بارداری با میکرواینجکشن (icsi) سال 94

آره آنا جون آی یو آیم دقیق دوهفته پیش شنبه یکشنبه تزریق داشتم.

[QUOTE=77680233]عزیرم دلیل نداره باداریا مثل هم باشن.... من دوستم دو تا پسر داره با دو تا بارداری کاملا متفاوت.... ...[/QUOTE

اصلا پی علامت نبودم آنا گلی.....اما از صب همش حالت پری دارم هیچ ترشحی هم ندارم

دقیقا میفهممت😂یعنی کمتر از ۱۰ ثانیه طول میکشید هر انتقال.به من و یکی از دوستام پرستار‌ گفته بود قبل انتقال باید سونو شین و اگه سونو نکرد خودتون یاداوری کنین.که سونو شدم و گفت پاشو دخترم.منم خیلی شیک پاشدم.هیچی نپرسیدما.فقط گفتم جنینام‌خوبن اقای دکتر؟گفت اره خوبن.همین😐انگار‌ هنگ بودما

من فدای منطق تو.......😉

وای خدا منم دقیقا همینطوری هنگ کردم اول که میخواستن منو بزور بزارن رو تخت ببرن دکتر گف انتقال ندادم براش لازم نیست😝،

دکتر گف دفترچه داری گفتم آره پایینه برم بیارم گف برو، اصلا حالیم نبود بخش بالاست! بدو بدو با پاهای لختم رفتم که برم تو آسانسور آقاهه(فکر کنم دکتر بیهوشی بود) گف کجا؟! گفتم میرم پایین دفترچمو بیارم! یه نگاه بهم انداخت گف اگه منظورت بخشه اون بالاست بعدم وایسا یکی باهات بیاد😆

همراه یکی از خانما که داشت تخت یکیو میبرد رفتم تو آسانسور یدفه تو همکف وایساد من با همون پاهای لختم پریدم بیرون خانمه دستمو گرفت گف بیا تو کجا میری🤤😂

بخدا تازه یک ساعت بعدش فهمیدم چه سوتیایی دادم😶

امیدوارم دفه بعد برا انتقال میریم با آمادگی کامل باشه💪

بچه ها مگه لانه گزيني علامت نداره؟

ميگن گرفتگي زير دل احساس ميشه

خودمم بارداري قبلي يه بار اون گرفتگي رو تجربه كرد بودم

حالا مگه بلاست لانه گزيني نميكنه؟؟؟؟ پس وقتي بلاست انتقال دادن ديگه نهايتا طي يكي دو روز بعد انتقال آدم بايد گرفتگي زير دلش احساس كنه؟؟؟؟

اگه احساسي نداشت ديگه تمومه؟؟

وای دختر مردم از خنده

ببین از الان میگم  ایشاله بچه دار شی گمشون نکنی از ذوق زیاد

خدانکنه عزیزدلم

چطوری تو؟😍روز چندمی؟حساب همه چی از دستم در رفته😐

😁😶😶

نه بابا از ترس و استرسم بود 😅 از بس شلوغِ و برو بیا زیاده تو اتاق عمل آدم دست پاشو گم میکنه

بله باردارم ال دی یک ماه قبل از انتقالم میخوردم ...بله ای وی اف

وای😂😂😂نه من دفترچه‌هم نداشتم خیر سرم.عین بچه مظلوما گوشه وایسادم دوستم انتقال داد با هم رفتیم تو آسانسور😂دوستم پیام داد بهتری؟خیلی بغض کرده بودی.گفتم نه بابا خوبم😂میگفت باور کن همه چی‌خوب پیش میره.اصلا فریز فلانه،بهتره،اله بله.من اولش بد بغض کرده بودما😐دیدم شوهرم و مامانم از من بدترن.بعد الکی میخندیدم.تا پرستار برای مامانم توضیح داد و مامانم یکم حالش‌خوب‌شد.اخه بچه ها به مامانم گفته بودن شکمش آب اورده مامانم خیلی ترسیده بود!

میگفت وقتی خبر دادن دخترت داره راست راست راه میره ته دلم خالی شد گفتم نکنه جنین تشکیل نشده یا اتفاقی برای خودش افتاده 😑خلاصه که‌با هم‌مامانیم😍

ای جوووونم😍😍😍😍😍مامان شدنت نزدیکهههههه.هووورا.خیلی خوشحال شدم برات

از اون امپولا نمیشه برا ما هم‌بزنن نی نی بچسبه‌بهمون؟😂😂

وای عزیزم😍😘 من حدس میزدم انتقال ندن ولی از بس بقیه گفتن غصه نخوری ها غصه نخوری ها داشت غصم میگرفت!

عزیزم مامانت رو چه ترسوندن ناراحتش کردن، الهی انتقالمون موفقیت آمیز باشه دل بقیه هم شاد شه😍

ولی من برعکس،یه درصد هم فکرنمیکردم انتقالم بیفته بعد.چون اون‌روزا کوچیکترین دردی نداشتم.حتی‌وقتی دکتر گفت مایع ازاد میبینم تعجب کردم.گفت درد نداری؟گفتم نه.ولی منم بیشتر بخاطر اماده بودنم یکم جا خوردم.اخه ساعت ملاقات هم دقیقا همزمان با عمل انتقال ما بود.منم به مامانم گفته بودم برام به بپز بیار.فلان بیار.طفلی شوهرم نمیدونم کی بهش‌گفته بود آب انار خوبه نشسته بود با‌دست آب انار گرفته بود😂بمیرم براش.خلاصه یکم بخاطر اونا ناراحت شدم.چون یه درصد هم احتمال نمیدادیم انتقال نده دکتر.ولی به فال نیک گرفتم و الان حالم‌خوبه

تازه میخوام تغذیمو اصلاح کنم مثلا با روحیه ی بهتر‌ برگردم😆شوهرم پایه م نیست وگرنه میگم بیا شبا بریم پیاده روی.ان شاالله‌دل ما و خونواده هامونم شاد میشه عزیزم😘