روزی که فهمیدم طبیعی نمیتونم باردارشم و باید وارد این راه بشم،خیلی ناراحت شدم.همش میگفتم خدایا آخه چرا من،هزارجور فکر و خیال..از هزینه اش بگیر تا داروها و ۱۴ روز انتظار..کلی با خودم کلنجار رفتم تا به شرایطم عادت کردم.بازم گفتم خدایا شکرت لااقل یه راه حل جلو پام گذاشتی.
تا با این تاپیک آشناشدم،اونموقع بود که قوی ترشدم،انگارجون گرفتم..زنهایی رو میدیدم که همدردم باهاشون،زنهایی که مصرانه تلاش میکنن تا به هدفشون برسن..پس گفتم منم یکی از همین هام که باید ازشون جنگیدن رو یاد بگیرم..
سرزدن به این تاپیک شده کار همیشگیم.تاسرم خلوت باشه بدون شک اینجام.شاید پست نزارم و نباشم،اما حتما حتما تمام پست هاتون رو میخونم.حتی ۲۰ صفحه ام اضافه شده باشه تک تک میخونم تا ببینم دوستام در چه حالن. اونی که میخاست پانکچر کنه ،اونی که انتقال داده،اونی که منتظر آزمایشه... اونی که داره ۹ماه شیرین رو سپری میکنه.با شادیاتون شاد شدم و به خاطر ناراحتیتون اشک ریختم.
الان اومدم و خبر ناراحت کننده ای دیدم.ثمین 😢
چی میتونم بگم؟؟اصلا میشه چیزی گفت؟؟
خیلی ناراحتم..احساس میکنم غمگین ترین زن روی دنیا الان منم..انقدر که الان ناراحتم بعد منفی شدن میکرو خودم ناراحت نبودم.
میدونین کسایی که راحت باردار میشن حال مارو درک نمیکنن.. اونایی که میگن غصه نخور ایشالا سری بعد..
نمیدوننن که تنها این ۱۴ روز نبوده،پشت این ۱۴ روز یه عمره.. از دکتر رفتن ها دارو خریدن ها... همه دردها رو به جون خریدن فقط برای داشتن یدونه بچه که خیلی ها راحت بهش رسیدن.
اما بعد همه اینها هم بازم میگم خدایا شکرت..
خدایا شکرت راه رو برای من و امثال من باز کردی اما خدایا خودت صبرشو و روحیه شم بهمون بده.خدایا نزار کم بیاریم.خدایا دستمون بگیر.. خدایا معجزه ات رو به ماهم نشون بده.
خدایا از خودت میخام ثمینمون رو آروم کنی.🍀🍃💙
معذرت میخام که طولانی نوشتم.واقعا دلم گرفته بود.💔