من بابا دارم
ولی انگار ندارم
تو تمام این سالها تا الان که ۲۱ سالمه همیشه فکر میکردم بچش نیستم
بس که بهم ظلم کرد
بس که عذابم داد
منو سر کنکورم خونه نشین کرد ، افسرده کرد
و هزار تا بیماری همزمان گرفتم
روحی جسمی
افسردگی ، میگرن مزمن، تنبلی تخمدان شدید
صورت و بدنم که موی مردونه داره و ریش دارم ...
موهام که سفید شدن و نصفشون ریخته
عامل همشون بود
بس که عذابم داد
و الان میگه تو هیچ مرگیت نیست و پول نمیده برای دکترام
دیشب رفته بودم دکتر مغز و اعصابم که خیلی وقته بیمارشم و منو میشناسه ، فهمید داروی هورمونی قوی میخورم
بعد گفت چیشد یهو رفتی سراغ دکتر زنان وسط درمانمون داروهات دارن خیلی میشن
آقا هم هست
بخدا روم نشد بگم دکتر من سه ساله پریود نمیشم یا بشم هم چند ماهی یبار
فقط نگاش کردم
چون همیشه میگه تو چه مشکلی داری تو زندگیت که از ۱۷ سالگی انقد دارو مجبورم بهت بدم من مگه چه فشاری رو تحمل میکنی تو زندگیت تو این سن کم
و من فقط میخندم
امروز دوستم یه عکس فرستاد گفت بابام برام صبحانه آورده
الان دیدمش و با دیدنش مثل ابر بهار گریم گرفته
گناه من چی بود دختر شدم
اصلا چرا مامانم منو خواست بزور وقتی اون دختر نمیخواست سه تا پسر داشتن قبل من که
امسال روز عید جلو چشمام به برادرام و عروسامون دو برابر من عیدی داد
گناه من چیه هر بار باید آه بکشم وقتی یه دختر بچه رو کنار باباش میبینم و بابام یبار دست منو نگرفت
گناهم چیه وقتی میبینم دایی و عموهام به بچهاشون محبت میکنن اشک تو چشمام جمع میشه
گناهم چیه که بابام حتی دختر عمو دخترعمه هامو بیشتر از من دوست داره و بهشون محبت میکنه
اصلا خدا هست؟!
میبینه؟
من که خودم نخواستم بیام تو این دنیا
پس چرا باید پناه زندگی هر دختری که پدرشه باید عذابم بده فحشم بده کتکم بزنه