اگه تاپیک قبلو نخوندی بخون ببینی جریان چیه
طی اون موضوعات که گفتم تاپیک قبل
فرداش با همسرم حرف زدم راحب موضوع و ناراحتیم
اونم عذرخواهی کرد اما مشخص بود توپش پره
مادر همسرم تماس گرفت باهام با اعصبانیت شروع کرد گله کردن که مهدی بهم گفت برای چی پاشدی رفتی خواهر زاده من تحصیل کرده و شعور داره که نزدیک مهدی نشه حساسیتت الکیه و این حرفا منم فقط سکوت کردم و هیچی نگفتم گفتم میام حضوری مادر میبینمتون
من خودم تحصیل کرده ام و کارمند بانکم بابام دستمو تو بانک بند کرد و دارم کار میکنم در کنارش طراحی جواهرات انجام میدم و میخوام برند خودمو بزنم و مغازه باز کنم
خلاصه من وقت نکردم برم تا امروز
بیاید بگم