مامانم اینا نیکیو بردن دانشگاهی که قبول شده مستقر کردن.
آخ یادم رفت مهراوه لطف کرده بود از نیکی خبر گرفته بود. نیکی مدیریت بازرگانی بابل قبول شده. رفته خونه مادربزرگم. البته تهران مهندسی منابع طبیعی آزاد قبول شدکه اصلا دوس نداشت!
اما مایا که الان مونده پیش داداشم و داره دمار از روزگارش درمیاره. دیروز خوب بوده خیلی اذیتش نکرده ولی من که رسیدم خونه تا 8 امروز که بزنم بیرون یه ده باری به گریه انداختم! انقد که اذیتم کرد. یعنی نزاشت درست بخوابم هر یه ربع بانق و نوق بیدار شد می می میخواست! شیر هم قبول نمیکرد!