2777
2789
فرانک تو رو خدا اشتباه منو نکن النا گناه داره اگه خیلی بهش وابستس هی مدت زمان خوردنشو کم کن

سامیار با اینکه مداوم پستونک دهنش بود وخیلی بهش وابسته بود الان دیگه فقططططططططططططططططط موقع خواب میخوره وبعد این که خوابش برد تف میکنه بیرون و تو این 2 روز دوباره داره خوابش تنظیم میشه
ملی جون منم تبریک میگم. ایشالله هر روز با خبرای خوب بیایی. نکته خیلی مهم و اساسی تو شخصیتت به نظر من اینه که برای حل مشکلاتت از دیگران که البته اونا رو ذی صلاح می دونی کمک میگیری. مثل همین مشاور و روانشناس که گفتی. این خیلی خوبه که آدم برای حل مشکلاتش فقط روی عقل و منطق خودش حساب نکنه. در هر حال امیدوارم خودت ومایای گلم بهترین روزا رو در پیش داشته باشین...

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



مژگان جون میدونم چی میگی ... اگه خواب بچه تنظیم نباشه آدم تمام روزش رو بی حاله و بی حوصله . اونم شما که موقعیتت خیلی فرق میکنه. اما من فکر می کنم مشکلت قابل حله. فقط یه همکاری جمعی از طرف خونواده رو می خواد.
مثلا به نظر من شما باید پارمیس رو صبح زود بلندش کنی. حدودای هفت صبح. البته با هر چی که دوست داره از خواب پاشه. مثلا پسر من صبحها اکثرا شش ونیم صبح بیداره . اما اگه بیدار نشه ما چراغا رو روشن می کنیم. سفره صبحانه رو که خیلی دوست داره پهن می کنیم و براش کارتون بره ناقلا که عاششششششقششه میذاریم. یه چندتایی هم آهنگ که از تلویزیون پخش شده و دوست داشته براش ضبط کردم و میذارم. خلاصه که صبحها با آهنگ و بازی و خنده و بوس و ... اینها بیدارش می کنیم.
حالا پسر من که میره مهد و یازده و نیم ناهار میخوره و دوازده تا دو معمولا می خوابه ( بعضی وقتها هم اصلا نمی خوابه!). ولی شما هم سعی کن دخترت نخوابه تا ظهر که بهش زود ناهار بده و دوازده بخوابونش. یکی دو ساعت خواب برای ظهرشون کافیه.
بعد که بیدار شد باهاش بازی کن، براش کارتون بذار، پارک ببرش، حمومش کن، خلاصه که بچه رو خسته کن. تا ساعت هشت شب که بهش شام میدی. خوب به نظرت بچه ای که دو بعدازظهر بیدار شده و کلی بازی کرده و خسته شده ساعت نه خوابش نمیاد؟ پسر من که نه و نیم شب از خواب بیهوش میشه. تو طول روز هم که اصلا شیر نخورده و شب یه کم برای خواب میخوره و می خوابه!
البته نمیشه هر نسخه ای رو برای هر بچه ای پیچید... ولی من ریز برنامه پسرم رو برات گفتم که بگم اگر بچه عادت به برنامه بکنه خوابش هم تنظیم میشه. اما من پوست انداختم تا پسرم منظم شد. خیلی صبر و حوصله می خواد. همسرم هم خیلی بهم کمک کرد. ولی سختی اش فوقش بیست روزه. بعدش همه چی روبه راه میشه.
فقط مژگان جون باید این روزا دیگه شروع کنی و عادت های بد دخترت رو اصلاح کنی. وگرنه با اومدن مسافر کوچولوتون وضع خیلی پیچیده می شه.
ببخشید اگه خیلی حرف زدم. فقط خواستم کمکی کرده باشم. بازم اگه سوالی داشتی در خدمتم.
راستی یحیی جونی بلده کتاب بخونه!!! الان تعداد کتابهایی که بلده سه تا شدن: " خروس نگو یه ساعت" ، " نی نی عسلی من کجاست؟" ، " حسنی نگو یه دسته گل!"
البته با زبون خودش و ادا واصولی که من بهش یاد دادم!!! وای نمی دونین که چه کیفی داره وقتی داره خودش با دقت کتاب رو ورق میزنه....
هر جا هم که میریم همه میگن براشون کتاب بخونه!
هر روز هم تو راه برگشت از مهدکودک همه کتابا رو از حفظ با هم مرور می کنیم! فقط نمی دونم چرا مردم که از کنارمون رد میشن یا دارن بهمون می خندن یا با تعجب نگاهمون می کنن... آخه مگه آدم با بچه یه سال و هشت ماهش نباید حرف بزنه؟ فقط باید باهاشون آغون آغون کرد؟؟؟؟ خوب من دوست دارم باهاش مثل آدم بزرگا حرف بزنم! مثلا ازش بپزسم اون روز کدوم یکی از دوستاش اومده بودن، اینکه ناهار چی خورده ، خوابیده یا نه، با کی اون روز بازی کرده و کلی حرف دیگه...درسته که یحیی جونی هنوز نمی تونه جواب سوالای منو بده و خوب حرف نمی زنه اما من که می دونم پسرم دوست داره باهاش حرف بزنم و تحویلش بگیرم. این گناهه؟؟؟
خیلی جالب بود نگار ! ملی جان منم بهت تبریک می گم ... امیدوارم دیگه به چنین بلایایی گرفتار نشی!

هایا هم ساعت 8 تا 10 بسته به اینکه بعداز ظهر چقدر خوابیده باشه می خوابه ... بعدش صبحا هم از 7 تا 8.5 بیدار می شه ... ظهرا معمولا بین 1 تا 2.5 می خوابه حدود 1 ساعت و نیم ... الان یکی دو روزه خوابش بد شده ویه سره نمی خوابه هر نیم ساعت بیدار می شه ... باید بچه ها بعد از ظهر یه چرت بزنن براشون لازمه ... من هر وقت هایا رو به زور نگه داشتم شبم نتونسته خوب بخوابه ... حتما سعی می کنم که بعداز ظهرا یه ساعت هم که شدبخوابه

http://www.womenshealthmag.com/
الان هایا به سه زبان کردی، فارسی و انگلیسی صحبت می کنن هه هه ... بچه ام گیج شده بعضی چیزا رو کردی می گه بعضیا فارسی بعضیا رو هم انگلیسی. به اسب آبی می گه هیپو(انگلیسی) ... به پروانه می گه پپوله (کردی) ...به خرگوش هم می گه خرگوش ... خلاصه تو مهد مربیاش کردی هم یاد گرفتن :)
http://www.womenshealthmag.com/
ملی جون موفقیتت رو بهت تبریک میگم امیدوارم هر چه زودتر کارهات روبراه بشه و هر چی دوست داری همونطور بشه


بچه ها بقیه هم لطفا جواب بدین الان با این وضع گرونی ها چه پوشکی استفاده می کنین؟


نگین جون پوشکشو عوض نکردی؟ منظورم اینکه همیشه از یک مارک استفاده می کنی؟ من بعضی اوقات که پوشک های دیگه رو امتحان میگنم بعضی هاش به سمر نمیسازه و پاهاشو حسابی میسوزونه.
حال همه ما خوب است اما تو باور نکن.
سلاااام من اومدم البته دلتون برام تنگ نشده بود ولی شمال بودم رفتیم با خواهرم مادر درمانی آخه یه عالمه دلمون واسه مامانمون تنگ شده بود.

اینقدر پست خوندم که کف کردم .. ولی از چند تا خبر کللللللللللیییییییییی خوشحال شدم...

اول واسه ملی عزیزم که تونستی خونت رو پس بگیری ..
تبریک میگم مامان نمونه که با تموم مشکلاتت این همه با مایا عروسکم بازی میکنی... من بی اعصاب باید یاد بگیرم ازت.....

و مژگان جونم تببببببببببببرییییییییک که دوباره میخوای هفت خان رستم رو رد منی و مادر بشی و امید وارم پارمیس منتر اذیتت کنه تا آرامش بیشتری این دوران رو بگذرونی....من که فکر میکنم مقطعی باشه این مشکل خوابش و با صبر و تحمل حل شه البته اگر بشه تحمل کرد...

نازیلا جونم امیدوارم بهتر شده باشی ... منم رومینا رو از پستونک گرفتم و 3 شب پدرم رو در آورد اما الان خدا رو شکر بهتر شده ..بعضی وقتها یادش میاد میپرسه پپوسک کو؟؟ منم میگم اخ شده و میره و با خودش حرف میزنه میگه اخ شده دخترم دیگه نخوری ها باااشه؟؟؟خوووب؟؟؟
میفهمم که با خودش کنار اومده خدا رو شکر تا پروژه بعدی یعنی از شیر گرفتن....

خوشحالم که سارای گلم چیزیش نبود...

کلی از دست النا خندیدم ..خدا حفظش کنه... خیلی پرحرفی کردم ...

راستی مگنولیای عزیزم همیشه با حرفهات چیز های جدید یاد میگیرم ممنون....
خدایم....صدایت میزنم ....بشنو صدایم....
سلام بچه ها. اول از همه ملی که کلی لذت بردم از اینکه خونت رو پس گرفتی. اونم چیزی که با زحمت خودت خریدی. امیدوارم این نوشته ها سالیان سال اینجا بمونن و مایای عزیزم بخونه و بدونه مامانش برای آسایش و راحتییش چقدر تلاش کرده و اینکه مامانش الگوی یه زن خودساخته و با روحیه و مهربونه.
مامان رومینا جون رسیدن به خیر. پس با این مامان درمانی تا چند وقت توپ توپی . خوشحالم که چیز به درد بخوری برای شما تو حرفام بوده .
مرجان من پوشک مرسی استفاده می کنم. به نظرم کیفیتش خوبه و قیمتش مناسبه. پوشکای خارجی خیلی گرون شدن. واقعا دلم نمی یاد این همه پول بی زبون واسشون بدم. یاد ایامی که فقط پمپرز می گرفتم!
لیلی چه بامزه که هایا کردی بلده. فکر کنم اگر تو خونه حرف بزنید با خودتون واقعا بچه دو زبونه بشه.
نگار جون به نظر من که این کاری که می کنی خیلی قشنگ و خوبه. حالا هر کی می خواد هر جوری نگاه کنه. من و ملودی هم همیشه این کارو می کنیم و خیلی با هم حرف می زنیم. چه خونه باشیم و چه بیرون.
یاس نقره ای جان پستت در مورد شیر شب منو برای قطع شیر شب ملودی مصمم کرد. دو شب گذشته بهش شیر ندادم. هر دو شب دو بار بیدار شد و هر بار کلی گریه کرد و گفت ملودی می می می خواااااااااااد و گوله گوله اشک ریخت و دست و پا زد ولی بهش ندادم. باباش می رفت از تو تختش برش می داشت و کلی راه می بردش و لالایی می خوند تا خوابش می برد. در واقع وقتی بهش می می نمی دادم اصلا نمی خواست بغل من بیاد و با گریه و هق هق می گفت بغل بابا برم، راه بریم. ولی در کل بهتر از وقتی می خوابه که دم به دقه شیر می خورد. 6 صبح بهش می دم و صبح هم که بیدار می شه خیلی خوش اخلاق تره. امشب شب سومه. خدا به خیر کنه. چون شب دوم از اول خیلی بیشتر کولی بازی در آورد. اما عزمم جزمه.
چند روز قبل به خونه ما زنگ زدن و گفتن ملودی رو چهارشنبه بیارید برای تست تنبلی چشم. محلش هم سرای محله شهرکمون بود. هفته قبلش هم زنگ زده بودن که من نبردم. شک داشتم که اصلا برای بچه انقدری عملی باشه یا نه. اما امروز بردم. خیلی راحت بود. بچه تو بغل خودمون نشسته بود و اونا یه دستگاه که توی دست خودشون بود و روش هم چشم و دهن داشت و بامزه بود و صداهای جالب برای بچه ها ازش خارج می شد از همون فاصله نیم متری جلوی صورت ملودی گرفتن و ملودی هم محو دستگاه شد و جم نخورد و سه سوته تموم شد. هم برای تنبلی چشم بود و هم ضعف و هم آستیگماتیسم. گفت ملودی یه کمی زمینه آستیگماتیسم داره که فعلا کاری نباید کرد و شش ماه دیگه دوباره ببرم. هزینه ش هم 4800 بود. به شماها هم زنگ زدن؟ شماره ها رو از مرکز بهداشت ها می گیرن و برگزار کنندش هم سازمان بهزیستی هست.
مرجان بعدش هم همونجا ملودی رو بردم خانه بازی و جاتون خالی 2.5 ساعت بازی کرد و الناز جون حسابی رفیق شد. ببینیم کی بالاخره قسمت شه با هم بریم. لیلی جان اگه تونستی شماره تو برام بزار که با شما هم هماهنگ کنیم.
اول از همه ی دوستای گلم واسه حمایتاتون تشکر میکنم. نازیلا، نگار، لیلی، مرجان و آسیه و مهرگان که شاید دوست جدیدمون باشی اما فراموش که نمیشی عزیزم.
اینو بگم که من خیلی هم قوی نیستم اما به خودم گفتم باید کفش آهنی این راهو بپوشم و تا آخرش برم امیدوارم که زود زود به آخرش برسیم - به خودم دلداری میدم که آدم باید زندگی رو زندگی کنه والا به آخرش برسیم که دیگه لذتی نداره!

حالا گزارش از شیر گرفتن که یه ماهه میخوام تمومش کنم.
دیشب اولین وعده ی شیر مایا رو کم کردم
دو بیدار شد با اینکه شام هم خورده بود فقط می می میخواست اراده کردم یه ساعت بیدار موندم براش کتاب خوندم و اون لجبازی کرد.. براش قصه گفتم و بازم قبول نکرد تا اینکه بالاخره خسته شد و تو بغلم خوابید ..
حتی وقت خوابیدن هم شیشه رو قبول نکرد اصلا گشنه نبود بعضی شبا که شام نمیخورد واقعا گشنه بود اما دیشب نه.. خلاصه سه و نیم گذاشتمش تو جاش و موفق شدم. دیگه فک کنم حالا حالاها همین بساط باشه.
نگار یحیی جونی شما هم خوب حرف میزنه هااااااااااا حال میکنی دیگه. معمولا از پسرا انتظار نمیره تا قبل دو سال مهارت کلامی داشته باشن.
منم مث تو و آسیه و مطمئنا بقیه مامانا با بچه ها تو خیابون یا هر محیط دیگه حرف میزنم. نصفی از جوابا هم هوووم هست! یعد میگم مایا مامان هوم آخه یعنی چی؟؟ میگه بعله!
مرجان من همه چیز گرفتم ایرانی خارجی! اما دخترکم الان سه چارماهه خانوم حساسیت میدن به ایرانیا.. مجبورم میفهمی! مجبورم از خارجی استفاده کنم. اول پمپرز! بعد گرون شدن رفتیم سراغ ای وی بی بی! بعدم هاگیز که بهتر بود و جان به به! و دیگه این هفته باید برم با گرونی کنار بیام و بخرم خوب!............. گریه!!!!
آسیه هنوز به ما زنگ نزدن. من هم خوشحال میشم.. هنوز نبردم مایارو معاینه چشم.
وای نگار آفرین به یحیی جون ماشالله کتاب میخونه عزیزمممممممممممممم

منم با سامیار مثل آدم بزرگا حرف میزنم حتی ازش نظر خواهی هم میکنم
یه وقتایی لباس میپوشم میگم به نظرت خوبه میگه آره
وقتی هم میخوام لباس تن خودش کنم بعضی وقتا خودش انتخاب انتخاب میکنه که چی بپوشه
راستی سامیار عاشق لباسههههههههههههه
چه خوب که هایا جونم به 3 زبان حرف میزنه

مهرگان جون رسیدن به خیر
خوش به حالت که رومینا با قضیه پستونک کنار اومد ولی سامیار نتونست بخوابه 15 روز تمام گریه کرد و نمیتونست بخوابه
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792