2777
2789
عنوان

کلاس زبان

245 بازدید | 33 پست

سلام عزیزان دخترم متولد 89ست

حالا که تابستونه میخوام بزارمش کلاس زبان بعضیا میگن زوده و زده میشه بعضیا میگن نه الان خوبه

کسی هست بچه شو گذاشته باشه کلاس زبان یا بدونه بهترین سن برای یادگیری زبان خوبه

ممنون میشم جواب بدین 😘

دختر گلتون الان ۸ ساله هس درسته؟؟

ای کاش  به جای اینکه  اعتقادات شخصی خودمون رو اشاعه بدیم و روشون به هر نحو ممکن پافشاری کنیم  سعی کنیم که انسانیت  ،معرفت ،دوستی و  حتی محبت رو اشاعه بدیم.

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


از نظر من ک سن خیلی خوبه  کانون زبان ایران بفرستش براش مناسبه منم میرم دخترای حتی کوچکتر از دخترشما دیدم میان 

من صاحب اعمال خویشم،میراث‌دار کردارهای خویش،زاده اعمال خود،در پیوند با کردار خویش،و متکی بر اعمال خود می‌زیم،و هر فعلی که انجام می‌دهم،نیک یا بدمیراث آن به من می‌رسد

سن خوبی برای یادگیری هس.پسر من که مدرسه دوزبانه میره و خیلی خوب هم یاد میگیره

ای کاش  به جای اینکه  اعتقادات شخصی خودمون رو اشاعه بدیم و روشون به هر نحو ممکن پافشاری کنیم  سعی کنیم که انسانیت  ،معرفت ،دوستی و  حتی محبت رو اشاعه بدیم.

اگه خودش علاقه داره بذارینش کلاس

دختر عموی منم علاقه داشت از سنهای دختر شما میرفت کلاس زبان و ولی من متنفر بودم و هر چی مامانم میگفت میگفتم نه زبانو دوست دارم همم انقدر خستم که کشش ندارم که بعد مدرسه برم کلاس.

البته ناگفته نماند من درسم تو مدرسه از اون خیلی خیلی بهتر بود.

من پنجم رفتم و درنظرم بهترین سن هم بود

کینه ای نبودم ،تا آن روزِ لعنتی که ماهیِ هفت رنگِ عیدمان ،وقتی خواستم آبش را عوض کنم دستم را گاز گرفت ...من ماهی ها را بی آزار و معصوم دیده بودم ،اصلا توقِع چنین برخوردی را نداشتم ...از آن روز ، من از ماهیِ کوچکِ تویِ تنگ ، بیزار شدم و هر ثانیه آرزویِ مرگش را داشتم ،،،آبش را عوض نمی کردم ،غذایش را نمی دادم ،هربار که نگاهم به نگاهِ متظاهرِ مظلوم نمایش می افتاد ، اخم هایم را تویِ هم می کشیدم ، زیر لب لعنتش می کردم و سرم را می چرخاندم ...به قدری از گازِ ناغافلش کینه به دل گرفته بودم که بعضی شب ها دلم میخواست ، او را بیندازم توی آبِ جوش تا شاید دلم خنک شود ...این حجم رذالت و سنگ دلی از من بعید بود !شاید هم بچه بودم و کمی در تصوراتم اغراق می کردم ...فقط خواستم بگویم ؛هیچ خیانتی نابخشودنی تر از خیانت در اوجِ اعتماد نیست !!!
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز