2777
2789
عنوان

*کفشهای نارنجی*

125 بازدید | 10 پست

 کفشهاي نارنجي


شیرین پشت ویترین مغازه کفش فروشی ایستاده بود، قیمتها را میخواند و با پولی که جمع کرده بود مقایسه میکرد تا چشمش به آن کفش نارنجی که یک گل بزرگ نارنجی هم روی آن بود، افتاد.... بعد از آن دیگر کفشها را نگاه نکرد، قیمتش صد تومان از پولی که او داشت بیشتر بود.:high_heel:


آن شب سر سفره شام، به پدرش گفت که میخواهد کفش بخرد و صد تومان کم دارد... بعد از شام پدرش دو تا اسکناس پنجاه تومانی به او داد و گفت: فردا برو بخرش

شیرین تا صبح خواب کفش نارنجی را دید که با یک دامن نارنجی پوشیده بود و میرقصید و زیباترین دختر دنیا شده بود.:high_heel:


فردا بعد از مدرسه با مادرش به مغازه کفش فروشی رفت، مادر تا کفش نارنجی را دید اخمهایش را درهم کشید و گفت: دخترم تو دیگه بزرگ شدی برای تو زشته

و با اجبار برایش یک جفت کفش قهوه ای خرید، آن شب شیرین خواب دید همان کفش نارنجی را پوشیده با یک دامن بلند مشکی و هر چقدر دامن را بالا نگه میدارد، کفشهایش معلوم نمی شود. شش سال بعد وقتی که هجده سالش بود، با نامزدش به خرید رفته بودند، کفش نارنجی زیبایی با پاشنه بلند پشت ویترین یک مغازه بود، دل شیرین برایش پر کشید، به مهرداد گفت:چه کفش قشنگی اینو بخریم؟ مهرداد خنده ای کرد و گفت:خیلی رنگش جلفه، برای یه خانم متاهل زشته. فقط لبهای شیرین خندید. دو سال بعد پسرش به دنیا آمد...:high_heel:


بیست و هفت سال به سرعت گذشت، دیگر زمانه عوض شده بود و پوشیدن کفش نارنجی نه جلف بود و نه زشت. یک روز که با مهرداد در حال قدم زدن بودند، برای هزارمین بار، کفش نارنجی اسپرت زیبایی پشت ویترین مغازه، دل شیرین را برد. به مهرداد گفت: بریم این کفش نارنجی رو بپوشم ببینم تو پام چه جوریه. مهرداد اخمی کرد و گفت: با این کفش روت میشه بری خونه مادرزن پسرمون!!! این بار حتی لبهای شرین هم نتوانست بخندد. :high_heel:


بیست سال دیگر هم گذشت، شیرین در تمام جشن تولدهای نوه اش, که دختری زیبا، شبیه به خودش بود، بعلاوه کادو یک کفش نارنجی هم میخرید. این را تمام فامیل میدانستند و هر کس علتش را می پرسید شیرین میخندید و می گفت:کفش نارنجی شانس میاره. آن شب، در جشن تولد بیست و سه سالگی نوه اش، در میان کادوها،یککفش نارنجی دیگر هم بود... پسرش در حالیکه کفشها را جلوی پای شیرین گذاشت، گفت:مامان برات کفش نارنجی خریدم که شانس میاره....

بالاخره شیرین در سن هفتاد سالگی, کفش نارنجی پوشید، دلش میخواست بخندد اما گریه امانش نمیداد. در یک آن به سن دوازده سالگی برگشت، پشت ویترین مغازه کفش فروشی ایستاد و پنجاه و هشت سال جوان شد... نوه اش او را بوسید و گفت:مامان بزرگ چقدر به پات میاد. :


شیرین آن شب خواب دید که جوان شده کفشهای نارنجی اش را پوشیده و در عروسی نوه اش میرقصد.

وقتی از خواب بیدار شد و کفشهای نارنجی را روی میز کنار تخت دید با خودش گفت:امروز برای خودم یک دامن نارنجی میخرم.



دوستان عزيز من، همين امروز كفشهاى نارنجى زندگيتون رو بخريد، تاهفتاد سالگى صبر نكنيد، اين زندگى مال شماست!

لطفا سكان زندگيتون رو، خودتون به دست بگيريد

قشنگ بود

کاربری از تاریخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ به دوست عزیزم فروخته شد😁 خداحافظ                                                            لطفا فقط هموطنان ایرانی تو تاپیک هام شرکت کنن و یا ریپلای کنن ممنون🙏🏻❤️                                        ستمگران براستی گنهکاران بزرگی اند. اما ستم‌پذیران چه؟ ستم‌پذیری از دیدگاه اسلام همان اندازه گناه است که ستمگری.

👏👏👏👏

اي اميد نااميدا حسييييين😢.                                           تو رژيمم🥰وزن فعلي ٧٣/٤😫هدف اوليه٧٠😣هدف دوم٦٧🙁هدف سوم٦٤😕هدف چهارم ٦١🙂هدف پنجم٥٨☺️هدف ششم٥٥😊انشاالله تا ابان ماه بهش ميرسمممممم🥰🥰🥰😍 

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

کفش نارنجی ب پاهای سیام نمیاد

صَد سال سَفَر کَردَم. 😍 عاشِک نَشُدَم . 😇 یه باره تَرا دیدم دیوانَه شدم   😢    بی تَرا ساهَتی ✨.  ساهَتی دل نَبی راحَت💫.  نیست منی لونتا 😢لونتا کَندَگِ حاجت.  کَندَگ حاجت ✨❤️ دل تَرا داته داتَه بَندر آزاتا 😢✨ تو بلِه دلبر.  دلبر نَههِ مَنی یاتا😢😪⚡️❤️
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   baransiyah7676  |  5 ساعت پیش
توسط   avaz76  |  7 ساعت پیش