فرض کن وسط جشن اسم منُ صدا می کردن ی چرخ می خوردم چشامُ خمار می کردم تق تق تق صدای پاشنه ی کفشم تو سالن می پیچید می رفتم رو سن می گفتم من جایزه نوموخوام فقط بذارین ی قر ریز مجلسی واستون بدم
واسه همین خُل بازی هامِ من انتخاب نکردن دیگه، و گرنه ته دلشون بوده منُ انتخاب کنن گفتن انتخابش کنیم میآد آبرو ریزی راه می ندازه