چند ساله که مهاجرت کرده رفته
قبل رفتنش خیلی بهم وابسته نبودم ولی از وقتی رفته بیشتر قدرشو میدونم
الان با یه موجود بیرحم ازدواج کردم که مداااام کتکم میزنه
میدونم اگر داداشم بود نمیذاشت کار به اینجا بکشه میومد و میزدتش و منو از دستش نجات میداد بغلم میکرد میرفتیم خونه بابام
پدرم پیره ،مرد محترم و آرومیه نمیتونه با شوهرم دعوا بگیره
هر بار که کتک میخورم و بیپناه میشم بیشتر از قبل حضور داداشمو میخوام
حتی نمیدونه شوهرم منو میزنه چون نمیخوام اون سر دنیا نگرانم بشه واسه همین چیزی نگفتم