2777
2789
سلام به همگی.

فقط یه کوچولو فرصت دارم و باید برم.

واااااااااااای نازیلا باورم نمی شه! دیشب رفته بودیم بیرون یه پسربچه دیدم کپی سامیار!!!!!!!!!! زل زده بودم بهش و شوک شده بودم از این همه شباهت! بلافاصله مامانشو نگاه کردم گفتم شاید یه سر اومدید اهواز اما خودت نبودی! هههههههه. کاش میشد ازش عکس بگیرم..
فهمیدید پارمیس چرا اینطوری شده برای واکس 18 ماهگیش بردمش پیش یه دکتر معروف تو منطقه خودمون 1 که سرشم خیلی شلوغه اول ازمایشهاشو نشون دادم که گفت تیروئید داره قرص داد که خوبه ندادم بهش بعد هم واکسن رو به باسنش زد من روز 28 ام زدم 2 روز که تب داشت و جیغ میزد بعدشم همش گریه و غر میزد بچه من گفتم این لوس شده بعد بردمش دکتر دکتر جای واکسن رو دید دست زد دید از زیر پوست اندازه یه گردو قلمبه شده گفت ماله همینه بی قراری بچه بعد هم ازمایششو نشون دادم بهش گفتم دارو داده دید گفت این زیر رو دکتره نخونده نوشته از 5 ماه تا 20 سال انقدر و این عدد نرماله خوبه قرص رو ندادم بعد هم چرک خشک کن و ارامبخش بهش داد تا این خوب بشه اینم از دکترای خیر سرشون معروف

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ممنون نازیلا جون واقعا


بچه ها شما ها ظهر ها چطوری بچه ها رو میخوابونید باشیر ؟ روی پا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شبها چی؟ من اگر شر ندم پارمیس نمیخوابه تازه بعضی وقتها باشیر هم نمیخوابه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نازیلا جون من هر روز میام مینویسم هیچ کدومش پست نمیشه.
یه بار تو اون تاپیک برای مهراوه نوشتم که من اصلا متفرق نمیشم و از این حرفا!!!
زیاد نمینویسم چون امیدی به پست این هم ندارم.
تازه کلی هم ترسیده بودم از اینکه پارمیس این اتفاق براش افتاده بود. و خدا رو شکر که به خیر گذشت و چه خو ب که مژگان دکترشو عوض کرد.
اوووووووووووه اووووووووووووووووه
اومد پستم!
یعنی یه دو بار سعی کردم اون تاپیک قبلیه هم پست کنم بعد که نشد کپی کردم اینجا پیست کردم و وووو بازم نشد!
خلاصه نا امید شدم.
والا کلی حرف زده بودم از اینکه مهمونی ایرلاین دعوت شدم و با مایا رفتم و کلی شیطنت کرد.. تازه با کل مهمونا و گارسونای هتل استقلال دوست شد!!!
اما بازوهای من هنوز درد میکنه از بغل کردنا و تقلاهای بیش از حدش! خلاصه هلاکم !
مامانم اینا نیکیو بردن دانشگاهی که قبول شده مستقر کردن.
آخ یادم رفت مهراوه لطف کرده بود از نیکی خبر گرفته بود. نیکی مدیریت بازرگانی بابل قبول شده. رفته خونه مادربزرگم. البته تهران مهندسی منابع طبیعی آزاد قبول شدکه اصلا دوس نداشت!
اما مایا که الان مونده پیش داداشم و داره دمار از روزگارش درمیاره. دیروز خوب بوده خیلی اذیتش نکرده ولی من که رسیدم خونه تا 8 امروز که بزنم بیرون یه ده باری به گریه انداختم! انقد که اذیتم کرد. یعنی نزاشت درست بخوابم هر یه ربع بانق و نوق بیدار شد می می میخواست! شیر هم قبول نمیکرد!
سلام به همگی...

بمیرم الهی مژگان جون خدا رحم کرد بهت خدا رو شکر که به خیر گذشت...

مژگان جون از بد خلقی نگو که رومینا هم پدر منو در آورده چند روزه....

نمیدونم شاید خودمون عصبی شدیم که اینا این مدلی شدن من که از دستش میشینیم زار میزنم...
خدایم....صدایت میزنم ....بشنو صدایم....
واااای خیلی اعصاب داریم این نی نی سایتم با این اوضاش....

آخی ملی جونم میدونم نق نق زدن و می می خواستن و از همه بد تر بیخوابی یعنی چی ....

خدا بهمون صبر بده خواهر...

من که تا این وروجک بزرگ میشه دیوونه ای چیزی نشم شانس اوردم...
خدایم....صدایت میزنم ....بشنو صدایم....
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   avaz76  |  2 ساعت پیش