نگار جان فکر نکنی همه سرگرم وایبر شدیما.... اونجا هم خیلی سوت و کور شده . خیلی همت کنیم یه سلام صبح بخیر و حال و احوالی کنیم . ملی هم رفته تو فاز دپ و هیچ پیداش نیست
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
پانی جون من همچنان هستم و میام.... اما خوب چه میشه کرد دوستان این تاپیک خدا رو شکر همیشه سرشون به کارای خیر گرمه و دیر به دیر سر می زنن! دیگه نمیشه به زور کتک و چماق بخوایم بیان اینجا از احوالات خودشون بگن که! والا! من فقط تنها کاری که می تونم بکنم اینه که براشون خیر و خوشی آرزو کنم. همین! میگم کلک تو از کجا فهمیدی تو ذهن من چی میگذره؟! خیلی حال کردم زدی وسط خال! جدا ؟! اونور هم خبری ازشون نیس؟! ملی که گفته بود اثاث کشی داره.... مهراوه هم از وقتی رفت اهواز خبری ازش نیست.... شاید اونجا بهش خوش گذشته و هنوز نیومده.... رویا رو هم حدس می زنم رفته باشه پیش مامانش. متاسفانه گوشیم رو مجبور شدم فرمت کنم و شماره همه دوستان جدیدم پاک شده... نگین هم که اومد یه سک سکی کرد و دوباره رفت که رفت.... از مرجان و آسیه و شبنم و نازیلا و بقیه هم که خبری ندارم.... نگران سمیرا هستم که نکنه برای پدربزرگشون اتفاقی افتاده باشه.... . . . چقد دلم برای کوچولوهای تاپیکمون تنگیده!
نگار جون ما هم خوبیم،پدربزرگم هم تو همون وضعیت هستن یعنی تقریبا ً بیهوش، فقط از خدا میخوام که اذیت نشن گرچه فشار زیادی روی همه مخصوصاً مادرم و خاله م هس،ممنون که به یادم بودییییی
هنوز دارم دنبال داروخانه میگردم و انگار من هرچی بیشتر تلاش میکنم کمتر نتیجه میگیرم،حتماً حکمت و مصلحتی هست،نمیدونمممممم تو رو خدا یه کم از سفرتون بگو اینجا یه کم رونق بگیره،تا خودت نباشی اینجا حال و هواش عوض نمیشه هااااا
ببینم چیکار می تونم بکنم؟! . . . آهان عکس چطوره؟! سر حرف دوباره باز میشه؟! باوشه... اینم یه عکس از عید نوروز امسال. پسرکم چه ذوقی داشت که عید شده و عیدی جوجه گرفته!
سمیرای عزیزم من همیشه به یادتونم. مشهد که رفته بودم عین دوستان چندین ساله ام همه تون رو یاد کردم... جاتون خالی خیلی خوب موقعی رفته بودیم. هم از لحاظ آب و هوایی() و هم از لحاظ خلوتی حرم! البته حرم رضوی که خدا رو شکر هیچ موقع سال خلوتی نداره اما به نسبت دفعات قبل که رفته بودم بهتر تونستم زیارت کنم. چون موقع امتحانات بود فقط بچه های زیر دبستان تو حرم می دیدیم. یحیی جونی هم کلی با بچه ها تو رواق ها و صحن ها می دوید. با اینکه دو روز بیشتر اونجا نبودیم اما زیارت دلچسبی کردیم. از وقتی اومدیم یحیی جونی برای همه قصه امام رضا رو تعریف می کنه. اینکه امام رضا رفت نماز خوند و دعا کرد که بارون بیاد. بعدشم رفت آهو رو نجات داد! عزیزم... خاله هاش که زنگ می زدن مشهد باهامون صحبت کنن بهشون می گفت : " رفتیم حرم به امام رضا سلام بدیم اما امام رضا همش خواب بود! " وارد حردم که می شدیم خیلی بامزه تعظیم می کرد و سلام می داد... خوش به حال پانی جون و بهداد گلم که الان اونجان.... اینم چند تا عکس خاطره انگیز از سفرمون.(دو تا عکس هنری اول رو خودم گرفتم ها! ): در مورد پیدا کردن داروخانه هم ... خودت که بهتر گفتی هر چی خیره ایشالله پیش بیاد...
سلام سلام نگار جونی زیارتت قبول آخی چقدر که من دلم هوای امام رضا رو کرده... 8 ساله نرفتم... به شایلین که تو مهد جدیدا اون شعر رو یاد دادن که .... غرق نور است و طلا ....
نگار جونی بچه ها تو وایبر خبر دارن ما هفته پیش رفتیم و دندونای شایلین رو درست کردیم... به روش sedation ( دندانپزشکی در خواب... ) درگیر اون بودیم خدا رو شکر گذشت... روزای پر از استرسی بود...
ای وای شبنم چی شده بود دندونای شایلین جونم؟! یه کم در مورد روشش توضیح میدی؟ یه چیز میخوام بگم روم نمیشه..... میگم .... از این روشها برای بزرگترا هم استفاده میشه آیا؟! آخه من شدیدا از دندونپزشکی می ترسم و یه جورایی متنفرم! می دونم وضع دندونای عقلم خوب نیست و هر از گاهی مثل امروز بدجوری دردش می پیچه تو فکم اما همش سعی می کنم تحمل کنم. آخه یه خاطره خیلی تلخ از دندونپزشکی دارم .... ولی دارم با خودم کلنجار میرم تا موردش اورژانسی نشده برم فک کنم این دفعه دیگه داره جدی جدی درد میگیره! چه دلم هوای اون شعره رو کردش یهو.... " غرق نور است و طلا گنبد زرد رضا بوی گل بوی گلاب می رسد از همه جا ...." درست خوندم ؟! بقیه اش پس چرا یادم نیس.... ایشالله شما هم به زودی طلبیده بشی و یه زیارت دلچسب و با معرفت نصیبت بشه.