مثل هر روزو همیشه توی همون اتاق تاریک چشامو باز کردم تنها چیزی که به چشمم خورد عکسات روی دیوار بود... لبخند نازت موهای مشکیه بلندت پوست سفیدت رژ قرمزت که همیشه میگفتم جایی بی من میری نزنی و همیشه لج میکردی و میزدی...تو همه ی عکسا لبخندات هست... ولی یه چیزی که هر بار بهش خیره میشم هر صبح... چشاته... وای از چشات دختر... خیره میشم به چشای مشکی قشنگت... باز دوباره دیوونه میشم شیشه ی مشروبو یه ضرب میرم بالا تا نفهمم دوباره هیچیو... چی به روز من اوردی تو دختر؟!دو سال گذشته چرا عادی نمیشه واسم... چرا تموم نمیشه...؟!دوباره به عکسات خیره میشم و تو اوج مستی میخندم اما وسط خنده هام گریم میگیره اونقدر بلند گریه میکنم که کم کم تبدیل میشه به زجه... یاد خاطراتمون میفتم یاد بهونه گیریات یاد قهرات...یاد وقتایی که کل خیابونای شهرو باهم دور میزدیم...بهت میگفتم تو فقط مال منیو هیچوقت از هم جدا نمیشیم میخندیدی همیشه... میگفتی کی از سال بعدش خبر داره؟ میگفتم هیس... حتی حرفشم نزن که نباشی... لجباز بودی یادته... باز حرف خودتو میزدی میگفتی اصلا شاید همیشه همه چی همینجوری نموند تو یه جای دنیا من یه جای دیگه... دیدی اخرم حرف خودت شد دختر کوچولوی نازم؟ همینجوری نموند...من این گوشه ی دنیا و تو معلوم نیست کجا...راست میگفتی من نمیخواستم قبول کنم...خودت نیستی ولی خاطراتت هست عکسات هست چشاتم هست...با نگاه کردن به چشات چشام بسته میشه و حس میکنم دارم بیهوش میشم که یه دفعه صداتو میشنوم اما این دفعه واقعی تر از همیشه با همون لحن و با همون نازو عشوه صدام میزنی...
_حامد؟
نگات میکنم...باورم نمیشه حتی تصویرتم واقعی ترز همیشس... با شوق بلند میشمو خیره میشم بهت...
دوباره عصبی میشی و میگی مگه نگفتم این زهره ماریو نخور؟
تو عالم خیال نگات میکنم
باز دوباره باهات حرف میزنمو میگم اگه بودی نمیخوردم اگه بودی الان سرپا بودم... با اخم نگام میکنیو میگی
_چقدر شکسته شدی...
+نبودت بد کمرمو خم کرد بهار نمیتونم پاشم
_ولی من اینجام الان کنارت... قول میدم دیگه هیچوقت تنهات نزارم
+نه تو واقعی نیستی دو ساله داری همیین حرفارو میزنی دوساله هرشب میای تو خوابم فقط...
دستامو میگیری محکم تر از قبل دوباره همون نگاه همیشگی...و با لحنی که مهربونترز همیشس میگی
_میدونی چقدر دلم برات شده بود؟ میدونی چقدر عذاب کشیدم؟
+اندازه ی من؟ دختر من زندگیمو دادم سرت دیگه هیچی نمونده ازم ببین...
_خودم درمون دردت میشم پاشو بریم پاشو فقط بریم ازینجا...
+میدونی چه شبایی رو نخابیدم غذا نخوردم میدونی؟ نه هیچوقت نمیفهمی چون تو قلب نداری...
میبینم اشکات میریزه... خوب بلدی چجوری منو دیوونه کنی... با گریه اشکاتو از رو گونه هات پاک میکنمو میگم
+ولی من هنوز عاشقتما... دیوانه وار... سنگدل ترین دختر دنیا...
میخندی...
نمیدونم به خنده هات نگاه کنم یا چشات... مثل همیشه چشام بین هردوتاش میچرخه...
بیشتر میخندی بیشتر عاشقت میشم... حتی بیشتر از اولین روزی که دیدمت...
نگام میکنیو میگی
_ولی من این بار واقعا برگشتم حامد... این خواب نیست ببین دستاتو گرفتم باورم نمیکنی؟!
+نه دروغه تو دیگه هیچوقت بر نمیگردی
این یه خیاله...
_بغلم کن تا ببینی که خیال نیست...
نگات میکنم... خدا خدا میکنم خواب نباشه.. که دوباره نداشته باشمت که باهات حرف نزنم...
بغلت میکنم... جفتمون داریم گریه میکنم در گوشت میگم
+قول میدی دیگه نری؟ تروخدا بدون تو دارم اینجا نابود میشم
محکم تر بغلم میکنی و میگی
_دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم همه ی روزایی که نبودم خواب بود این واقعیته از خواب پاشو...ببین همه چی واقعیه نگام کن!
اشکامو پاک میکنم سرمو میارم بالا که نگات کنم میبینم نیستی... دورو برمونو نگاه میکنم صدات میزنم ولی هیچ جوابی نمیشنوم... مثل همیشه پریدم از خواب... داد میزنم و اسمتو صدا میزنم... اما نیستی... نیستی که جوابمو بدی نیستی... رفتی دوباره...دیدی خواب بود دیدی بی معرفت... منکه بهت گفته بودم خوابه...مثل همیشه چشامو میبندم و از درد کل بدنم تیر میکشه...چیکار کردی بامن دختر چجوری دلت یاد دلم نمیکنه...چجوری روزاتو بیخیال میگذرونی وقتی من اینجا هر روزو هرشب با خیالت زندم... وسط گریه هام میخندمو باز مثل همیشه به خودم میگم خودت نیستی ولی خیالت که هس... خاطره هات که هست... اونو نمیتونی ازم بگیری...حتی اگه هر روزو هرشبم همینجوری بگذره فقط میدونی بدترین لحظش کجاس؟ اونجایی که مطمعنم میکنی که همه چی واقعیه که برگشتی...که خواب نیست...و من چشامو باز میکنم و دوباره...دیگه نمیبیمت
