2777
2789

از ۱ ماه قبل عید هرچند روز یه بار به یه چیزی گیر میده و دعوا راه میندازه، دقیقا فردا تولدش که کلی سورپرایزش کردم و هزینه کردم سر اینکه مدادش گم شده بود گیر داد که تو یه جا انداختی هرچی گفنم نه باز گفت چرا تو جابجا کردی گم شده و بعدم قهر کرد.. 

وا😐

ݼرا الڪے قضـاوتمـ میکنید وقتے کسے کہ واقعا هستمـ رو نمیبـینید.!ـ                                                                                                    لطفا درخواست ندید

من الان یک هفته‌س که بعد ۸ سال زندگی و ۲تا بچه متوجه شدم که هرچی کمتر سمت مرد بری بیشتر سمت میاد

همین😇

روز بد زندگی من   😔😔😔😔            لطفا اگه خوندی دوس داشتی ی فاتحه ی صلوات یا حتی خدا بیامرزی بده                           ۲۵اسفند۱۴۰۱ بود روز تصادف بابای مهربونم بدتر از اون روز ۵فروردین ۱۴۰۲شد روز اسمونی شدنش دورت بگردم مهربون بابای من هنوز جوون بودی چرا نمیتونم باور کنم که نیستی چرا....
بیشتر ببینید

خواستم یه چیزی رو با شما در میون بذارم چند هفته‌ایه که رژیم گرفتم و با اپلیکیشن "زیره" شروع کردم. واقعاً نتیجه‌گرفتن باهاش خیلی راحت‌تر از چیزی بود که فکر می‌کردم! 🥑💪

بدون گرسنگی و بدون اینکه غذاهای مورد علاقه‌ام رو حذف کنم، پیش میره. لازمم نیست برای همسرم و بچه ها غذای جدا درست کنم.

فکر می‌کنم این‌طور که دارم پیش میرم، آخر سال با افتخار می‌تونم تیک "لاغری" رو بزنم! 😄

من که شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن 🎉اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

دو روز بعد هی مادرش گفت بیا خونمون (من باهاشون قطع ارتباطم فقط خود شوهرم چندوقت یه بار میره شهرستان ۱،۲ روز پیششون) گفتم شاید میخوان تولد بگیرن براش، رفت و برگشت و خبری نبود فقط کشوندنش الکی، قبل رفتن گفنم مامانم اینا میان کمکم خونه تکونی، گیر داد شوهر خواهرم بیارتشون، گفتم نمیاره کار داره گفت چرا من همش زنشو میبرم اگه خونه مامانت باشید؟؟گفتم حب اون نمیاره التماس کنم بهش؟؟گفت نه پس بگو خواهرت نیاد، باز هیچی نگفتم 

شب چهارشنبه سوری رفتیم با دوستام بیرون اونجا هرچی گفتم خوشم نمیاد هی مشروب خورد و سیگار کشید، بقیه که زناشون هم میخوردن و میکشیدن اینقدر که شوهرم بی جنبه بازی در آورد نخوردن، منم باهاش قهر کردم، تازه بعدش بیشتر رفت تو قیافه ..که چرا بهم گیر مبدی، گفتم چون جنبه آزادی نداری

برای ۱۱ و ۱۲ دوباره رفت خونه مادرش، ۱۳ ظهر اومد پیش ما، تا شب خوب بودیم تو راه برگشت شروع کرد از بدی دامادشون و رفتارشون با خواهراش گفت، منم گفتم همه زن و شوهرا همینن مگه خودمون بحث نداریم؟؟شروع کرد مقصر اون بحث ها تویی، من خوبم و مثل همه رفتار میکنم و... بعدم دعوا و قهر

عین شوهر منه تاب داره بری سمتش بدتر میشه باید محل ندی خودش له له بزنه

اره واقعا، آخه مسئله بحث اصلا مهم نبود که اینجوری کرد، انگار چندوقت بود میخواست قهر کنه و من جوری رفتار میکردم نتونه، دیگه هرجور شد بهانه جور کرد

اه اه 

از مردایی که قهر میکنن حس زن بودن میگیرم ازشون

روز بد زندگی من   😔😔😔😔            لطفا اگه خوندی دوس داشتی ی فاتحه ی صلوات یا حتی خدا بیامرزی بده                           ۲۵اسفند۱۴۰۱ بود روز تصادف بابای مهربونم بدتر از اون روز ۵فروردین ۱۴۰۲شد روز اسمونی شدنش دورت بگردم مهربون بابای من هنوز جوون بودی چرا نمیتونم باور کنم که نیستی چرا....
بیشتر ببینید
ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز