2777
2789
الان ساعت ناهاریمون بود تو شرکت و من به عشق شما تند تند غذامو خوردم که بیام و اینجا براتون بنویسم. عکسها برای همین دو ماهه اخیر بود که بهداد رو بردم میدون هفت حوض آب بازی . خیلی کیف کرده بود یک روز هم رویا جون با ایلیا جونم اومده بود که دیر رسید و فواره ها رو بستن و بهداد و ایلیا کلی با هم شیطونی کردن و عشقولانه همدیگر رو بغل میکردن تو گوشیم خیلی عکسای خوب نداشتم انشاالله بتونم روزهای آینده هم همین وقتها میام و مینویسم. تو خونه که دیگه اصلا وقت نمیشه .
راستی نمی دونم فسقل های شما هم هنوز کلمه ها و جمله ها رو اشتباه تلفظ میکنن یا نه ؟ بهداد هنوز ضمیر ها خوب تشخیص نمیده حالا چند نمونه براتون مینویسم کلی بخندیم به این مرد کوچولوی ما... هواپهما اوتاف شده( هواپیما افتاد) جایی گیر کرده صدا میکنه مامان پانی کمکش کن. گوبون بیرم من ( قربونت برم من) استوخر سوار بشم(اسکوتر) بستنی گیفی بخوره بهداد عجیببا ( عجیبه ها) اومده میگه مامان برم بالای میز میگم نخیر ، برگشته میگه آخیر پارسا اومده دنبالش میگه میای بریم کوه ، میگه نه دادا بریم روخدونه دارم براش بادکنک باد میکنم یک دفعه داد میزنه بسه مامان پانی بکِته ( میخندم میگم بترکه ) اونم حرفش رو تصحیح میکنه و میگه بِکِرته

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


سلام به همه دوستان عزیز منم چند روزی هست اومدم البته اهواز نبودم رفته بودم پیش خواهرم .....ماه اخر باداریه و استراحت مطلق باید باشه قبل از عید فطر هم دکتر احتمال زوودرس داده بود که شکر خدا به خیر گذشت...
نگار جون رسیدن بخیر زیارت قبول چی شده ؟؟کی ناراختت کرده بگو همگی بریم گیس کشی.. ما که اینکاره نیستیم البته ...ولی خب اصلا پسرای غیرتیمون رو میفرستیم سراغشون حالشونو بگیرن من که نمیدونم چی شده و چکارت کردن ...اگه وست داشتی تعریف کن شاید آرومترت کنه. اما معمولا تو سفر و تو عروسی خستگی زیاد و توقعات زیاد دیگرون و تا حدی هم شلوغ پلوغی تحمل ادمو پایین میاره یادم میفته به عروسی خودم وخواهرم که 5 روز فاصله داشته و بنده خدا مادرم که چقدر صبوری کرد تا این دو عروسی پشت سر هم با اوهمه مهمون راه دور به خیر و خوشی تموم بشه
به قول نگار جون الان موضوعات مهمتری در مورد بچه هامون مطرح میشه قبلا هم گفته بودم که الان بیشتر به کمک هم نیاز داریم اما کمتر در مورد بچه ها صحبت میشه یه سوال دارم بخصوص از مامانای باردار الان بچه های ما خیلی بیشتر از قبل میفهمن و خیلی کنجکاوتر شدنتا حالا بچه های شما سوالی در مورد نحوه خلقت پرسین؟؟؟ من به محمدایین در همین حد گفته بودم که مامانا میرن از بیمارستان نی نی میارن و همه اولش نی نی بودن اما از دور وبرمون(البته از بچه ها بیشتر) چیزایی میشنوه که از حد کنترل من خارجه مثلا بچه خواهرم بهش گفته نی نی شون تو شکم مامانشه و من با اینکه ازش خواسته بودم اینجور چیزا رو به ایین نگه ولی خب بازم گفته بود خودشم بچه است البته(6.5 سالشه)و توقعی نمیشه داشت شایدمشکل از اینه که همباری بچم شده پسرخاله سه سال بزرگترش... نه میشه توقع تربیتی از اون بچه داشت و نه میشه مانع ارتباطشون شد نمیدونم بچم چه ذهنیت و تصوری از این قضیه داره..و اصلا ذنش درگیر شده یا نه در مورد خواهرم چیزی نمیپرسه اما در مورد یه خانم بادار دیگه که فهمید بچش تو شکمشه فوری پرسید مامان نی نی اش چطوره رفت تو شکمش مگه قورتش داده؟؟؟؟ و بعد سوالای بعدی که چطور قراره از تو شکمش بیاد بیرون پسرخواهرم (دستش درد نکنه) از توضیح این موضوع هم کوتاهی نکرده بود وگفته بود میره بیمارستان خانم دکتر به شکمش چاقو میزنه و بچه رو میاره بیرون(ظاهرا این چیزا رو از بچه های مهدشون شنیده) و من فعلا فقط این توضیح رو به ایین دادم که نه بچه از تو ناف مامانش بیرون میاد..وقتی بچه بودم و از مادرم پرسیدم چطور از شکمت بیرون میام مادرم این جواب رو داده بود و این تنها جوابی بود که منو اون موقع قانع کرد چون همیشه برام سوال بود که پس مادرایی که بدون جراحی بچشونو به دنیا میارن چطور زایمان میکنن صلا دلم نمیخاد از جراحی و بریدن شکم یا جای دیگه از بدن پیش بچم تو این سن بگم... و یه موضوع دیگه البته واقعا ببخشید در مورد نواحی شرمگاهی بچه های شما هم سوال میپرسن؟؟شما چی جواب میدید؟ من اگه یادتون باشه قبلا هم گفته بودم که از کلمه جیشی برای تعریف اون ناحیه استفاده کردم و حالا خوشحالم که چیز دیگه ای نگفتم هم میخاستم کلمه پرتی نباشه و هم زشت نباشه چون این بچه ها تو این سن هر کلمه و هر زمانی ممکنه به زبون بیارن و شرم و...نمیشه به این راحتی حالیشون کرد حالا گاهی ایین از من میپرسه مامان تو هم جیشی داری؟؟تو هم با جیشی جیش میکنی؟؟ موقع دستشویی رفتن این سوال رو میپرسه بهش یه بار کگفتم ادم نباید موقع دستشویی رفتن کسی نگاش کنه گفت من که نمیخام نگاه کنه فقط پرسیدم تو هم جیشی داری؟؟ منم ناچارا گفتم اره همه دارن اما راستش نمیدونم چرا اعصابم از این سوال و جوابا خورد میشه..میترسم پیش کسی مطرح کنه ... یادمه خواهر کوچیکم ایتدایی بود که پرسید وقتی بچه به دنیا میاد چطوری میفهمن دختره یا پسره و این سوال رو از هممون (حتی از داداشام پرسید) کشوندمش کناری و براش توضیح دادم مامانم فکرشم نمیکرد خواهرم تو این موراد اینقدر شوت باشه نمیدونم واقعا باید چکار کرد چون مسئله حساسیه یه توضیح نابجا ممکنه باعث کنجکاویی و حساسیت بیشتر بشه نمیشه هم بچه بچه رو تو ناآگاهی رها کرد ... خواهش میکنم تو این مورد اگر نطری دارید با توضیح و مثال بگید باید چکار کنیم حد توضیح برای بچه در هر سنی متفاوته و ما چون بچه هامون همه همسن هستن میتونیم از توضیحات و حدود تعریف همدیگه کمک بگیریم
سمیرای عزیز تسلیت میم فوت عموی گرامی رو. امیدوارم روحشون قرین رحمت الهی قرار بگیره.... راستش خیلی دلم می خواد همه اونایی که جف پا رو اعصابمن رو بفرستم تو سطل آشغال ذهنم..... اما چه کنم که روحیه خیلی حساسی دارم و خیلی زمان میبره تا این کارو بکنم.... البته بهم ثابت شده هر چی پرونده شون تو ذهنم باز بمونه قلبم رو سیاه تر و کینه ای تر می کنه.... بگذریم.... خودت خوبی؟ کارت خوبه؟ سارای گلم با مهدش کنار اومده؟ ببوسش ..... وایبر هم میام گاهی .... می خونمتون!
پانی جون مشکل همین جاست دیگه..." توکل!" یه کم ضعیفم توش.... یعنی یه جورایی در مواجه با مشکلات تو این مورد باید دوستی رفیقی نکته دانی(!) بهم تقلب برسونه! می ترسم از روزی که هنوز تو این مورد ضعیف باشم و تو امتحانش تک بیارم..... چه عکسات حالم رو خوب کرد.... ممنون. ببوس بهداد عزیزم رو. میگم خو تا هفت حوض اومدین می اومدین یه سر پیش ما دیگه! این حرف زدنای فسقلی ها هم دنیایی داره ها..... من که دیگه رسما شدم " مامان فر!"
سلاااااااام خاله مهراوه عزیز! نه خسته خواهر جان! به سلامتی داری خاله میشی؟! ایشالله همه چی به خیر بگذره.... خیلی دوس داشتم تعریف کنم اینجا ... اما نمیشه دیگه.... از خستگی و شلوغ پلوغی هم که نگو .... داااااااااغون شدیم!
مهراوه جون منم خیلی وقتا به این موضع فکر میکنم .... همین جواب دادن به سوالای جنسی بچه.... در مورد به دنیا اومدن بچه که چیز بدی نشنیده.... نگران نباش..... اینکه چه جوری رفته تو دل مامانش من میگم مامان و بابا دعا می کنن نماز می خونن اگه مامان و بابای خوبی بودن خدا بهشون یه نی نی میده. بعدش که نی نی تو دل مامانش بزرگ شد گنده شد مامانش میره بیمارستان پیش خانوم دکتر. اون بلده نی نی رو به دنیا بیاره. بعدش میده بغل مامانش که بیارتش خونه! تا حالا یحیی خودش سوالی نکرده ولی من هر از گاهی عکسای کوچیکیش رو نشون میدم و میگم که نی نی بوده و دندون نداشته و شیر می خورده و تو لاستیکی جیش میکرده واینا. در مورد بچه نوزاد بیشتر ذهنش رو می برم سمت مسائل کوچیک بودنش و ناتوان بودنش.... تو این زمینه کتاب هم هست اما من که چند تا خارجیش رو ورق زدم خیلی چرتو پرت توضیح داده بودن. مثلا رفته بود شروع کرده بود از تخمک و اسپرم با شکل طنز آمیز توضیح داده بود!!!! اما یه کتاب تازگی ها خواهرم برای یحیی گرفته با عنوان" تولد نوزاد جدید" خیلی خوبه. ایشالله ازش چند تا عکس میگیرم میزارم.....
در مورد سوال دومت هم .... خوب خواهر جان بالاخره می پرسن دیگه ... خجالت نداره که.... به نظر من خیلی عااااادی برخورد کن.... حتی رو برنگردون نخند لبت رو گاز نگیر..... من فقط وقتی می خوام تو این مورد باهاش حرف بزنم آروم حرف می زنم و کوتاه. خیلی هم توضیح نمی دم و زود موضوع رو عوض میکنم تا سراغ سوالای بعدی نره! بهش هم گفتم که هر میخواد جیش بکنه نباید کسی ببینتش.... حتی مامان و بابا! من که باهات میام فقط میام می شورمت نگاه که نمی کنم!
سلام دوستای خوبم. مهراوه جون مبارک باشه و انشالله به سلامتی چشمتون به روی فرشته کوچولوی بی بال ِ خواهر جان روشن بشه . خاله شدن واقعا یکی از شیرین ترین اتفاقات این روزگاره تلخه
نگار جان ممنونم ازت که هستی هم چنان واقعا زمان مهم ترین تسکینه برای حرفها و رابطه های ناراحت کننده خانمی اگه میتونی یه قرار صبح جمعه هفت حوض بگذاریم، رویا و ایلیا هم حتما میان و به بچه ها آب بازی خوش میگذره بهداد الان یکمی سرماخورده ولی به امید خدا جمعه هفته آینده اگه بتونیم قرار بزاریم خوب میشه اگه دوست داشتی میام دنبالت 1ساعت بیشتر نیست و آقایون هم یه استراحتی میکنن تنهایی صبح جمعه تو خونه ما غروب های پنج شنبه و غروب جمعه سه تایی با هم هستیم ولی بهروز صبح جمعه حوصله نمیکنه بیاد بیرون زیاد چون هوا گرمه و اونم دوست داره چندساعتی استراحت کنه ولی من خودم اکثر جمعه ها صبح یک ساعتی بهداد رو میارم تا هفت حوض آب بازی(11 تا 12)
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز