دانشجوی ی شهر دیگم ۲۱ سالمه دارم فارغ التحصیل میشم خیر سرم رفتم بازار یکم دلم وا شه بابام خودش پول واریز کرد که اگه دلت خواست برو بازار
منم بعد کلاسام به مامانم اطلاع دادم دارم میرم بازار
رسیدم باز زنگ زدم ک رسیدم
برگشتنی بلز اطلاع دادم که رسیدم
بابام زنگ زده میگه چرا ازم اجازه نگرفتی؟ گفتم مهم اطلاع دادنه دیگه من به مامان اطلاع داده بودم که برگشته میگه من بزرگترم یا مامانت؟🤦🏻♀️
دنبال بهانه هست کشش نده
خب اصلا نگو چرا میگی؟
خودت اجازه میدی تا دخالت کنن
فقط موقع پول بگو بزن لازمه واسه کتاب و جزو و...
بعد خودت برو
بعدازدواجم بایدازشوهراجازه بگیری
دو سه بار نگو. اگ گفتن چرا نگفتی بگو دیگ بزرگ شدم
وقتی خودش پول واریز میکنه
وقتی مانع نمیشه
یعنی سختگیر نیست
خب شما که اخلاقش رو میدونی
به زنگ بزن دلش خوش بشه
اونکه تو پدری چیزی کم نذاشته
پس جبران کن طوری که میدونی خوشحال میشه
شاید منو مسخره کنی ولی من کاملا موافق پدرتم.باور کن اونا چیزایی میدونن که ما هیچوقت نمیفهمیم.من چوب کارایی که کردم رو الان بعد ازدواج دارم میخورم و میگم ای کاش پدرم سختگیری میکرد برام.
سنی نداری و نگرانت هست شهر غریب
من ۳۵سالمه و مجردم و بیکارم تا بازار میرم ۴۰۰مرتبه مامانم زنگ میزنه کجایی کجایی 🤧😅😅😅👩🦯😭😭😭
ای کاش شاغل شم😭😭😭
خودت بدعادتشون کردی
اینجوری باشی بعدا هم توسط شوهر کنترل میشی
خوبه حالا حداقل گذاشته بری شهر غریب برو خداروشکر کن😂
