سلام عزیزم
میدونم هیچ جمله ایی دل شکسته ات رو آروم نمیکنه
اما من خودم دیدم اینجا کسی که با اهدایی چند بار آی وی اف کرده و بعد نتیجه گرفته و دومی رو طبیعی باردار شده
انشالله معجزه بشه بزودی طبیعی باردار بشی
میدونم سخته ولی ناامید نشو
قربون دل شکسته ات بشم درکت میکنم خیلی سخته میفهمم این غم رو...
ولی خجالت نداره عزیزم این قسمت و تقدیر ماست.. خدا هر کسی رو یجور امتحان میکنه. مطمئنم یروز با نی نیت میری تو جمع دوست و فامیل و همه این روزهای سخت تموم میشه🥹
منم گاهی حالم خیلی بد میشه خیلی ناامید میشم اما تصمیم گرفتم دیگه برام مهم نباشه که بقیه چی میگن یا چی فکر میکنن
مردم همیشه یه حرفی دارن که بزنن به آدم اطرافیان من که ماشالله بهشون زبونشون مثل مار میمونه تو هر شرایطی باشم یچی پیدا میکنن نیش بزنن
اینا حتی تو اون روزهای خوب من با همه قدرت تلاش میکردن حال منو بد کنن یه همچین آدمای حسودی حرفاشون بی ارزشه
این دری که ما منتظرا هر روز و هر لحظه با التماس می‌زنیم بلاخره باز میشه🩵
عزیزم.. درکت میکنم منم گاهی خیلی ناامید و کلافه و پریشون میشم مثل همین چند روز پیش.. اما با غصه خوردن هیچی حل نمیشه این مسیر تلاش و امید میخواد..
منم اوایل خیلی کفر میگفتم اما حالا با سرنوشتم کنار اومدم
این مسیر به اندازه کافی سخت هست اگه روحیه و امید به خدا نداشته باشیم اصلا نمیشه ادامه داد🥲
آره والاخداآناجون وخیربده چشم صدات میکنم من اول اون تاپیک بودم خداروهزاربارشکر بچه هاخیلیاشون باردارشدن و زایمان کردن بیشتردرباره بچه هاشون راهنمایی میگیرن تکو توک حرف میزنن منم دیگ بیشتراینجامیام انشاءالله این تاپیک وتاپیکای دیگم فقط ازجوجه هاشون بیان حرف بزنن ن ای وی اف مشکلات بارداری الهی آمین
پس کی 🥲 دیگه توان ندارم این از ضعیف بودنمه ولی میگم خودمو بکشم راحت شم
منو نه حرف مردم نه ترحمشون هیچی اذیت نمیکنه
ولی حسرت مادر شدن خیلی عذابم میده این روزا بدتر شدم...
نمیدونم چه حکمتیه تا وقتی که منتظر خانواده هایی بودم که نوزاداشون رو نمیخواستن پیداشون نبود
الان ک رفتم تو دکتر برای اهدایی همش مورد جدید پیدا میشه
به تازگی یکی رو پیدا کردم ماه اخرشه .. گفت ۳۰۰ میدم نوزاد رو
دلم روشه ولی سعید میگه راه دکترمون رو پیش ببریم شاید باردار شدی خودت🥲
کسایی ک تو عروسیم بچه بودن ! الان عروسی کردن و مادر شدن😞
ما خب رسممون همینه همه زود ازدواج میکنن زودم باردار میشن
من اگ باردار میشدم یه بچم میرفت مدرسه یکی ۳.۴ ساله بود🥺
وای از این حسرت مادر شدن💔
دیروز دلم گرفته بود داشتم گریه میکردم همیشه وسط گریه هام بدون اینکه خودم بخوام میرم سمت کمد بچم... من یه کمد پر از اسباب بازی و لباس و پستونک و پتو بچه دارم...
میرم سمت کمد لباساشو بغل میکنم تا آروم بشم. دیروز پتو بچم بغل کردم حس میکردم یه نوزاد تو پتو هست گرمای بدنش حس میکردم💔
گفتم خدایا دیگه به مرحله دیوونگی هم رسیدم😊 تو سن ۲۳ سالگی پیر شدم
از یه دختر لوس و شاد و پرانرژی تبدیل شدم به زن غمگینی که غریبه اس برام دیگه نمیشناسمش..
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز