فهمیدم از وقتی میره سرکار تا وقتی میاد خونه روزی چند بار از روزی 3بار گرفته تا روزی 6 بار با مامانش دائم در حال صحبت کردنه تایم مکالمه ها هم طولانی
همشم تا حالا دروغ میگفته به من که امروز با کسی حرف نزدم یا فقط با بابام حرف زدم حتی قسم دروغ خورده
نمیدونم چجوری یه مادرشوهر بیکار میتونه به پسرش این احساس گناه و وابستگی رو بده که پسرش اینقدر مکالمه ی مخفی باهاش داشته باشه.
خلاصه به روی شوهرم اوردم دروغاشو و تماس های زیادش با مامانشو میگم اخه در مورد چی حرف میرنید این همه نیمساعت و 40دقیقه و حتی وقتایی که شوهرم شب کاره نصف شرو اخه ادم با زیدشم اینقدر حرف نمیزنه
تازه دست پیش میگیره میگه مگه دوست دخترمه نمیگه این همه به من دروغ گفته و مخفی کاری داشته خب دوست دختر نیست اما هر چیزی حدی داره اخه ادم به مامانش اینقدر وابسته؟
من که دخترم اینقدر با مامانم تلفنی حرف نمیزنم.