عروسي من انقدر خوب بود و به همه خوش گذشت كه همه تا سالها بعد ميگفتن ديگه هيچ عروسي مثل عروسي شما نشد كه نشد بخدا ميگفتن كاش دوباره عروسيتون بود
همه چيمون تك بود واقعا
شوهرم سالنو تركونده بود يه تنه انقدر خوشحال بود و ميخوند و بويم ميكرد
همه از خود بي خود شده بودن
اما الان چي؟!😄طلاق گرفتيم
به اين چيزا نيست عزيزم
چقد تو بیشعوری معلومه دلت خنک شد حسابی
شب عروسیم خییییلییی خوشحال و شاد بودم و رو ابرا بودم ک بهش رسیدم با اینکه تو عقد مشکلات داشتیم فک میکردم بعد عروسی آدم میشه ولی خب احساس خوشبختی نمیکنم انقد خودش و خونوادش اذیتم کردن ک بریدم ی زندگی پر از بحث و دعوا و خالی از احترام و عشق دارم
خب؟
از عصر عروسیم بارون میومد شدیددددددد تا اخرشب
خودمم بچه بودم خیلی بد بود
بعدش سریه بحث الکی شوهرم عکسای عروسیمو اتیش زد
کلا خاطره خوبی ندارم
اینو به دخترعمه ات نشون بده، این پست من رو
داخل فامیل ما، هر چی عروسی دیدیم که مجلل تر و قشنگتر و شیک تر و خلاصه عروس خفن تر و زیباتر، زندگیشون لجن تر شد و هی چیزای ناجور از زندگیشون معلوم شد که ...
هر چی هم عروسی ها ساده تر بود، بعدا زوجین خوشبختتر شدن!🙂😁 دخترعمه ات بهتره عاقل و بالغ باشه، یه شب عروسیه قبول خیلی رویا داشتی براش، اما الان که خوشبختی، این خوشبختی رو بخاطر اون یه شب خراب نکن چون ارزششو نداره!
میشه مجللترین عروسی گرفت ولی به ماه نرسه
مبشه بدون هیچ صدایی رفت و خوشبختترین بود
هیچ ربطی ندارع واقعااا
خیلی از اتفافایی که گفتین تو عروسی عادیه
من عروسیم 16سال پیش بود به دیگران خیلی خوش گذشت ولی خودم از میکاپم زیاد راضی نبودم، اتفاقا لاستیک ماشین ماهم افتاد تو. جوب چند نفری اومدن درآوردن ماشینو، یا فیوز تالار پرید سریع درست کردن، خوب تو هر مهمونی احتمال این اتفاقات هست
الان دیگه اون عروسی به جز یه خاطر محو تو ذهنم چیزی نیست
و واقعا خوب یا بدش کوچک ترین تاثیری رو زندگیم نداشت
