:)
فقط میشه لبخند زد از روی درد و ناچاری
آره طرف مقابل منم منظوری نداشت از روی دلسوزی گفت
بهم گفت بهش فکر کردی گفتم آره گفت خب نظرت چیه
گفتم مهم نیست برام دوسش دارم حتی از بچه ی خودم بیشتر
شاید چون بچه ندارم اینجوری گفتم
بعد گفت شوهرت چی گفتم خنثی ست ...
من قبل از اینکه بیوفتم تو درمان دوباره داشتم تحقیق میکردم که ی نوزاد ب فرزندی قبول کنم
بعد پدر شوهرم گفت دوباره تلاش کنید شاید شد
منم بخاطر خانواده ها دوباره اومدم تو درمان