بارداری با میکرواینجکشن (icsi) سال 94

دوستان ماها زنان قویی هستیم زنانی که تنها و بدونه هیچ همدمی راهی رو میریم که کمتر کسی میتونه بره بارهای بار شکست ناامیدی اما با لبخند به اطرافیانمون امید میدیم اشکامونو تو تنهایامون میریزیم تظاهر و روی خندانمان را برایه عزیزانمان تا نکند از رنجش درونمان ناراحت باشن براشون امید میشیم خودم با اینکه سقط کردم به همه دلداری میدادم و اشکامو تنهایی پاک میکردم حتی جلوی شوهرمم گریه نمیکردم چون میگفتم گناه داره پس ماها مادرانی با قلبهای پاکو فداکاریم فداکارهایی که از جونو مالو جسمو روح مایه میزاریم گاهی با حرفهای نابجای اطرافیان ترک عمیقی میخوریم اما خودمان باز از نو ترمیم میکنیم 

پس به بزرگی و عظت خودتون ایمان داشته باشید که پاداش این همه بزرگی یه روزی فرشته ی کوچولویمان است که با لبخندش دنیامون پر از روشنایی میشه میدونم نزدیکه پس بیشتر بجنگید وناامید نشید 

خدایا به دله همه ی منتظرها نگاه کن 🤲🤲🤲🤲🤲

ببخشید باز پرحرفی کردم خواستم به ادمهایی که مثله خودم گاهی خسته میشن امید بدم البته اگه بتونم 

سلام عزیز دلم متاسفم برایه کنسل شدن سیکلت به نظرم بدترین شرایط این عقب اقتادنا ولی چه میشه کرد شاید حکمتی داره انشالله ماه بعد شاید با هم رفتیم تو سیکل انتقال

طوطیا متاسفم ،کاملا درکت میکنم،چقدر این راه سخت رو تنهایی رفتیم و آخرش هم نتیجه ای ندیدیم.

طوطیا جان بخاطر سه خطی نشدن کنسل شد؟؟

پروانه جان شما مگه قرار نبود همین ماه انتقال بدی؟؟ منم منتظر پریوذم برم او سیکل 

میخوام به دکترم بگم دو دفعه قبلی با وجود ضخامت خوب بازم میگفت رحمت خوشگل نشده منظورش چی بود اگه دارویی برای این خوشگلی میشناسه بهم بده 😀

من تاحالا اصلا دارو براعفونت استفاده نکردم جزیبار اونم بدون معاینه و تو ویزیت تلفنی تو کرونا ها لاکتوفم نوشت برام که تب و لرزم بخاطر کرونا بوده من فک میکردم عفونت دارم

عزیزمممم  بعد فاطمه میگه عصبی شدم، بابااین همه برو بیا بعد کنسل ادم ناراحت میشه دیگه

ناراحت شدم برای اتفاقی که برات افتاده. ولی میدونم تو دختر قوی هستی و ان شااله با همین جنین هایی که داری معجزه خدا رو میبینی و سختی های این روزها برات کم رنگ میشه.

وایی که چقد بخاطرحرفهای  آلا عزیز و فاطمه و پروانه و سارا اشک ریختم و بغض کردم .خدا خودش به همه کمک کنه واقعا گاهی کم میاره آدم.منوخودم دوتا بچه دارم ها ولی الان میخام تعیین جنسیت کنم بقدری افسرده و خستم خدامیدونه بقول پروانه لبخندم برا دور و بری هاس و اشکهام تو خفا.دوتا دختر دارم ولی آشناها میبینن بیا بهت بگم فلان کار پسر داربشی و کلا حرف و حدیث زیاده .بچه نباشه یه مدل حرف و حدیث و کسایی هم هستن مث من که حرف و حدیث براش بیشترم هست.اعصابم نمیکشه روانی میکنه حرفهاشون آدم و بدتر حس خلا میاد سراغ ادم.یعنی واقعا بخوایی زندگی خودتم کنی نمیذارن هرچند شاید از سر دلسوزی هم بگن 

اره عزیزم دکترم گفت شرایط رحم ایده ال نیست که بخوای انتقال بدی و قرار شد ماه بعد با استرادیول خارجی شروع کنم ببینم اون تاثیری داره 

شما تا حالا استرادیول خارجی رو امتحان کردین ؟

عزیزم شما هم مشکل ضخامت داشتین ؟

حالت رو درک میکنم‌، ان شااله که زردیش زود میاد پایین و میبریش خونه. دختر من هم اول ۱۵ بود، حتی زیر دستگاه هم نذاشتن، گفتند هنوز جا داره و بذار جلو پنجره نور روز رو دریافت کنه یعنی من داشتم بال بال میزدم و از نگرانی میمردم. چون خودم زردیم بالا بود و خونم رو عوض کردند. نگران بودم. ولی خدا رو شکر کم کم آمد پایین. من هر یک ساعت و نیم شیر خودم رو میدادم. توی بیمارستان هم که شیر نداشتم، شیشه میدادیم.

ضخامتت چند بودش ؟ روز چندم سیکل کنسل شد ؟

طوطیا جون واقعا ناراحت شدم. برای شما، عبدالواحد و همه دوستانی که این دوره نتیجه نگرفتند.  ان شااله خدا دل همتون رو شاد کنه و سختیهای این روزها براتون با آمدن فرزندانی سالم و صالح کمرنگ بشه.