من چون شکم اولی هستم بیمارستان گفت ما قبول نمیکنیم که زایمانت کنیم چون برای خودت و بچت خطر داره...
مادرشوهرم هم چنان داد و بیداد راه انداخت و خودش میخواست لخت کنه . میگفت نه عروس برام مهمه و نه نوم چون دختره برام مهم نیس باید همینجا عملش کنید من پول ندارم بدم یه بیمارستان دیگه....
پرسنل بیمارستان هم میخواستن بندازنش بیرون... گفتن برای پول ببین چیکار میکنه ...
به من گفت دیگه نباید با مادرشوهرت بیای اینجا . و تو چطوری با همچین مادرشوهری زندگی میکنی ...
مادرشوهرم زنگ ۱۱۰ زد ...
راست میگن مادرشوهرم خیلی سلطیس...