بارداری با میکرواینجکشن (icsi) سال 94

دکترم که چندبار تا حالا بهم گفته دردهایی که یهو مثل سوزن میاد و میره طبیعیه. ولی اگه پالسی باشه (درد با انقباض یا مثل نبض) باید پیگیری بشه

مرسی عزیزم .😍🤲💐ان شاالله 😊😊

آره خیلی هم عالیه .اگه قرصتون جویدنی هست که آره بخورین فرقی نداره .امگا ۳ و ویتامین هم یادم رفته بود اونم خوبه من دکترم قبل از انتقالهام میداد بهم 

نه دیگه به هرحال پا خم و راست میشه اول قوی کنین بد بزنین مشکلی نداره 

عزیزم شاید عفونت باشه ولی بری سونو بدی خیالت راحت میشه 

سلام به همگی

ممنون از دوستان 🥰🥰🥰

ببخشید من دیر جواب میدم ، همسرم اطلاع ندارند من عضو نی نی سایت هستم و چون از صبح باهم بودیم نمیشد وارد بشم و وقتی اومدم خونه خیلی خسته بودم.

پیام دیشب هم سریع ارسال کردم چون بعضی دوستان گفتند جواب بگو.

ابتدا از تبریک هاتون بسیار ممنون، هر کی که مامان هست و هر کی نیست بزودی زود ان شاءالله نی نی هاشو صحیح و سلامت بغل بگیره. الهی آمین با رب العالمین. 

 در مورد #‍  علائم #‍  پرسیده بودید،

روز ۱۰ انتقال بود فکر کنم بعد از زدن آمپول خوابم گرفت شدید به حدی که نتونستم چشمام باز نگه دارم و روز ۱۱ هم تکرار شد. جاییی که میرفتم آمپول میزدم ماما بود پرسیدم گفت یا از تاثیر داروهاست یا باردار هستی اما فکر نکن تا روز آزمایش.

علامت بعدی، با وجود اینکه دست و پاهای من بعضی مواقع سرد هست، روز چندم یادم نیست قبل از ۱۰ بود بنظرم بشدت پاهام یخ بود که حتی زیر پتو گرم نشد، جوراب پوشیدم اما هنوز سردم بود و بدنم دچار لرز شد.

۱۳ انتقال بود صبح سردم بود و شب پاهام بشدت داغ بود و از زیر زانو به بعد درد داشت که  بدون جوراب خوابیدم و همسرم گفتند بخاطر آمپول ها و هورمون هاست.

روز ۱۲ انتقال به طور ناگهانی زیر دلم و پهلو سمت چپم به شدت درد گرفت که جیغ میزدم و میخواستیم بریم دکتر که قرآن و ذکر خوندیم آروم شد.

و یکمم سمت راستم درد گرفت من تو گوگل سرچ میکردم اما جواب قطعی نداشت یکی گفته بود داره رحم بزرگ میشه یکی گفته بود بدلیل بارداری خارج رحم و ... 

و یک علایم دیگه من عادت دارم هنگام تلفن صحبت کردن راه برم و روز ۹ یا ۱۰ بود یکساعت بدون اینکه توجه کنم راه رفتم تو خونه و با تلفن حرف میزدم و بعد رفتیم بیرون کمی قدم بزنم که کمردرد چنان شدید بود که توان ایستادن و راه رفتن سخت شده بود

فقط یک چیزی بگم من هم سعی کردم دنبال علائم بگردم اما بعد گفتم بیخیال.

روز ۳ یا ۴ بود که تو ذهنم اومد محمد امین، پیامبر که به خاطر امانت داریشون معروف به امین شدندو من اول توکل کردم به خدا و سپس متوسل شده بودم به حضرت فاطمه زهرا س و از بقیه امام ها هم درخواست کرده بودم برام دعا کنند، اون لحظه ای که تو ذهنم محمد امین اومد گفتم یا حضرت محمد ص جنین هام امانت دست خودت و ...

روز ۴ انتقال هم تو نی نی سایت دیدم یک نفر نوشته از روز اول تا هنگام زایمان سوره حجرات برای جنین و نینی خونده حفظ از سقط و خطرات هست از پیامبر ص، 

که من شروع کردم به خوندن که یک روز یادم رفت الان بعد از نماز صبح میخونم به نیت سلامتی امام زمان عج و جنین ها

و دعاهای دیگه هم میخونم .

جنین# #‍ بلاست 

بله جنین بلاست انتقال داده بودم.

ببخشید خیلی طولانی شد.

دعای قشنگ دیشبتون و امروز حس خوب داد.

خانمها ممنون برای دعاهای قشنگتون.

ان شاءالله همه اعضای این تاپیک فرزندان سالم و صالح و خوشگل وبهتر از تصوراتشون تو بغلشون بگیرند. آمین 

💞💞💞💞💞💞💞

مرسی عزیزم که توضیح دادی . من فکر کردم شرایطم خیلی بده که ارجاع داد به دکتر دیگه. پس فردا بهم وقت داده

ورم هم ندارم اصلا ولی دیروز خیلی نفس نفس میزدم

ممنون که وقت گذاشتی عزیزم، میشه اطفا بگید چند سالتونه و اینکه دلیل آی وی اف خودتون بودید یا اسپرم همسر؟؟ ممنون عزیزم

قربونت عزیزم خداروشکر خوب بود همه چی. دوباره سونو کرد گفت هیچ مشکلی نیست.

راستی سر درد هم خیلی دارم امروز که هیچی نمکی نخوردم بهتر شدم

بارداری دوقلو هست،کلا بارداری دوقلو و چندقلو رو میگن پر خطر

از طرفی من خیلی مشکلات داشتم واسه انتقال،به قول دکترم ازمایشات سالم و مشکل ناشناخته بدترین نوع هستند،بعد از کلی دوندگی بالاخره مثبت شد.

دکترم گفت ریسک نکن.تا سه ماهگی که معمولا میگن خطر سقط زیاده ،بعدشم فکر کنم یهو سنگین میشیم،البته من این سه ماه وزن زیاد نکردم،دیگه سه ماهه کارم و تقریبا کنسل کردم که استرس بهم وارد نشه.چون کارم هم پر استرسه هم بلحاظ فیزیکی سخت.

و هم بیشتر تو خونه ام.

ممنون از راهنماییت ،چه ویتامینی؟؟؟

خواهش میکنم 

۳۶ سالم 

اسپرم همسرم 

در جلسات سونو واژینال متوجه شدند که من pco خفیف دارم که گفتند با یک دز دارو در ماه حل میشه ان شاالله، پولیپ هم داشتم عمل کردم 

تا میتونی سعی کن اروم باشی و استرس نداشته باشی 

پولیپ من بعد از ازدواج ایجاد شد متاسفانه بخاطر بعضی آدم ها و ... که از وقتی با خدا بیشتر حرف میزنم بهترم.

استرس خیلی داشتم

اگر بهت بگم روز سوم انتقالم همین ادم ها چون میدونستند نقطه ضعف من چیهاست سعی کردند ازارم بدن نمیدونی چه حالی داشتم اما سریع به خودم اومدم و با خدا حرف زدم و گفتم خدا ببینه.

ببخشید اینجا پرحرفی میکنم من تنهام و حتی با همسرمم نمیتونم یک سری چیزها رو بگم.

شما انتقال داشتید یا میخوان انتقال بدید؟

نه قبل پانکچر برا ضخامت نیس. برا اینه که فولیکولا هم سایز رشد کنن. ب منم داده بود دکتر

پولیپ از استرسه نه؟ 

ان شاالله صحیح و سالم بغلش کنی عزیزم مبارکت باشه ،ممنون از توضیحاتت