بچه ها من فقط یه جاری دارم...خواهرشوهرندارم.
وقتی من اومدم جاریم بود.یعنی من عروس دومم.
بقول شما من شدم عروس خوبه و خوش شانسه..مادرشوهر و پدر شوهرم هرکاری که برای اون نکردن برای من کردن.همه جا نشستن گفتن این دخترمونه و ....
باورتون نمیشه توجمع مادرشوهرم انقدررررزبون میریزه و قربون صدقم میره که همه باحسرت نگاه میکنن...
اما باهمه این اوصاف یواش یواش فهمیدم باهمه این خوبی ها هرگز دخترشون نبودم و همین مادرشوهذی ک میگم انقدرخوبه؛تا منافعش یکم به خطر بیفته به پوست پیازمیفروشتم...یچیزیم که بهش ایمان اوردم این بود که هرچی بیشترنزدیک میشن بهم تو ریز امورات زندگیم میخوان دخالت کنن..منن راستش استقلال برام خیلی مهمه..
الان دیگه عاقل شدم عطاشونو به لقاشون سپردم و روابطمو هوشمندانه تر کردم الحمدالله راه دخالتو بستم..
درضمن همه مادرشوهرا ذاتا میل به دخالت و امرو نهی رو دارن پس کسی از این قاعده مستثنا نیست.