[آن روز هم زمستان بود...]
حدود ۲۰ سال پیش، من و همسرم با هم پیمان عشق بستیم و از همون اول، بنا به دلایلی محکمه پسند، تصمیم گرفتیم هرگز صاحب فرزندی نشیم؛ غافل از اینکه دست تقدیر، شگفتانه ای دور از تصور و برنامه ای غیر قابل پیش بینی برای ما تدارک دیده....
ما سوار قطار زندگی شدیم.
رفتیم و رفتیم تا راننده مارو در ایستگاه [زمستان ۱۴۰۳] پیاده کرد.
چرا که اون جاده، دیگه به مقصد "ما" ختم نمیشد و ما محکوم به تغییر مسیری اجباری بودیم...
بله! من با وجود روشهای متعدد و مطمئن پیشگیری، باردار شدم
🍃إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ🍃
🌱شأن او این است که چون پدید آمدن چیزی را اراده کند، فقط به آن می گوید: باش، پس بی درنگ موجود می شود....🌱