بارداری با میکرواینجکشن (icsi) سال 94

[QUOTE=48601558]لیلا جون واقعا سخته. والله من ناز نازی هم نیستم ها اما بدنم کشش نداره.  چند سال ناباروری بعد ب ...[/QUOTE

عزيزم واقعا سخته ... همه مون اين سختي ها رو به مدلهاي مختلف كشيديم... فقط بايد به خود خدا پناه ببريم و در حق هم دعا كنيم... انشاالله كه مشكلاتت برطرف بشه و به زودي زودي طعم مادرشدنو بچشي عزيزم

سوگول جون خیلییییی درکت میکنم ، یه دردایی پیش میاد برامون دکترا هم نمیدونن چیه، بخدا ربطی به ناز نازی بودن نداره، ربط به این داره که ما هم انسان هستیم بالاخره دردمون میاد خسته میشیم ، خودتو سرزنش نکن اگر یه موقع گله گردی یا دلت گرفت، چون اینم جزیی از احساساتِ، یه وقتایی میگم خدایا انقدر اذیت شدم تو راه بچه دارشدن که دیگه مثل قبل به میکرو نگاه نمیکنم، برام شده مثل یه دوا درمون، اون شوق و ذوقم رفته، من والا اینهمه درد نداشتم ،یه چیزای عجیبی برام اتفاق افتاده، از لحاظ من مال داروهاست، منتهی میگن عوارض نداره یعنی مثلا تومور نمیاره، انگار میگن دستت میشکنه ولی در عوض زنده ای   ، بعد همین اثرات روانیش خیلی بدِ، بخدا زندگی ندارم، تمام ذهنم اینه کی سیکلم شروع میشه، این انتظار ، خیلی سختِ، منم دلم پر بود قشنگ یعنی منتظر بودم تو بگی منم دنبالت بیام.

سوگول جونم ایشالله بارداریت به روزای خوبش زودتر برسه، نمیدونم واقعا برای جای آمپولت چیکار میشه کرد سعی میکنم برات اطلاعات به دست بیارم، البته ببین من پوشتم به الکل حساسیت داره، بعد ایندفعه یه الکل خریدم با اونی که تو تزریقات میزنن فرق داره،یه امتحانی بکن، 

بچه ها اگه کاریوتایپ مشکل داشته باشه راه حلی داره یا باید از اهدایی استفاده کرد؟

😂😂😂😂😂😂😂بیچاره همسرامون الان پیش خودشون میگه خدایا هر چی زودتر این طفلیا مامان بشن.....مرسی عزیزم دلم اول ب خدا بعد ب شماها خوشه دیگه

واقعا راس میگی ...ولی ما خدارو داریم خدارو شکر همسرای خوب و همراه واقعی من ک ممنون همسر عزیزم هستم و از خدا میخوام پدر بشه ...انشالله ک همه چیز برات آسون و خوب میگذره و با بغل کردن نی نی جون همه سختیها برات شیرین میشه

سلام بچه ها .

من اومدم ولی زیاد خوش خبر نیستم امروز رفتم مرکز مثلن برا انتقال ، تا ظهر که معطل شدیم گفتن حتما باید دکترتون بیاد بعد بهتون میگیم جنین تشکیل شده یا نه !!!! 

خلاصه دکترمون اومد و گفتن هنوز  به اندازه کافی تقسیم سلولی نشدن ولی من رفتم از دکترم پرسیدم میگه تشکیل نشده هنوز حالا تا یکشنبه گفتن صبر کن .یکشنبه بیا دوباره .

سوالم اینه آیا امکانش هست بعد از ۴۸ ساعت که جنین تقسیم سلولی نشده بعد از اون بشه و رشد کنه ؟؟

کسی بوده این مدلی ؟ 

اگه اطلاع دارید بگید لااقل یه امیدی داشته باشم تا یکشنبه 😩😩😩😩

خانوما زود تند سريع فاز ناراحتيو عوض كنيم

من برم بالا منبر از غصه هام بگم دپرس ميشيدا

😂😂😂😂😂

سوگل جان من خدا بخاد دوازده هفته هستم.بله تا امپول زدم قطع شد.داروهاي من روزي دوعدد امپول پروژسترون فرتيژست٥٠در يك سرنگ ميزنم وو يكعدد انكسوپارين دور ناف.مال منم دور نافم كبود ميشه گاهي منم دكتر نازايي ام كفت برو جاي ديكه حالا شنبه ميرم دكتر جديدم براي تعيين دوز مقدار پروژسترون و انكسوپارين ببينم جاش پرولوتون ميده يا دوز پروژسترونة كم ميكنه شياف نمياخم بزارم چون ازخونريزي مجدد وحشت دارم

نمیدونم لیلا جون که فقط واسه بارداریه طبیعی مهمه یا نه..آخه وقتی گفتم دکتر استقبال کرد و گفت انجام بده..حالا ببینم دایتان چیه...

خب میبینم که یکی یکی داریم روضه میخونیم.😆😆.ایشالا که به زودی میایم و از روزهای خوبمون هم میگیم...

اما واقعااا حیف این روزهایی که داره میگذره و تند تند میشماریم ( که مثلا به پانکچر برسیم که به انتقال برسیم وای کی پری میاد سیکل شروع کنیم)روزهای عمرمونه و روزها و ماه ها و سالها داره تند تند میگذره و خدا نکنه که افسوسشو بخوریم که بگیم ایکاش اون روزها زندگی میکردیم جوانی میکردیم و از لحظاتمون هم لذت میبردیم..من که خودم فعلا در حسرتم که یه کلاس ثبت نام کنم بس که این هفته یه برنامه هفته دیگه میتینگ جدید اوه اوه...نگم بهتره..

امیدوارم که لحظه لحظه عمرتون پر از شادی و سلامتی باشه. . آمین💜💜💜🌼🌻🌸🌹

سوگول جون دركت ميكنم منم سه ماهه خونه مادرمم من مادر ندارم باورت ميشه برادرم ازمن نگهداري ميكنه برادرم مجرده اشپزي بلده ازبابام كه پيره نگهداري ميكنه منم پيششون اوندم ولي دست پختش فداش بشم عاليه😁دوروز درهفته خونه خودم ميرم مادرشوهرم زحمت غذاروميكشه از همشون ممنونم انشالله زود بگذره و بخير نه تنها براي من براي همه بچه هاي اينجا 

الهي عزيزم... خدا برات نگهشون داره عزيزانت رو

آخی خدا مادرت رو رحمت کنه.  خدا به پدر و برادرت عمر با عزت بده . دستشون درد نکنه.  والله منم خونه نشینم دکتر گفت فعلا تا غربال اول نرو سر کار. من کارمند شرکت دولتی ام هستن موندم به خدا چی کار کنم نمی شه ۱۸ ماه نبود که 

اره منم مادر همسرم واقعا خدا بهش سلامتی بده غذا درست میکنه هر از گاهی میفرسته برام طفلکی میدونه ی چیزایی ولی نه اون ب روی من میاره ک چی شده نه من حرفی میزنم بهشون مادرم ک میاد ی وقتایی سر میزنه بهم ...خداروشکر بابت این خانواده خوبی ک داریم  

منم دور نافم ک هپارین میزنم کبود شده ولی چاره چیه خدا خودش کمکمون کنه

خداروشكر عزيزم... انشاالله به زودي با خبر مامانت شدنت شادشون ميكني