنه اونجا هستیم جرات ندارم بهش بگم تو براى تنبلى هم نگو که امسال روزه حسابى میبره منو چند روزه سردرد و سرگیجه هاى بدى دارم تا جایى که زحمت کلاسهاى نفسم افتاده گردن همسرى راست از عکساى دسته جمعى تولد الین برامون چند تا بذار بهى جون مرسى از زحمتت مطالبت واقعا خوبه تکرارشونم حتما بیست تأثیر نیست تولدت هم که خیلى عالى بود تزیینات خوب و باسلیقه خانوم کوچولوى رنگین کمانى هم که ماه شده بود ببوسش و براش اسفند بریز
لیلا جون لطف دارى عزیزم بافتنى رو از سر دلتنگى گرفتم دستم نه از سر زرنگى اونم جوریه که تا حالا سه بارى شکافتم حالا ببینم اخرش چی میشه خىلى خوبه که هم تو هم کیمیا از مهد جدید راضى هستین نازی جون مهد جدید هستى هم مبارک باشه ایشالا راضى باشى
من که فعلا از فکر مهد اومدم بیرون باله و موسیقى رو ادامه بده که پىشرفت مىکنه بدون اینکه تمرین داشته باشه نتها رو با رنگایى که بهشون یاد دادن حفظ کرده تو باله هم بدک نیست هرچند تو خونه دوست نداره تمرین کنه الانم با مشورت ماماناىى که تو کلاسشون بودن میخ وام اگه بشه ببرمش کلاسهاى نقاشى کانون پرورش فکرى که هم قىمت مناسبى داره هم خیلى ازش تعریف مىکنن اىنطورى خیالم راحت میشه که کمى هم مهارت نوشتارى پیدا میکنه فعلا شدید دنبال سرگرمیه و بازى اونم بدون خستگى
راهکارها برای اینکه به کودکان کمک کنیم احساساتشان را درک کنند: 1- با دقت تمام گوش دهید. 2- احساس آنان را با کلمه ای تصدیق کنید. "آه" "هوم" "صحیح" 3- احساسات کودکان را با عباراتی بیان کنید مثل: "حتما خیلی ناامیدکننده بود" یا "لابد خیلی دست پاچه شدی". 4- به طور خیالی آرزوهایشان را برآورده کنید مثل:"ای کاش من یه جادوگر بودم تا همین الان برایت بستنی میاوردم". - باید کودکان را تشویق کرد تا در مورد احساساتشان صحبت کنند. برای اینکار واقعا باید به حرفهایشان گوش دهیم یعنی روبروی آنها قرار بگیریم و به آنها نگاه کنیم بدون اینکه کار دیگری انجام دهیم (روزنامه بخوانیم و به تلوزیون نگاه کنیم) برای بچه توضیح مشکلات برای پدر و مادری که گوش می دهند خیلی آسانتر است. - در بیشتر مواقع سکوت از روی همدردی همان چیزی است که کودک به آن نیاز دارد. - برای کودکان دشوار است در حالی که کسی آنها را پند می دهد یا سرزنش می کند و سوال پیچشان میکند به طور واضح و مثبت فکر کنند.پس زمانی که کودک با ما صحبت می کند پند دادن سرزنش کردن و سوال پیچ کردن ممنوع. مثال برخورد نادرست کودک: اریک با یک مشت منو زد بعد ....پدر می شنوی؟( پدر در حال نگاه کردن به تی وی) پدر: ادامه بده گوش می کنم(در حال نگاه کردن به تی وی) کودک: بعد منم اونو زدم بعد اونم دوباره منو زد گوش می کنی؟ پدر: کلمه به کلمه گوش می کنم(در حال نگاه کردن به تی وی) کودک: نه گوش نمی کنی پدر: من می تونم هم گوش کنم و هم تلوزیون نگاه کنم ادامه بده. کودک: اه اصلا ولش کن برخورد درست کودک: اریک با یک مشت منو زد بعد ....پدر می شنوی؟ پدر به سمت کودک چرخیده و به او نگاه می کند بدون اینکه چیزی بگوید. کودک:بعد هم من اونو زدم بعد دوباره اون منو محکم تر زد اون خیلی آدم پستیه پدر گوش می کنه کودک: می دونی میخوام چیکار کنم؟ از این به بعد با دانی بازی می کنم اون چپ و راست آدم رو نمیزنه.(کودک خودش راه حل پیدا کرد)
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز