منو جاریم همسایه ایم
رابطمون خوبه رفت و امدمونم زیاد جاریم چهارتا بچه داره برای همینم زیاد نمیتونه تنها جایی بره کمبود محبت کارزیاد و استراحت نداشتن ازش یه ادم عقده ای ساخته
حالا من بیرون میبرمش به بچه هاش تو درساشون کمک میکنم و...
ولی پسر من با یکی از بچع های اون همسنن کلا درگیری دارن اصلا بچع هاش انگار کلا از من متنفرن
امشب خونه خواهرشوهرم بودیم یهو صدای داد و هوار از اتاقی ک بچه ا بودن بلند شد
رفتم دیدم پسر بزرگ جاریم که ۱۲ سالش سر پسرمن داد میزنه ک تو خواهرمو زدی
منم پسرمو صدا کردمگفتم بیا اینور دیگ دفعه بعد پسرمم زد زیر گریه گفت بازم دعوام کرده
منم بهش گفتم فلانی اون پسرعموته همین امروز من سه ساعت باتو درس کار کردم بس کن دیگه بچه هارو ولشون کن دعوا میکنن فقط پسر من ک نمیزنه خواهرتوم میزنه
دعوا کردن بیا بمن بگو
هستین بقیشو بگم؟