بچه ها مادرشوهرم بعد كرونا همسرم بهش گفت كرونا گرفتيم گفت واي چرا بما تگفتي حداقل غذايي ميذاشتيم ميبردي بعد همسرم گفت نه خووووبيم😅
بعد همسرم تو صحبتهااا گفت كلي غذا نذري اورده كه من اشپزي نكنم گويااا يكم تحريك شدن
اونم اصرار نذري دارم بياين ببرين همسرم رفته شعله زر و جيگر ودل باهم تفت بود انگار داده بعد ازهمسرم پرسيد زنت خورد اينم گفته نه خوب نبوده براش گفته عاره ميدونم خووووب ميگشت از توش دل ايناشو پيدا ميكردجيگرشووو نميخورد 😐بعد اينارو شب قبلش گفت اصلا حرف غذااا نزد همسرم گفت فردا ساعت دو ميام ميبرم ،بعد فرداش ساعت ١٢ كه همسرم زنگ زده باز بهشون گفته خورشت بگو درست كنم ببري( من مادرشوهرم زود پزي نيست بخاد خورشت بزاره ٨ صب ميذاره نه١٢ ) منظورم تعارف بوده تا دو اماده نميشد خلاصه كه شهله زرد و جيگرو روداده فقط
حالا چند روز پيش با مامانم كه حرف زده مامانم گفته دلم برا علي ميسوخته كسيم نبوده غذا بذاره(دوره كرونامون)😅(بالخره بعد سالهااااا مامانم پشت منم درومد هميشه از ديگران حمايت ميكنه حتي اگر اشتباه كنن)
بعد همون شب به همسرم گفته غذا خواستين بگو بذارم
بنظرتووووون شما بودين ميگفتين؟
من تا الان همه زحماتم با خانواده خودم بوده از يلحاظ ميگم اوناهم گناه دارن انقد كه من ازشون توقع دارم 😅ولي از يلحاظم اصلا دوست ندارم يحركت كوچيكم اينا برام بكنن چون تا الانم نكردن
مثلاا منو ميدين سر علي نابود شده بودم يبارم به همسرم تعارف نكردن غذا بياااا ببر ولي خوب دختر خواهر مادرشوهرم كه٤ سالم بود يهووو بي علت باهاشون قطع رابطه كرد زايمان كرد مادرشوهرم دغدغه داشت الان از دكتر بياد ناهار نداره بچه☹️
شما بودين ميگفتين بذاره؟؟؟ يا نه