متولدین اسفند 89 (شماره 2)

سمیرا عزیزم واقعا از خدا می خوام که هیچ مشکل جدی نداشته باشه سارای عزیزمون و به زودی بیای خبرای خوب بدی.

مژگان جون ملودی هم اگر جایی باشه برای اون جذاب نباشه همش می خواد بریم. تو ماه گذشته ما 4 تا عروسی دعوت بودیم. اما پس از رفتن اولیش پآنچنان از کرده خود پشیمون شدیم که دیگه بقیه رو نرفتیم

راستی شماها بچه ها رو برای معاینه چشم بردید تا به حال؟

از تک تکتون ممنونم که جواب دادید. من گاهی اوقات برای شامش یه غذای دیگه درست می کنم مثلا کتلت.. سوپ و ...
ساینا بعضی وقتا صبحانه نمی خوره.. آخه فقط تخم مرغ دوست داره که اونم بعضی روزا میل نداره! شیر پاستوریزه هم کم می خوره. مثل نی نی های شما معمولا ناهارشو بعد از خواب ( بعد از صبحانه) می خوره.

سمیرا جان واقعا بعضی دکترای ایران طرز برخورد مناسب و درست رو بلد نیستند. ابدااااا به روحیات بیمار و خانوادش توجهی ندارن!!! ایشالا که سارای نازنینمون هیچیش نیست و زود خوب شه.

بچه ها امروز ساینا رو بردیم دکتر. آخه چند ماهه روی پوست سرش یه خالهای قهوه ای زده.. که گاهی اوقات با شستن سرش توی حمام بعضیاش کنده میشد.. اگه زودتر نبردمش دکتر چون فکر می کردم پوسته های مربوط به نوزادیه که کم کم رفع میشه. دکتر دو تا پماد نوشت گفت اگه خوب نشد ببرید پیش متخصص پوست. دعا کنید زود خوب شه. یادتون نره ها! مرسی.

سمیرا نیومدی بگی چی شد دخترمون ایشلا تا حالا خوب شده باشه.
رویا جون خسته نباشی و موفق باشی تو درس خوندن ومامان بودنت هر دو. سخته خوب! تو میتونی دختر. کیان جونم ایشالا زودتر از آب و گل درآد.
سارا منم حوصله ندارم نمیدونم چم شده اصلا حس نوشتنم نمیاد..
آسیه نه من نبردم مایا رو واسه معاینه چشم. سه سال یا شش سال نبود تایمش؟؟
مژگان مایا معمولا تو مهمونیا اذیت نمیکنه. اگه فضای رقصیدن و دویدن براش باشه. ولی کلا اینکه هی باید دنبالش بدوم سخته برام. آخرش کمردرد و ... مایا به من نمیگه بریم یا چسبیده به من نق میزنه یا خودش میره (تضادش زیاده این بچه.)

نازیلا جون سعی کن عصبانی نشی و از بچه ها دورش کنی و براش توضیح بدی که چه کار بدیه .. خیلی صبرت باید زیاد باشه خدا رحم کنه به مامانا!
نگین جونم قد و وزن و لیستش به فراموشی سپرده شده ده بار اومدم نوشتم نیومد. من زیاد وقت نداشتم بگردم پیداش کنم برات ولی نه که تو اون تاپیکه خیلی کار راحتی نیست برام چون یا باز نمیشه یا حرکت نمیکنه ...
مونا عروسی چطور گذشت بیا عکس بزار خوب.

سلام به همه . خوبین؟ دختر خانوما و آقا پسراتون خوبن؟
من که خیلی وقته نیومدم و زیاد خبر ازتون ندارم. همین چند تا پست آخری رو خوندم. ایشالله سارای گلم زودی خوب بشه و نازیلای عزیز هم.
ببخشید که اینقدر غیبتم طولانی شد. من که الان تقریبا داره یه سال میشه که میرم سرکار. سرم خیلی شلوغه و نمی تونم زیاد بیام اینجا سر بزنم. بعد عمری اومدم دیدم چه قدر تاپیک مشابه زدین. آخه بابا جان این چه وضعیه؟ لااقل یکی همت کنه و همه رو ببره یه جا!
خیلی دلم میخواد از همتون خبر بگیرم:
مهراوه و محمد ایین، سعیده و محمد امین، ملی و مایا خوشگله، پانی و بهداد، فرانک و النای شیطون، سمانه و ساینای گلم، مژگان و پارمیس که انگار مامانش میخواد براش نی نی هم بیاره!، سمیرا و سارا، مونا و ارن، نازیلا و سامیار، لیلی و هایا، یاس نقره ای و مهدیه زهرا، مامان فندق و شایلین، دیبا و محمد، مامان کوچولو و دو تا آقاپسراش(امیرطاها و محمد رضا)، زهرا و رایان، نگین ومبین،فریناز و برسام، سارا ومایا، رویا و کیان خوشگلم!
دلم برای همتون تنگ شده ...
پسر منم شکر خدا خوبه و دیگه به مهد کودکش عادت کرده. اما چند ماه پیش بد جوری این بیماریهای ویروسی ضعیفش کرد. بچه ام توی چهار ماه چهارده تا دندون در آورد! از شیطونی و شیرین کاری هم که دیگه نگو!!! از لحاظ غذا خوردن هم که مثل همیشه تو اعتصاب غذائه و فقط می دونم هیچی نخوره آش و سیب زمینی سرخ کرده و کلوچه گردویی و شیرعسلی رو خیلی دوست داره! راستی شب اول ماه رمضون تازه شروع کردن به راه رفتن! البته راه که نه اولش فقط می دوید تازگی ها خیلی مسلط راه میره. دکتر ارتوپدش هم گفت که خدا رو شکر مشکلی نداره و راه رفتنش خوبه. فقط باید سالی یه بار چک بشه. برای اطمینان از رشد استخوان و قدش هم ما رو به یه دکتر فوق تخصص غدد کودکان معرفی کرد که اون دکتر براش آزمایش تیروئید و هورمون رشد و قند و ... عکس از استخوان دست و پا و ... نوشت و دیروز و امروز رفته بودیم دنبال عکس و آزمایشش. دکتر گفته رشدش از سنش کمتره و احتمالن احتیاج به داروی کمکی برای رشد داره. تا خدا چی بخواد....
خدا رو شکر مشکلی هم که بابتش قبل عید عمل کرده بود برطرف شده و خوب خوب شده...
الان تنها مشکلی که دارم فقط و فقط کمبود وقته! دعا کنین خدا به وقتم برکت بده بتونم به همین وضعیت ادامه بدم و حتی بهتر هم بشه.

وای خدا باورم نمیشه پستم بالاخره اومد....
این نوشته رو یه هفته پیش نوشته بودم و هر روز می اومدم سعیم رو می کردم اما نمی شد.
راستی پسر من 10 کیلو و قدش هم فکر کنم 80 باشه. فکر کنم از همه ریزه تر و مگس وزن تر ت وتاپیک باشه؟

آه نگار جون چه عجب سر زدی به ما . عزیزم اون تاپیک قبلیه مشکل حاد داشت باز نمیشد مجبور شدیم.
چه خوب که سر کار میری و یحیی جون هم مهدشو دوس داره و راه رفتنش هم مشکل نداره. ایاشالا همیشه سالم و خوش باشین کنار هم.
ایشالا از این به بعد وقتت باز شه و بیشتر به ما سر بزنی.
خیلی از بچه ها یی که اسماشونم گفتی دیر به دیر سرمیزنن. هر کسی به نحوی سرش گرمه.

سلام ملی جون! خوبی ؟ مایای گلم چطوره؟ حرف میزنه؟ خودت انگار سرکار می خواستی بری نمی دونم رفتی یا نه؟ اون مسلئه ای که داشتی به کجا رسید؟ ببخشید فضولی کردم. اگه دوست نداری جواب نده... یا می خوای این پستم رو پاک کنم؟ هنوز شمالی دیگه نه؟ این سیلی که چند روز پیش اومد خدای نکرده به شما که نرسید؟!

من که چهار شنبه عقد کنون دختر خالمه خدا به خیر کنه با پارمیس


شما ها با خواب بچه ها مشکل ندارید ؟ این پارمیس اصلا دوست نداره بخوابه بچه های شما هم همینطورن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نگار جون الان نزدیک ده ماهه تهران خونه مامانم اینام. مشکل هم همچنان ادامه داره ولی مصمم میخوام جدا شم. نه راحت باش اینجا همه میدونن مشکلاتم رو..
سیل هم که فقط تو خبر دیدم بهشهر 7 تا کشته داده. به شهرای ساحلی نرسیده بوده.
مایا هم که خوبه حرف زدنش تند و تندو بلند بلند حرف میزنه ! مخ میخوره.
مایا هم اگه خسته نباشه دوس نداره بخوابه مژگان.

خوبه من حس نوشتن ندارم و اینقد مینویسم.
اینروزا همش دلم میخواد پیش مایا باشم. یادمه یه بار گفتم که وقتی برگردم سرکار دلم برای روزای با مایا بودن تنگ میشه.

سلام دوست جونیا.... وقتی میام سر میزنم و میبینم کسی چیزی ننوشته دلم می گیره.... از حال همتون یه جورایی با خبرم ولی منم وقت نمی کنم چیزی بنویسم...

مژگان جون شایلین هم چند روزیه بدجور به من چسبیده یعنی از وقتی میرم خونه دیگه پای منو ول نمی کنه... دو دستی می چسبه.... می می هم که دیگه نگو هر 5 دقیقه یه بار می گه می می...

دوستای خوبم بیاید از خودتون خبر بذارید.......... همتونو می دوستم....... من از اول هم کم می نوشتم اما شماها که فعال بودید خیلی نبودتون مشخصه....

راستی مژگان جون پری چی شد اومد؟