مامانم از خجالت اقوام شوهرش در اومد

امیدوارم مامانم توو مهمون بعد اینکار رو بکنه 

تا الان خیای بی شعوری کردن منتهی هربار گفتن دلش کن،. مهم نیست بلد نیست و.... ولی دیگه این حجم پررویی خیلی زور داره چون ما میگیم اشکالی نداره حالا، ولی اونا فکر میکنن انقدر آدم های مهمی هستن که ما بابت مهم بودن انقدر بهشون توجه میکنیم 

نه خب، وقتی آدم روابط فامیلی انقدر نزدیکی داره ماجرا خیای متفاوته، وقتی طرف موقع پول قرض کردن سر و کله ش پیدا میشه موقع مشکل سر و کله ش پیدا میشه و.... 

طرف بیشعوره 

حرف شما درسته، ما مبادی دیگه دعوتش کنیم 

اما چیزی از بیشعوری طرف کن نمیکنه، ایشون رسما نه احترام هالیش میشه نه بزرگ تر و کوچیک تر 

خودم منم به دایی م تبریک نگفتم چون اصلا رفت و آمدی نداریم، پول هم بخوام زنگ نمیزنم از دایی م قرض کنم، مشکل هم داشتم دایی م رو خبر نمیکنم، کلا مثل دوتا غریبه هستیم 

این که ما دعوت نکنیم ی بحثه که امیدوارم مامانم باز نگه حالا اون بچگی کردم و.... 

 اینکه طرف شعور نداره ی بحث دیگه س 

دقیقا 

طرف موقع کمک گرفتن برای مشکلش و سختی هاش و قرض و مهمونی و... همیشه حاضره و ما خانواده صمیمی ش هستیم ولی موقع تبریک سال نو که مهم ترین ادای احترام هست، حتی زنگ نمیزنه.

تبریک عید فطر و شب یلدا و.... نبود که بگی یادش نبوده یا کار داشته یا.... 

سیزده روز عید و ی اتفاق کاملا بولد، هیچ جوره نمیشه توجیه کرد

جالبه برادرش هم دقیقا همین قدر بی شعوره، اون هم حتی زنگ نزد تبریک بگه اقلا اس ام اس هم میداد قبول بود، بیستم فروردین با زن و بچه اومده شهر ما، دنبال این بوده که ی شب ی جایی بمونه، شب زنگ زده مامانم که اگرخونه هستید بیاییم عید دیدنی

این دیگه عید دیدنی نیست که، تلپ شدن برای شام و خواب شبه

هی گفتن بخاطر مامانش دعوتش کنیم، مامانش الان چندساله فوت شده، منتهی این خانواده بی شعور همچنان جزء دعوتی ها هستن 

بسیار هم معروفن، وقتی مهمونی دعوت میشیم میگیم فلانی نفر اول اومده

هرگز هم تا حالا کسی ندیده وقتی میره مهمونی نیم کیلو شیرینی حتی ببره که دست خالی نباشه 

بقیه از سر ترحم و رودروایسی و.... بهش احترام گذاشتن، باد گرفته فک کرده آدم مهمیه

برای خودمم جالبه که نه کسی بهش یاد میده که چطوری رفتار کنه نه خودش با 40 سال سن، یاد میگیره 

دیگه قربونش برم مفت خور بودنش رو خیلی واضح نشون داد