امروز من و دوستم سوار تاکسی شدیم بعد دوستم زود پیاده میشد من اخر مسیر
بعد یه پیر زنی هم خواست سوار بشه دوستم برای اینکه این پیرزن دوباره پیاده نشه پیاده شد گفت شما بشین من زودتر پیاده میشم
بعد پیرزنه گفت نه من وسط باشم نفسم میگیره منم پیاده شدم که این خانم بره پیش در
دیگه این سوار شد شروع کرد غر زدن که که من فقط باید اون طرف باشم مشکل قلبی دارم و فلان
ما هم دیگه گفتیم ببخشید ولی پیرزنه هی ول کن نبود
دیگه دوستم پیاده شد و من بدبخت موندم منم دیکه ازش فاصله گرفتم تا راحت باشه
بعد دوباره یه اقای دیگه سوار شد
من که خوشم نمیومد که بهش بچسبم جا نبود بعد این زنه میگفت برو انور تر به من نچسب افتادی رو من نفسم گرفت و فلان
من گفتم خب جا نیست چی کار کنم
بعد اونی که جلو نشسته بود پیاده شد اقاهه هم کنار من بود رفت جلو نشست دیگه راننده هم گفت دیگه مسافر سوار نمی کنم تا شما راحت باشی
خانمه برگشته میگه نصف کرایه یه نفر رو بده منم نصف میدم این اقا گناه داره
به من چه نصف کرایه بدم مگه من مشکل دارم این اقا دوباره مسافر بزنه
خوب مشکل داری خبرت دربست یا اسنپ بگیر مردم رو هم اذیت نکن
تاکسی همینه ماشین پرمیشه خالی میشه یه بار میفتی وسط اول اخر
الان من خودم مادربزرگ مادریم عمل قلب باز کرده
میدونیم اذیت میشه همیشه براش اسنپ میگیریم
یا اینکه پدربزرگم پاش مشکل داره حتی اگه پیشش هم نباشیم زنگ میزنه براش اسنپ میگیریم
مردم که گناه نکردن بع مادربزرگ من نزدیک نشن چون نفسش میگیره
یا اینکه عصا های پدربزرگم بره تو حلقشون