2777
2789
نگار جون کلی بهت حسودیم شد انقدر با سیاستی خواهر من بر عکس تو همه کارای سامیار با منه پارک و تاتر و خرید و مهمونی و ..... همسرم که کلا کارش تعطیلی نداره یعنی ما پنج شنبه و جمعه هم تنهاییم یا اکثرا خونه مامانم وقتی هم همسرم باشه خیلی حوصله نداره سامی رو ببره بیرون در همین حد که یه کم باهاش بازی کنه

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

منم دقیقا مثل شما تو کار انجام شده قرار گرفتم وای از این عمه ها..منم زیاد نمیزام محمدآیین با عمش تنها باشه البته منظورم عمع کوچیکشه که وصف خیرشو قبلا دادم... این سری که رفتم خونشون همش موبایلشو میداد این بچه بازی کنه محمدایین با مبایل خدمم بازی میکنه اما من اینقدر دستش نمیدم بگذریم.....
همه مادرا راحتترین توضیحشون اینه که شکم رو بریدن تا بچجه بیاد بیرون راستش هتوز نتونستم با این توضیح کنار بیام شاید به خاطر خاطره ای که از خواهرکوچیکم دارم اینطور حساس شدم طفلک وقتی از بریدن شکم و جراحی شنید اونقدر حالش بد شد که هنوز یادم نمیره جالب اینکه محمدآیین هم کمی عکس العمل به این قضیه نشون داد نازیلا جون از توضیحاتت خیلی خوشم اومد اینکه دلتنگی و.....گفتی بچه اینطور قبول کرده که به خاطر دیدن مادرش به هر نحوی شده از شکم مادرش باید بیرون
به افتخار نازیلا خانوم خوشگل! نازیلا جون هر وقت اراده کنی می تونی یه سری از کارای سامی رو رو دوش آقای پدر بندازی . حتی شده مسواک زدنش رو! اما بزار لااقل تو یه کار کوچیک هم که شده مشارکت کنه. مخصوصا که ماها پسر داریم از الان باید سعی کنیم رابطه پدر و پسر رو صمیمی کنیم. هر چقدر هم ماها بهشون نزدیک بشیم و مادر نمونه و خوبی برای پسرامون باشیم بازم نمی تونیم تو یه سری موضوعات درکش کنیم....
راستی یحیی جونی این روزا بدجوری افتاده رو دور بادکنک بازی ! تازه خودشم باید باد کنه.... نمی دونین با چه سرعتی و چقدم بزرگ باد می کنه! تو چند تا تولدی که هفته پیش داشتیم همه بادکنکا رو تقریبا یحیی باد میکرد و همه تشویقش می کردن! حتی پسرخاله های هفت ساله و ده سالش هنوز بلد نیستن....
آهان یه چیز دیگه .... یه شعری رو تو مهد یاد گرفته که خیلی دوسش داره و اتفاقا الان داره برلی خودش می خونه: یک خانه داریم مانند گلدان گلهای خانه بابا و مامان من دوست دارم پروانه باشم فرزند خوب این خانه باشم دائم بگردم اینجا و آنجا دور و بر آن گلهای زیبا ! عزیزم ! فداش بشم الهی! چقد خوشگل شعر می خونه.... مخصوصا که یه کوچولو هم سینش شین میزنه!
ای جونم یحیی جونی با این شعر خوندنش افرین میتونه بادکنک باد کنه ولی زیاد نزار اینکارو بکنه دل درد میشه ممنون نگار از همین امروز شروع میکنم که به همسرم یه کم مسیولیت بدم راستی مگه یحیی مهد میره ؟
مهراوه اگه میبینی ایین خیلی ناراحت میشه همون ناف خیلی خوبه یه چیزی بگم بخندی چند وقت پیش سامیار کلی تنقلات خورده بود و دلش درد گرفته بود اومد به من گفت مامان میشه منو ببری همون بیمارستانی که من رو از تو دل تو در اورد بگی دل منم ببرن این همه خوراکی که خوردم رو در بیارن راحت بشم
یه نکته هم در مورد بادکنک بگم حواستون باشه به این بادکنکا یه بار من بیادکنکی رو که از شیرینی فروشی خریده بودم باد میکرد که در حین فوت کردن ترکید و خورد تو صورتم و صورت و چشمام سرخ سرخ شده هر وقت هم این بچه میخاد بادکنک باد کنه اول به باباش میگم تستش کنه بعد .... خودم که دیگه میترسم
نگار جان قدر شوهرتو بدون اینهمه سرش شلوغه بازم همیشه خودش بچه رو میبره پارک؟؟باش همکاری کن خواهر ... گناه داره بنده خدا الان من در نقش خواهرشوهر . در مورد مشکارکت پدر تو کارهای کوچیک مثل مسواک زدن و. موافقم....
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز