مهربون که نمیدونم.... تغییری رو این موضوع نکردم
( از اولشم مهربون بودم ،یکم از خودم تحویل بگیرم🤣)
ولی کلا از موقعی ک تزریق کردم حسو حالم فرق میکرد مثل همیشه نبودم( کلا تو هیچ انتقالی اینطوری نبودم)
مثلا سعید حرفی میزد ک خوشم نمیومد جوابشو نمیدادم
میگفت چرا جواب نمیدی با بغض میگفتم الان حرف نمیزنم😂
بعد من شدیداً فوبیای سوسک دارم
تو سرویس خونه جدیدمون سوسک بود ، با ارامش تمام میرفتم سعیدو از خواب بیدار میکردم ک بیاد بکشتش😂
سوووووسک بودا اندازه موش😬
منظورم نمیترسیدم ارامشم رو حفظ میکردم
یا دیشب خونه مامانم بودم داداشم دوباره یه کاری کرد ک قبلا خیلی راجبش حرص میخوردم ، دیشب تو دلم میگفتم به درک که گوش نمیده 😤 به درک ک کار خودشو میکنه سلامتیش براش مهم نیست! بابتش ناراحت شدم ولی غصه نخوردم
الانم حس میکنم اروم تر شدم ... کلا من دختر هیجانیی ام😆
الان انگار مادر شدن روم اثر گذاشته 😍
ماهور جون هنوز اونطوری ک باید باورم نشده 🥹 فکر کنم زمان میبره ... خیلی قربون صدقش میرم ، روزا که تنهام باهاش حرف میزنم، میدونم هنوز متوجه نمیشه ولی حس بهتری میگیرم با حرف زدن🥹
الهی همه دوستامونم این حس قشنگ رو تجربه کنن به حق علی ع